پدر و مادر
سيد يوسف شرف الدين موسوي عاملي پدر سيد عبدالحسين شرف الدين از علماي متقي وزاهد روزگار خويش بود، زادگاه اصلي او جبل عامل لبنان بود، اما به خاطر تحصيل علوم ديني و معارف اسلامي راه عراق را در پيش گرفت و سالها در حوزه هاي علميه نجف اشرف و کاظمين از دامان بزرگان، فقيهان و اساتيد بزرگ آن ديار خوشهچيني کرد و مراحل کمال علمي و اعتقادي را يکي پس از ديگري و پله پله پيمود.
ايشان در دوران تحصيل در کاظمين با دختر فاضل و عالم شهير آن حوزه، حضرت آيت الله سيد هادي صدر ازدواج کرد. سيد يوسف و بانو سيده زهرا صدر هر دو از خاندان سادات صدر ميباشند که به لحاظ نسب به سيد ابراهيم مرتضي فرزند امام موسي کاظم(ع) ميرسند و اين دو زوج، دو شاخه تنومند درخت پربار ولايت و امامت بودند.
تولد
در يکي از روزهاي سال 1290 هجري قمري چشم اين دو زوج مهربان که در زندگي متأسي از زندگي حضرت علي(ع) و زهرا(س) بودند و در خانه اي گل زندگي ميکردند به تولد فرزندي روشن گرديد و قلبشان غرق نور و شادي شد و همزمان با گريه اي اين نوزاد، فضاي خانه هميشه روحاني سيد يوسف عطرآگين شد.
اين دو زوج جوان به درگاه خداوند متعال سجده شکر به جاي آوردند. چرا که سيده زهرا پس از نه ماه انتظار و تحمل مشقت دوران بارداري، نخستين کودک خود را با سلامتي به دنيا آورده بود؛ سيد يوسف نيز از تولد کودک و سلامت حال مادر خوشحال بود و براي تندرستي کودک و مادر دعا ميکرد.
نامگذاري
از سنتهاي خوب اسلامي بزگزاري مراسم نامگذاري براي کودک تازه متولد شده و انتخاب نام شايسته و زيبا براي فرزند است و البته اين از حقوق کودک بر گردن پدر، مادر و بزرگان خانواده است و از سنتهاي خوب مقدم داشتن بزرگان خانواده در انتخاب براي نام کودک است. چرا که حضرت علي(ع) در انتخاب نام براي فرزندان خويش از پيامبر اکرم(ص) پيشي نگرفت و آن حضرت(ص) را بر خود مقدم داشت و اين سنت حسنه از آن زمان تاکنون در خانواده اي مسلمان مرسوم بوده و يکي از آداب پسنديده و اخلاقي محسوب ميشود.
در مراسم نامگذاري کسي بر آيت الله سيد هادي صدر پدر بزرگ سيد عبدالحسين مقدم نبود و احترامش رعايت ميشد. کودک را نزد پدر بزرگ آوردند، آيت الله صدر نوهاش را در آغوش گرفت و طبق سنت اصيل اسلامي، ابتدا بر گوش راست کودک اذان و سپس در گوش چپش اقامه گفت.آنگاه نام کودک را «عبدالحسين» نهاد و براي آينده ايشان دست به آسمان برد و دعا کرد. چه اسم زيباو بامسمايي! به راستي که سيد عبدالحسين پيرو حقيقي امام حسين(ع) و موجب شرافت و سرافرازي دين خدا گرديد.
رشد و نمو
سيد عبدالحسين در دامان خانداني پاک، مهربان، عالم و روحاني پرورش يافت و با خندهها و گريههايش چراغ اميد و نشاط را در خانه باصفاي پدر و مادرش، پرفروغ تر ميکرد. سيد عبدالحسين هنوز يک ساله بود که پدرش تصميم گرفت براي ادامه مراحل عاليه تحصيل، به سرزمين علمي مهاجرت نمايد. ايشان سخت در اين انديشه بود که چگونه همسرش سيده زهرا، را از بستگانش که همگي در کاظمين بودند جدا کند. سرانجام راز خويش را با همسر مهربانش در ميان گذاشت و او را در فکر فرو برد. ساعتي از اين مشورت نگذشته بود که همسر دلسوز و مهربانش گفت: من نيز با تو ميآيم. خانواده ام هم راضي ميشوند.
بالاخره پس از مشورت با آيت الله صدر و خانوادهاش سيد يوسف و سيده زهرا بادلي آکنده از عشق به مولا علي(ع)، تنها فرزندشان را برداشته و راهي ديار پاک علوي شدند.
ازدواج
سيد يوسف اکنون در هيبت يک عالم فاضل و دانشمند به همان روستاي باصفاي خويش به نام «شحور» در نزديکي شهر صور برگشت. مردم سادهدل و باصفاي روستاي «شحور» که سالها قبل سيد يوسف را رهسپار عراق نموده بودند و سالها بود منتظر بودند تا سيد جوان دانش آموخته برگردد و زعامت ديني ايشان را بر عهده گيرد؛ اينک مردم مشتاق اين روستا با شور و شوق فراوان و زايدالوصفي به استقبال همان سيد رفتند، در حالي که ايشان اکنون عالمي بزرگ و مجتهدي با فضل شده بود. دوران تازه زندگي سيد عبدالحسين در روستاي سرسبز و زيباي شحور آغاز شد. او در محضر پدر عالم و روحاني خود به تحصيل علوم ديني مشغول گرديد و سالها به فراگيري صرف، نحو، لغت، معاني، بيان، بديع و..پرداخت و به درجه کمال رسيد. پس از طي مرحله موفقيتآميز ادبيات عرب، به تحصيل فقه پرداخت و در مکتب پدر دلسوز و فاضلش با عزمي راسخ، کتابهاي فقهي «نجاة العباد»، «المختصر النافع في فقه الاماميه» و «شرايع الاسلام» را فرا گرفت.
سيد علاوه بر کتابهاي معمول در زمينه ادبيات، تاريخ، تفسير، فقه، اصول، منطق، اخلاق و..دامنه مطالعات خويش را گسترده کرد و صاحب معلومات سرشاري شد.
پدرش سيد يوسف، آثار درخشان نبوغ را بر سيماي سيد عبدالحسين مشاهده کرد و بر توان فکري و معنوي فرزندش شگفتزده شد.
سيد يوسف کم کم به اين نتيجه رسيد که بايد طبق قراري که سالهاي پيش با همسر خويش گذاشته بود عمل نمايد و او را براي طي مراحل تکميلي تحصيل به حوزه علميه نجف اشرف بفرستد. اکنون سيد عبدالحسين به سن 18 سالگي رسيده بود و پدر وي به اين فکر افتاده بود که قبل از رفتن به نجف براي او تشکيل خانواده دهد و خيالش از اين جهت آسوده گردد.
سيد يوسف و سيده زهرا به فرزند جوان و رشيد خود پيشنهاد ازدواج دادند .سيد عبدالحسين پس از تفکر و بررسي کم و کيف اين مسأله با خواسته پدر و مادرش موافقت کرد، آنگاه پدر و مادرش با مشورت او، از دختر سيد محمود شرف الدين برادر سيد يوسف و عموي سيد عبدالحسين خواستگاري کردند. بدين گونه سيد عبدالحسين با دخترعموي خويش ازدواج کرد.
نویسنده: گروه حوزه علمیه
منابع:
کتاب حياة السيد شرف الدين
کتاب چاووش وحدت