سندروم کمدی سوپرمارکتی فیلم سینمایی «سهدرجه تب» به رغم ایده اولیه خوب اما در اجرا بسیار ضعیف ظاهر شده و میتوان آن را یک شکست برای صلاحمند محسوب کرد.
عمده مشکل سینمای ایران از دوره فیلمفارسی، به فیلمنامههای بسیار ضعیف باز میگردد. یکی از دلایل سقوط سینمای فارسی در اواخر سال هزار و سیصد پنجاه و شش برگردانهای ناقص و اقتباسی آن از سایر فیلم های فرنگی و هندی بود، مشهورترین نمونهاش در آن دوران هم فیلم «گدایان تهران» (برگردانی ناقص از معجزه سیب) بود. این سیاق در دوران خاطرهانگیز سینما در دهه شصت به دلیل سیاستهای مشخص آن دوران متوقف شد، اما از اوایل دهه هفتاد این رویه به صورتهای مختلفی تکرار شد و نویسندگان فیلمنامهها به جای نفوذ و کنکاش در لایههای عمیق اجتماعی، اغلب یا آثار شبهروشنفکری میسازند که برای خودشان و دسته قلیلی شبهمنتقد قابل فهم و درک است یا چنگ به الگوی کلیشهای فیلمهای دختر و پسری میاندازند و به استفاده از کهنالگوهای عاشقانه هزل اکتفا میکنند. گروه دیگری نیز هر از گاهی به نمونههای آماده هالیوودی دستدرازی میکنند و با انتخاب یکی از فیلمهای تولید هالیوود سعی میکنند که کپی ایرانیزه از آن تهیه نمایند. این کپی با گرتهبرداری مستقیم از آثار فرنگی در اوایل دهه هشتاد شدت گرفت تا جایی که مجید مجیدی هم از این غافله عقب نماند. بید مجنون یادآور فیلم بوی خوش زن بود، کافه ستاره، کوچه میداک را تداعی میکرد و نمونههای بسیاری که حتی عین به عین از آثار فرنگی گرته برداشته بودند. این شیوه نوعی ابتذال را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. ضمن اینکه پیگرفتن این سیاق، پویایی و سیالی را به تدریج از سینمای ایران خواهد گرفت. چندی پیش برنامه تلویزیونی هفت نیز این شیوه مرسوم را در یکی از برنامهها به صورت مشخص و کامل به چالش کشید.
استفاده از بازیگرانی نظیر علی صادقی و کنشهای رفتاری تکراری بازیگرانی از جنس او نظیر جواد رضویان، رضا شفیعیجم و ارژنگ امیرفضلی و... نوعی گریز از قصهگویی برای مخاطب است.
سه درجه تب یا شوهر اتفاقی
فسلم سینمایی «The Accidental Husband» (شوهر اتفاقی) محصول 2008 به کارگردانی گریفین دان است، درونمایه اصلی این فیلم مبتنیبر قاعدههای مرسوم کمدی رمانس است، که به دلیل سابقه کارگردانش در ساخت سریالهای خانوادگی (چهار سریال پربیننده در شبکههای مختلف آمریکا) وی توانست کمدی تقریباً سالمی را با دوری جستن از قواعد جنسی هالیوود بسازد و برای گریز از این ورطه مرسوم در هالیوود، قاعدهای کلی کمدی–رمانس را با ظرافتی خاص در اثرش لحاظ کرد، اما نسخه ایرانی این فیلم یعنی «سه درجه تب» که این روزها بر پرده سینماهاست برخلاف منبع اقتباس سینماییاش ظرافتهای ژانر را در نظر نمیگیرد و برای پر کردن حفرههای داستانی اصل اثر، دست به دامان فرمول تکراری سینمای دختر و پسری میشود. ضمن اینکه در بخشهای مختلف دیگری این حفره را با اجرای موسیقی و رقص در قالب عروسی پر میکند تا مدل سینمای فارسی در اجرای موسیقی و رقص نیز در سه درجه تب شکل مشروعی داشته باشد.
استفاده از بازیگرانی نظیر علی صادقی و کنشهای رفتاری تکراری بازیگرانی از جنس او نظیر جواد رضویان، رضا شفیعیجم و ارژنگ امیرفضلی و.... نوعی گریز از قصهگویی برای مخاطب است. سازندگان آثار کمدی فراموش کردهاند در سینمای کمدی قصه از اهمیت بیشتری برخوردار است این سیاق در سینمای کمدی فرمولیزه شده و عدول از قاعدههای ژانری در سینمای کمدی راه را برای تولید آثار اینچنینی آسانتر مینماید، بهرهگیری از قواعد ژانر مبتنیبر یک قصه مدون اتفاقا میتواند سطح سینمای کمدی را ارتقا دهد، اما فرمول صلاحمند برای ساخت فیلم استفاده از الگوهای تعریف شده و تکراری کارگردانهایی نظیر آرش معیریان و قدرتاله صلح میرزایی است. اگر فیلمنامه مبتنیبر اقتباس یک اثر هالیوودی نبود و نقطه اتکای داستانیاش به خلاقیت فردی فیلمنامهنویس محدود میشد آنچنان خردهای بر سه درجه تب وارد نبود، اما ایده ابتدایی و بدنه فیلمنامه ملهم از یک فیلم هالیوودی است و ایرادات بسیاری هم در داستان و هم در نوع اجرا بر این شبهکمدی هزل وارد است.
تلفیق هالییود و فیلمفارسی!
سه درجه تب با وجوداستفاده از ایدههای یک فیلم هالیوودی از همان فرمول کهنه سینمای فارسی (دختر فقیر و پسر پولدار بهره) در کلیشهایترین شکل ممکن بهره میجوید و شاید تنها تفاوتش در این است که در پایان دخترک (الهام) پس از جاهطلبی طبقاتیاش به جایگاه اجتماعی – اقتصادیاش رجوع میکند، تا پیامرسانی و موج نصیحتگرانه فیلم در سطح انجام شود.در اصل اقتباسی این اثر با دکتری (اما لوید با ایفای اما ترومن) مواجهیم که به تدریج دلبسته فردی میشود که طبقه فرهنگیاش با وی فاصله فراوانی دارد و سازندگان این اثر هالیوودی از این حفره طبقاتی برای پیامرسانی در عمق بهره میبرند و سئوال اینجاست سه درجه تب با ایده ابتدایی– اقتباسیاش که میتوانست برگردان خلاقانهتری داشته باشد، به ریزهکاریهای ژانر و داستان سرایی در سینما دقت کافی ندارد، همین موضوع سبب میشود این فیلم را نیز در سبد سینمایی قرار دهیم که رسالتش، بودن اندک زمانی بروی پرده سینماها و فروش معادل 100 تا 150 میلیون است و بعد از آن روانه سوپر مارکتها میشود تا هزینه تولید را بازگرداند.
نیش و زنبور از معدود کمدیهایی بود که از تیپسازیهای ساده و سردستی یا همان کمدیهای «سوپر مارکتی» تاحدودی فاصله گرفته بود اما سه درجه تب یک شکست مطلق برای کارگردانش به حساب میآِید.
این مدل سینما دیگرش نامش فیلفارسی نیست بلکه میتوان نامی تازه برایش برگزید، «سینمای سوپرمارکتی» . فیلم «سه درجه تب» ضمن اینکه نمیتواند از ایده اولیه ابتدایی برای پرداخت یک کمدی قدرتمند بهره کافی برد در ادامه با چنگ انداختن به طرب و ترقص به اثری کاملا افسار گسیخته بدل می شود، هر چند که وزیر محترم ارشاد چند روز پیش فرمودند که دیگر شاهد آثاری از این دست نخواهیم بود اما سینمای هزلی که توسط بابائیان و فرحبخش در سینما پایهگذاری شده ریشه گسترده و عمیقتری دارد و قطع آن و انداختن طرحی دگر بسیار مشکل است . سینمای کمدی ما متاسفانه در درون مردابی افتاده که هیچ راه نجاتی برایش یافت نمیشود و سازندگان آثار کمدی برای تولید سعی میکنند سادهترین راه انتخاب کنند، افزایش نشاط عمومی همراه با آموزشهای اصولی و بنیادین ارزشها از طریق سینمای کمدی به مراتب آسانتراست، اما فاقد اهمیت بودن فیلمنامه با آغاز و پایانبندی دقیق، و در اولویت قرار گرفتن پرداخت قصه مشکل اساسی سینمای کمدی یا به تعبیر تازهتر «شیر و عسلی» است.
ایدهای که از دست رفت
در بخش نخست سه درجه تب ایدهای برای خلق موقعیت مطرح میشود که فوقالعاده بکر و خلاقانه است. گرفتن شناسنامه المثنی و به اشتباه ذکرشدن نام شخص دیگری در شناسنامه دختری که تاکنون ازدواج نکرده، در همین چند سطر میتواند دستمایه خوب و بکری برای یک کمدی شسته رفته باشد. و سازندگان میتوانستند با تکیه بر چالش رفتاری میان شخصیت خصوصا سهیل و کریم به نتیجه بهتری دست پیدا کنند. صلاحمند زمانی که پس از چند سال جداماندن از جریان فیلمسازی نیش و زنبور را ساخت در جراید مختلف مصاحبههای متعددی از وی میدیدم که این مصاحبهها و دیدگاههای صلاحمند با آنچه از او روی پردههای سینما میبینیم کاملا متفاوت است، نیش و زنبور از معدود کمدیهایی بود که از تیپسازیهای ساده و سردستی یا همان کمدیهای «سوپر مارکتی» تاحدودی فاصله گرفته بود اما سه درجه تب یک شکست مطلق برای کارگردانش به حساب میآِید.
علیرضا پورصباغ
بخش سینما وتلویزیون تبیان