تبیان، دستیار زندگی
گوهر ناشناسی است اگر سعدی را به «گلستان» محدود کنیم و غزلیات؛ و در «بوستان» او گشتی و گذری نداشته باشیم و دل از خوشه‌های خرمن او پر نکنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گشت و گذاری در گلستان و بوستان


گوهر ناشناسی است اگر سعدی را به «گلستان» محدود کنیم و غزلیات؛ و در «بوستان» او گشتی و گذری نداشته باشیم و دل از خوشه‌های خرمن او پر نکنیم.


  گلستان سعدی
این «گلستان» همیشه خوش باشد

می‌گویند در سال‌های نه چندان دیر و دور؛ طفلانی که به مکتب می‌رفتند تا راه و رسم زیستن در کلمات را بیاموزند، پس از مُصحف‌خوانی؛ گلستان سعدی را می‌خواندند و اینکه «منت خدای را عَّزوَجَل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت»؛ و سرانجام از مکتب‌خانه می‌آموختند که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» و این البته؛ نه فرجام همنشینی با «گلستان» بود و حکایت‌های آن؛ بلکه آغازی بود بر نوعی زیست‌جهان، که سعدی روایتش می‌کرد.

ذکرش آمده که در «بوستان» آنچه را سعدی بدان پرداخته «آرمانی» بوده و در گلستان «واقعی»؛ این را در یک مقدمه و هشت باب خوانده‌ایم و می‌دانیم؛ اما شیوه‌ این بیانِ واقع است که بسیاری از ما را به تعجب واداشته است و در پی خود روان کرده. به بیان دیگر؛ برخی سخن‌شناسان بر این باورند که آنچه به «گلستان» ارزشی ویژه داده، نه محتوایی است که سعدی بر آن تاکید داشته؛ بلکه مهارت حیرت‌انگیز نویسنده در پرداخت نثر و القاء بالاترین درجه‌ رسانندگی است.

در همین راستا؛ از ویژگی‌هایی که برای سخن سعدی در نظر گرفته‌اند و دکتر حسن انوری در شرح خود بدان‌ها تاکید دارد یکی؛ «ترتیب و تناسب» کلام است. به این معنا که ابواب هشتگانه، طوری معماری شده‌اند که به دیگری مدد می‌رسانند و چون خویشاوندان یکدیگر را می‌آرایند. دومین ویژگی که بر شمرده شده «آهنگ کلمات» است. به این معنا که در نثر فنی، گاهی کلمات و عبارات دارای آهنگ هستند و مانند لَخت‌های شعر موزون می‌نمایند. سومین ویژگی از میان نثر سعدی در گلستان؛ «ایجاز و اختصار» کلمات است. گفته‌اند که بنیاد زبان فارسی در دوره‌های «باستان» و «میانه» بر ایجاز بوده است؛ چنانکه پادشاهان ایرانی دبیران را همواره بر مراعات ایجاز وصیت کرده‌اند؛ در نوشته‌های عصر اسلامی نیز بنیان نوشته‌ها بر ایجاز بوده است.

ویژگی دیگر سخن سعدی؛ «رعایت سادگی و ترک لغات دشوار» بوده است؛ سخن‌شناسان آگاهند که کتاب‌های هم عصر «گلستان»؛ چه لغات غریب و نامانوسی از عربی و مغولی دارند که حتی خود سعدی نیز در «مجالس پنجگانه‌اش» ناگزیر از ذکر برخی از آن‌ها بوده است؛ اما در گلستان تلاش بر این بوده که دایره‌ واژگان به ترکیبات و واژگان مغولی سوق پیدا نکند. دیگر ویژگی برشمرده شده در گلستان؛ «مراعات تناسب نظم و نثر» است. می‌گویند غیر از «کلیله و دمنه» که در این مورد همتای خوبی برای «گلستان» است؛ دیگر آثاری از این نوع مطلوب در ادب پارسی نداشته‌ایم.

سعدی اغلب با یاد پروردگار کلام را می‌آغازد و سپس به حکایات می‌پردازد؛ و این نشان از همان آرمانی است که سخنش در ابتدا گفته آمد.

برخی چون دکتر ضیاء موحد در کتاب «سعدی» به نکاتی دیگری درباب کلام سجع‌گونه‌ی سعدی اشاره می‌کند که در خور توجه است. وی می‌نویسد: «اگر کسی به سجع‌گویی و قرینه‌سازی معتاد شود به زحمت می‌تواند از شر آن نجات پیدا کند و محصول کار او مانند «مقامات حمیدی» که پیش از گلستان نمونه فصاحت و بلاغت به شمار می‌آمده است؛ پر از مترادف‌ها و پرگویی‌های تصنف و تکلف می‌شود. پرهیز سعدی از چنین نثری بزرگترین هنر اوست. از این گذشته سعدی در گلستان حکایت‌هایی هم دارد که در آن‌ها هیچ از این سجع و تقارن‌ها دیده نمی‌شود و به گمان من این بخش‌ها اوج نثر سعدی است.

[موحد پس از تاکید بر اینکه برخی تکرارهای متقارن ملال آورند اما در مورد سعدی چنین نیست می نویسد] سعدی برای گریز از این قرینه‌های ملال‌آور شگردهای گوناگونی به کار می برد که به این شرح اند: نخست: برای آرایش اغلب بیش از یک قرینه نمی‌آورد؛ دوم: قرینه را با افزودن و کاستن هجاها از تقارن کامل دور نگه می‌دارد. سوم؛ در وسط قرینه‌ها عبارت‌هایی می‌آورد که فاصله قرینه‌ها را از هم زیادتر می‌کند. چهارم؛ با ترکیب آرایش‌های مختلف از یکنواختی آهنگ قرینه‌ها می‌کاهد و پنجم اینکه؛ در سجع و قرینه‌سازی افراط نمی‌کند و اغلب جمله‌هایی خالی از آن‌ها نیز به کار می‌برد. ». سعدی به غایت این نکته‌ها را د‌ر گلستان رعایت کرده و در نظر آورده است.

مخلص کلام اینکه؛ نه به خاطر صرفاً کلام آهنگین داشتن؛ که در این مجال به آن کوتاه اشاره شد؛ که به خاطر نثر و روایت منثور از «سیرت پادشاهان»؛ به خاطر «اخلاق درویشان» هنگامی که شریک رنج و راحتند؛ به خاطر «فضیلت قناعت» که به نان خشک می‌کامند و جامه‌ دلق؛ به خاطر «فواید خاموشی» که می‌گوید: سخن را سر است، ای خردمند و بُن/ میاور سخن در میان سَخُن؛ به خاطر «عشق و جوانی» که می‌گوید: هنوزت گر سر صلح است باز آی؛ به خاطر «ضعف و پیری»؛ به خاطر «تاثیر تربیت» و به خاطر «آداب صحبت»؛ است که همه در «گلستان» گل‌گشت میزنیم و نو به نو در این اردی‌بهشت تازه می‌شویم.

بوستان سعدی
«بوستان»؛ آرمان‌گرایی با زبان عامه مردم

گوهر ناشناسی است اگر سعدی را به «گلستان» محدود کنیم و غزلیات؛ و در «بوستان» او گشتی و گذری نداشته باشیم و دل از خوشه‌های خرمن او پر نکنیم.

شاید به پندار اینکه سعدی در «گلستان»؛ جهانِ واقع را روایتگر است و از جغرافیای عظیم معاصرش هر آنچه را در خورد بیان دیده؛ به کلام سجع و آهنگین در نوردیده و مخاطب را تعلیم به نیکی داده است؛ اما در «بوستان» جهانی آرمانی برای او رکن است و از حیث معنا هر آنچه را فرامادی می‌خواسته به بیان درآورده است.

بیان سعدی نیز حتی در آرمان‌هایش به گونه‌ای مغلق نیست که نتوانی و نشود دانست و فهمید؛ در این چهارچوب اما محققان و زان جمله ضیاء موحد در کتاب «سعدی» می‌گوید: «سعدی مغلق نمی‌نویسد؛ و صنایع بدیعی در شعر و نثر او در خلاف دیگران خودنمایی نمی‌کنند؛ شگردهای بدیعی و بلاغی چنان در نوشته‌ او جا می‌افتند که در نگاه اول به چشم نمی‌آیند و از همه‌ این‌ها مهمتر اینکه تکیه‌گاه شعرش زبان فارسی است. از زبان الهام می‌گیرد تا زبان را بپرورد؛ غنی کند و گسترش دهد. تقلید ناپذیر بودن کلام سعدی در همین هنر دشوار است. سعدی از زبان بیش از تصویرهای حسی و انتزاعی بهره می‌گیرد. افزون بر این هنر سعدی لحن‌های متفاوتی است که به کار می‌برد؛ هیچ شاعری در زبان فارسی تنوع لحن سعدی را ندارد؛ و اما هنر داستان‌گویی او نیز که داستان دیگری است.»

در باب‌های ده‌گانه‌ بوستان که اعم‌اند از: عدل؛ احسان، عشق، تواضع، رضا، قناعت، تربیت، شکر، توبه، مناجات و ختم کتاب نکاتی نهفته است که از مهمترین‌ آن‌ها می‌توان به عارفانه بودن کلام سعدی اشاره کرد.

بوستان را از منظر ادب عارفانه اگر تاویل کنیم؛ و بنا به نظریه‌ correspondence theory of truth «مطابقت با صدق» فیلسوفان؛ بگوییم «جمله صادق جمله‌ای است که از نبود آنچه نیست و از بودن آنچه هست خبر می‌دهد.»؛ بنابراین این مثنوی بحر متقارب؛ از ابتدا به مخاطب می‌گوید که قرار است از آنچه هست خبری داشته باشد و در این روایت خبری صدق، به میزان نسبت رخداد، با واقعیت است که معنا می‌یابد. در «بوستان»؛ با همانی مواجهیم که در «گلستان»؛ با این تفارق که نظم بسی دشوار‌تر از سخن منثور است باید در بند و قید قافیه باشی و به تنگ نیایی.

نقطه‌ تفاوت دیگری که در «بوستان» و «گلستان» هست و در شکلی سطحی می‌توان به راحتی آن را دید آغازینِ کلام در این دو روایت است. در باب‌های «بوستان»؛ سعدی اغلب با یاد پروردگار کلام را می‌آغازد و سپس به حکایات می‌پردازد؛ و این نشان از همان آرمانی است که سخنش در ابتدا گفته آمد. قصه‌ها در این مثنوی، به صدق؛ آنچه نکوهش می‌شود و ستایش؛ به کلام می‌آراید و قصدش نه این است که حتی به زیور استعاره‌ها پوشاننده‌ی معنا باشد و مغز کلام را پنهان دارد؛ مخاطب در «بوستان» مسافرِ شعر سعدی است به مقصد جان.

مخلص کلام اینکه گوهر ناشناسی است اگر سعدی را به «گلستان» محدود کنیم و غزلیات؛ و در «بوستان» او گشتی و گذری نداشته باشیم و دل از خوشه‌های خرمن او پر نکنیم.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع: خبرگزاری فارس