می خواهم زود خوب شوم
به ساعت نگاه می کنم وقت خوردن داروهایم است می خواهم بلند بگویم:«مامان. . .» اما گلویم درد می کند. نمی توانم بلند شوم. سرم گیج می رود حس می کنم خیلی داغ هستم . مامان با یک لیوان آب و کیسه داروها می آید پیشم. داروهایم را می خورم. می گویم:
مامان یک کاری کن زودتر خوب بشوم.» می گوید:«باید چند روز صبر کنی.»می گویم:«برویم پیش یک دکتر دیگر. شاید داروهای او بهتر باشد.» می خندد. می گوید:«نه پسرم پیش هر دکتری بروی سرما خوردگی سه روز طول می کشد تا خوب بشود.» می گویم:«حوصله ام سر رفت خسته شدم از بس خوابیدم.»
می گوید:«باید صبر و حوصله داشته باشی تا دورهبیماری تمام شود. اگر عجله نکنی و استراحت کنی،خوب می شوی وگرنه سه روز می شود پنج روز، ده روز.» - وای نه، دلم می خواهد خوب خوب بشوم. داروهایم را می خورم. می خوابم. مامانم زیر لب می گوید:«آفرین پسرم»
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:سایت آل البیت
مطالب مرتبط: