تبیان، دستیار زندگی
فیلم سینمایی خیابان بیست و چهارم به کارگردانی سعید اسدی با توجه به ضعف‌هایی که دارد نشان‌دهنده بی‌توجهی فیلمساز به شعور و وقت مخاطب است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی تماشاگر ارزش ندارد

نگاهی به یک فیلم/ "خیابان بیست و چهارم"


فیلم سینمایی "خیابان بیست و چهارم" به کارگردانی سعید اسدی با توجه به ضعف‌هایی که دارد نشان‌دهنده بی‌توجهی فیلمساز به شعور و وقت مخاطب است. به گزارش خبرنگار مهر، در سال‌های اخیر به دلیل تولید انبوه آثار کمدی، آنقدر از این آثار و مسیر به انحطاط رفتن آن‌ها در سینمای ایران گفته‌ایم که فراموش کرده‌ایم بر سر سبک‌های دیگر و کم طرفدارتر (در میان فیلمسازان) مانند سینمای جنایی چه آمده است.
مهدی ماهانی و نیکی کریمی در نمایی از خیابان بیست و چهارم
"خیابان بیست و چهارم" با روابط علت و معلولی کلافه کننده و آسان‌گیری بیش از اندازه در طراحی داستانک‌ها و همینطور خط اصلی قصه، نمونه ای منحصر به فرد بدون سابقه نیست، سال‌هاست که هر از چند گاهی فیلمی جنایی با همین سبک و سیاق و با تفاوت اندکی در اجرا روی پرده می‌آید و این روند، روز به روز، با سهل‌انگاری بیشترو دست کم گرفتن بیش از پیش تماشاگر به همان نقطه‌ای رسیده است که سینمای کمدی چند سالی‌ است با آن دست و پنجه نرم می‌کند.
داستان از جایی آغاز می‌شود که یک قاتل که دو کودک و یک زن را کشته، با خونسردی صورتش را اصلاح می‌کند، بدنش را می‌شوید و در حالی که نگران تشخیص اثر انگشتش نیز نیست با چمدانی پر از لباس خونی از خانه بیرون می‌زند. این تصویر، تصویر قاتلی حرفه‌ای را القا می کند که با برنامه ریزی و در کمال خونسردی قادر به آدم کشی است، اما در روند داستان متوجه می‌شویم که او آن قاتل خونسرد برنامه ریزی شده نیست، صحنه عصبانیت او در زیر زمین و کشتن دکتر همه و همه نشان از لحظاتی دارند که او قادر به کنترل عصبی خود نیست و در چنین شرایطی مرتکب جنایت می‌شود، البته فیلم تمام مدت، بین ارائه این دو تصویر سرگردان است و تکلیفش را با قاتل و خصوصیات او مشخص نمی‌کند.
در همان صحنه ابتدایی ما قاتل را در حال اصلاح صورتش می بینیم و طبق اطلاعاتی که فیلم به ما میدهد متوجه می شویم که او از مدتی قبل جایی دیگر در شهری دیگر خانواده‌ای تشکیل داده است و مدت‌هاست که روزها را نزد آن ها سپری می کند. در نیمه پایانی فیلم هم او را در حالی می‌بینیم که با چسباندن سبیل و گذاشتن عینک و لنز، چهره‌اش را تغییر می‌دهد و به دنبال یافتن خانواده‌ای تازه در شهری دیگر خانه‌ای کرایه می کند.
گذشته از این که این تغییر چهره‌ها به هیچ وجه صورت قاتل را پنهان نمی‌سازد و حیرت انگیز است که عکس او در روزنامه چاپ شده و کسی او را نشناخته، چطور همسر جدید او با دیدن صورت اصلاح شده و موهای کاملا کوتاه شده اش هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد در حالی که او روز قبل (و روزهای قبل) با چهره دیگری به این خانه آمده است؟ گریم هم که در این شرایط جواب نمی‌دهد چون بعید به نظر می‌رسد کسی بتواند انبوه ریش و مویش را پنهان کند و با گریم، به صورت اصلاح شده و موی کوتاه طبیعی دست بیابد و با این وضعیت چند هفته در یک خانه دوام بیاورد.
سال‌هاست که هر از چند گاهی فیلمی جنایی با همین سبک و سیاق و با تفاوت اندکی در اجرا روی پرده می‌آید و این روند، روز به روز، با سهل‌انگاری بیشترو دست کم گرفتن بیش از پیش تماشاگر به همان نقطه‌ای رسیده است که سینمای کمدی چند سالی‌ است با آن دست و پنجه نرم می‌کند.

نکته جالب دیگراین است که در کشوری که هر جا پای بگذاری برای احراز هویت، کارت ملی و شناسنامه‌ات را با هم می‌خواهند و اگر گواهینامه را هم ضمیمه کنی خیالشان راحت‌تر است، قاتل ما هر بار به سادگی خود را با نام جدیدی معرفی می‌کند و با همان نام جدید ازدواج می‌کند و کار پیدا می‌کند و قرارداد تازه‌ای برای خانه تازه می‌بندد، هیچ کس هم از او مدرکی برای شناسایی‌اش نمی‌خواهد!!!
گره گشایی‌های خارق العاده نیز در فیلم کم نیستند، خواهر مقتول از این که قاتل، یکی دو هفته آخربا این که سرکارش نمی‌رفته، دیر وقت به خانه می‌آمده تشخیص می‌دهد که حتما قاتل خانواده دیگری در جای دیگر تشکیل داده است و این او را بر آن می‌دارد که به دنبال نام و آدرس آدم‌هایی باشد که در سال گذشته ازدواج کرده‌اند! ایضا خواهر مقتول، با دیدن صفحات میانی یک مجله خارجی دکور، در می‌یابد که باید در کدام شهر به دنبال قاتل بگردد! یا دخترک، با خواندن خبر روزنامه در مورد ناپدری قاتل به طریقی شهودی تصور می‌کند که این ناپدری همان پدر تازه خودش بوده است و برای روزنامه نامه می‌فرستد تا عکس قاتل را پست کنند و آن‌ها هم به جای این که یک نسخه از شماره قدیمی روزنامه که عکس قاتل در آن چاپ شده است را برایش بفرستند(که تا همین حد هم بعید به نظر می‌رسد ) در کمال سخاوت و حوصله عکس بزرگی را برایش پست می‌کنند.
لانه ای که برای کبوترها ساخته شده است نیز حکایت دیگری‌ است...از همان ابتدا حتی کمی تلاش نمی‌کنند که پایه این لانه را در خاک محکم کنند و همان لحظه‌ای که آن را به طور کاملا سطحی در خاک فرو می‌کنند حتی بدون وزش باد، این سو و آن سو می‌رود تا نمادی از بنیان سست خانواده تازه قاتل باشد!! جالب تر این جاست که در پایان داستان دخترک با زحمت زیاد پایه خانه را اره می‌کند آن هم در حالی که خانه با اندک ضربه‌ای (و حتی بدون ضربه) و به طور خودجوش در حال افتادن است و به جای آن همه زحمت برای اره کردن می‌شود آن را به سهولت از جای درآورد.
ضربه کاردی که دخترک در سکانس کشته شدن فرشید به سینه او می‌زند هم از جهاتی به یاد ماندنی است. جدا از این که مادر، خودش را تا پایین پله‌ها کشیده است و معلوم نیست که کسی که آن همه راه را از پله های زیر زمین بالا آمده و این همه راه، خودش را تا این پلکان رسانده چرا دیگر نمی‌تواند جم بخورد و جدا از این که دخترک با یک بار زمین خوردن ساده، نمی‌تواند از جا بلندشود، آن چه این صحنه را به یاد ماندنی می‌کند زاویه فرو رفتن کارد در سینه قاتل است.
دقیقا هنگامی که دختر کارد را در سینه فرشید فرو می‌کند ظاهرا برای پرهیز از نشان دادن خشونت، قطعی اتفاق می‌افتد و ری‌اکشن مادر را می‌بینیم و سپس فرشید را که با کاردی در سینه از جا بلند شده است. اما حذف این چند لحظه بیشتر از پرهیز از خشونت به زاویه قرار گرفتن فرشید و زاویه فرو رفتن کارد بر می‌گردد. فرشید با سینه روی پله‌ها افتاده است و تلاش می‌کند چاقو را از دخترک بگیرد و در این شرایط فرو بردن کارد از روبرو درون سینه او غیر ممکن است!
کاش برخی از فیلمسازان ما باور می‌کردند که مخاطب، سهل‌انگاری آن‌ها را می‌فهمد و اندکی برای وقت و پول تماشاگرانی که از سر اتفاق، فیلم آن‌ها را برای دیدن انتخاب می‌کند ارزش قائل بودند.
****
فیلم سینمایی "خیابان بیست و چهارم" با بازی نیکی کریمی، مهدی ماهانی، شیلا خداداد، بهاره افشاری، جمشید هاشم‌پور و... این روزها روی پرده سینماها است.
سینما و تلویزیون تبیان

نیوشا صدر/ مهر