تبیان، دستیار زندگی
آذربایجان، سرزمین مردمانی است كه به خاطر موقعیت جغرافیایی، تاریخی پر فراز و نشیب را پشت سرگذارده و همواره چون كوه های محكم و سر به فلك كشیده آن دیار، با روحی آزاده و مـَـنـِشی بزرگوار ایستاده اند. طبیعت آن نیز این چنین است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زِیوه؛ زیور آذربایجان


آذربایجان، سرزمین مردمانی است كه به خاطر موقعیت جغرافیایی، تاریخی پر فراز و نشیب را پشت سرگذارده و همواره چون كوه های محكم و سر به فلك كشیده آن دیار، با روحی آزاده و مـَـنـِشی بزرگوار ایستاده اند. طبیعت آن نیز این چنین است و مردم این ناحیه راه و رسم زندگی را از «مادر زندگی» آموخته اند و لبخندی كه در ته چهره شان جاوید است، بیانگر این نكته است که «خوب آموخته اند».

طبیعت بی نظیر آذربایجان، مردمی بی بدیل تربیت می كند. یكی از شهرهای آذربایجان  شهری است به نام زیوه واقع شده در دامنه كوه های سرد و مرتفع همجوار با مرز تركیه. ساكنانش ترك زبان نیستند، بلكه مردمانی هستند از نژاد كرد؛ سخت كوش، خوشرو و مهمان دوست.

مقصد ما زیوه است و ما در میدان «بازار باش» ارومیه، به نظاره تردد مردم ایستاده ایم. در این ناحیه از شهر، پوشش محلی كردی، كماكان بیش از دیگر نقاط ارومیه دیده می شود. ارومیه (یا اورمیه) شهری است با تاریخ شگفت و میراث طبیعی بی همتا. انگار به یكباره، خزانه ای از ثروت ها و نعمت ها بر این سرزمین، در گشاده و مردمان را غرق باران رحمت ایزدی كرده است.

از خیابان زیبای دانشكده گذر می كنیم. خیابانی پر از درخت است. از روی دیوارهای منازل ویلایی و قصر مانند، درخت های سبز پهن برگ كه برگ هایشان با نسیمی لطیف به رقصی بی بدیل می پردازند و چشم آدمی را خیره و مبهوت این همه هنر می كنند. خیالم از پنجره اتومبیل روی دیوار می لغزد، نگاهم با سایه برگ ها، زیباترین رقص رؤیاها را دارد. در جشن و سرور طبیعت، هر لحظه زیبایی موزونی به پا می كند. همه آفرینش به وجد آمده است.

داربست های تاك از خیابان پیداست و چه سایبان های زیبایی. در كلانشهرها با برج های بلند، پاركینگ، به محلی اطلاق می شود كه جز اتومبیل، هیچ چیز دیگری در آن امكان حضور ندارد! بوی بنزین، فضای آن را آكنده است. اما در پاركینگ های زیوه انسان توقف زیبایی دارد. هنگامی كه ستیغ آفتاب نیمروزی، بالاترین حرارت عشق و شورش را نثار زمین می كند، می توان در این خنكا و سایبان طبیعی نشست و اندیشید و از درخت اندیشه هایی كه در طبیعت می رویند، همیشه محصول برتری دست چین می شود.

پس از گذر از این خیابان زیبا، وارد طبیعت تازه تری می شویم، كه دست انسان، جز برای ایجاد چند رستوران جهت رفع نیاز گردشگران، به آن تعدی نداشته است.

این منطقه، «بند» نام دارد. در سمتی از جاده، صخره های بزرگ، مانند سلسله جبالی با شكوه خودنمایی می كنند و در سویی دیگر، رود زیبای «شهر چای» در میان انبوه درخت های پهن برگ، جاری است و صدایش، آدمی را به ماوراءالطبیعه می برد. حتی آنان كه مناطق زیبای قاره سبز را دیده اند، به این حقیقت واقفند؛ زیبایی و سبزی «بند» همراه با فرهنگ خوب مردمانش در پاسداری و حفظ طبیعت، مثال زدنی است. روی خوش و تبسم همیشگی ایشان، ما را شیفته دمی نشستن و گپ زدن و چای خوردن می كند. از «بند» می پرسیم؛ از جاده، از «زیوه»، از زیبایی های بی نظیر طبیعت آذربایجان؛ و پاسخ می دهند و عطش ما را برای دیدن زیوه دوچندان می كنند.

موسیقی محلی كردی، از پخش اتومبیل های این مسیر، خاطره اسب و تفنگ و تاختن در كوه را تداعی می كند. موسیقی با اعجازش، روح را قبل از جسم به زیوه می كشاند. جاده، شیب كوهستان را با خم و پیچی تماشایی بالا می رود. هرچه پیش تر می رانیم، بیشتر از خود و زندگی زمخت شهری دور می شویم. نیازی به تلقین و خیال نیست كه این جا خود، سرزمینی خیال انگیز است؛ گویی در رویا گام برمی داری و ترس بیداری نیز به دل نداری.

سبز، سبز،... تا نگاه می كنی سبز است، پس از گذر از كنار صخره های سترگ، دشتی سبز، فرا رویمان متجلی می شود. دشتی چون دشت آرزوها. گویی بهشتی است نازل شده بر زمین. سخت است رهایی از تردید خواب و بیداری وقتی در این دشت فراخ گام گذاشته باشی.

نسیمی دلكش گونه ها را خنك و تازه می كند، طراوتی شگرف در ضمیر می پاشد و گیسوان دشت را شانه می كند و زلفان این دشت ساقه های بلند و سبز گندمند كه در دستان مشاطه گر باد موج برمی دارند، چین می خورند و جان عاشق هر طبیعت مردی را به تمامی در تسخیر اغوای خویش می گیرند.

به سه راهی «راژان» كه می رسی، دخت طبیعت به گونه ای دیگر دلربایی می كند؛ روبه رو: كوه های عظیم و بلند، سمت راست: جاده كوهستانی منطقه «خوشاكو»- كه در حقیقت، خوش ترین لحظه های زندگی را آنجا خواهی یافت- و سمت چپ: دشت سبز و فراخ در حاشیه جاده؛ هوش ربای آدمی. بعد از راژان، روستاهای زیبای دیگری كنار جاده خودنمایی می كنند و می توان زندگی بكر و پرشور مردمانی را دید كه در صداقت و صفا، كنار هم به شادی می زیند. با كار كردن در مزارع و باغات شادند، با دامداری در مراتع شادند و اینان مردمانی نیكو خصال و سپاسگزارند كه استحقاق خود را در گردآوری نعمت های خداوندی به اثبات رسانده اند. لبخند، میهمان همیشگی چهره شان است.

اسب، مزرعه، باد... و رؤیا. زیبایی از حد فزون است كه نمی توان جز با دیدن و غرق شدن در این لذت، آن را توصیف كرد. اسب، این حیوان نجیب هنوز از ابزارهای زندگی مرد كـُرد زیوه است. اسب در این جا تزیین و تجمل نیست؛ بلكه عضوی از مزرعه است و احترام و مراقبت خاص، حیوان را به اطاعت وامی دارد. جبر شلاق و تازیانه مفهوم ندارد. كنار جاده، كندوهایی دیده می شوند كه بر گستره دشت، گسترده اند و عسلی از طبیعت محض تهیه می بینند كه مقدار كمی از آن با شیر تازه دوشیده شده، مرد كُرد را چنان قوت می بخشد كه كوه را یك نفس بتازد.

دختران و زنان كرد، با لباس های محلی، همپای مردان در تلاش بی وقفه، نمادی از كار به عنوان جوهره آدمی را به نمایش می گذارند. زیوه، شهری كوچك با مردمانی بزرگ، سال هاست میهمانانی را به عنوان سكنه خود پذیرفته است. بیش از ده هزار نفر از مردم كردستان عراق به این شهر پناهنده شده و در آن سكنی گزیده اند و اهالی زیوه ایشان را به راستی خواهر و برادر خود می دانند و مانند اعضای یك خانواده، با محبت و مهربانی در كنار هم به كار و تلاش، مشغولند و وصلت، رابطه شان را مستحكم تر ساخته است. این جا علی رغم عشیره ای زیستن مردمانش، قبیله و نژاد مهم نیست. انسانیت و تابعیت از طبیعت مهم است كه جلوه ای بدیع از فرهنگی والا را به نمایش می گذارد.

ما به زیوه آمده ایم تا در طبیعت بكر و ناب آن، كه خوشبختانه هنوز مورد تهاجم انسان ویرانگر قرار نگرفته، خود را بیابیم. هر ثانیه بودن در این سرزمین، سال ها طراوت و شادابی به ارمغان می آورد. «طبیعت، روح سبز و شادی در آدمی می دمد.»

روستاهای اطراف زیوه، آن قدر دست نخورده اند كه مردم، هنوز از آب چشمه هایی كه نهر می شود و از میانه روستا می گذرد، استفاده می كنند.

اینجا، فصل ها گم شده اند؛ در گرما گرم تابستان كه خورشید، گرما بر چهره زمین می پاشد و در شهرهایی چون تهران تازیانه وار فرو می كوبد، شب های خنك زیوه اجازه نمی دهند كسی با پوشش تابستانی، بدون لرزه، شب را به صبح برساند.

روستاهای حلج، شكل آباد، نویی، خوراسب، براسب و... همه در دامنه كوهستان، بنا شده اند و در طبیعت، زندگی طبیعی را به جریان انداخته اند.

اسب ها در دشت ها و دام ها در مراتع چنان شگفت و زیبایند كه ناخودآگاه، انگشت حیرت به دهان گرفته ام. خداوندگار عالم از هیچ نعمتی به مردم این دیار فروگذار نكرده و شاید به خاطر خوبی ایشان است كه چنین بهره مندند و سعادتمند. وقتی در پای هر كوه و تپه ای چشمه ای جوشیده و نهری روان شده، كنار آن روستایی بنا شده و خانواده هایی با عشق و امید، پایه های زندگی را محكم چیده اند. در دامنه های سبز و گشاده، بر مردمان نیك و گشاده روی زیوه میهمان شدیم. نان تازه تنور پخت روستا، كره و خامه تازه و عسل طبیعی كندوی حاضر در دشت، صبحانه ای شد به یادماندنی.

در فصل تابستان، دامنه كوهستان، پر از ریواس و كنگر است و دختران زمزمه كنان، آوازهای زیبای كردی می خوانند و ریواس و كنگر برمی چینند.

زندگی عشیره مانندشان هر غریبه ای را در این فصل، برای آشنایی به سوی چادرها می كشاند. ظرفی شیر همراه با نان تازه پخت زنان، مایه نشستن و گپ زدن با مردها می شود. مردها بر اسب در كوهستان می تازند، دخترها ریواس می چینند و زنان در اجاق های فصلی نان می پزند و در آب چشمه، رخت فرزندان ومردانشان را می شویند. غروب زیبای دشت در افق دور، اعلام گردهمایی خانواده است. جوانان از مراتع، دخترها از دامنه و مردها از ارتفاعات بازگشته اند. صدای ولوله و شادی در میان چادرها، دشت را آكنده از روح زندگی كرده. خوب كه می اندیشی؛ «روح زندگی جاری است.»


چگونه به زیوه برویم؟

از میدان «بازار باش» ارومیه و ترمینال بین شهری، خودروهایی مستقیماً به زیوه می روند و مسیر یادشده در گزارش را طی می كنند. روستاهای اطراف زیوه، چون «نعل اسبی» كه زیوه در دهانه اش باشد، در دامنه كوه ها بنا شده و آن را احاطه كرده اند و این ها دستمایه زیبایی غیرقابل وصف زیوه اند كه نگاه مسافران را به میهمانی طبیعت ناب فرامی خوانند.

ایمان مهدی زاده


لینک ها

گالری عكس كندوان - آذربایجان شرقی

گالری عكس مسجد كبود تبریز

گالری عكس ائل گلی تبریز

آذربایجان شرقی - جاذبه های طبیعی

فروش کتاب های « تاریخی » و « متفرقه » در فروشگاه اینترنتی تبیان