تبیان، دستیار زندگی
دوستان خوب تبیانی شما از این داستان چه نتیجه ای میگیرید؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پا روی بت خودت بزار
علی کوچولو یه آینه داشت

چوپان بیچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوی آب بپرد نشد كه نشد...!

او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان. عرض جوی آب قدری نبود كه حیوانی چون بز نتواند از آن بگذرد . نه چوبی كه بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته.

پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره كار را می‌دانم.  آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود كرد.  بز به محض آنكه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.

تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد ، آب را كه گل كردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید

چوپان مات و مبهوت ماند. این چه كاری بود و چه تأثیری داشت؟

پیرمرد كه آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت : تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد ، آب را كه گل كردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.

و من فهمیدم این كه حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شكند چه رسد به انسان كه بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد.

دوستان خوب تبیانی شما از این داستان چه نتیجه ای میگیرید؟


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از miri_1364