تبیان، دستیار زندگی
گروه فرهنگ و ادب : داستانهای مجموعه " همیشه قهوه را تلخ می خورم " با زبان و صبغه ای یکدست روانکاوانه ، وضعیت متشتت زنان طبقه نسبتا مرفه جامعه شهری مدرن و گرفتار میان نامرادی ها ، تردیدها و تنهایی های برآمده از جبر اقتضائات...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قهوه ای نه چندان تلخ ؛ به کام بانوان

گروه فرهنگ و ادب : داستانهای مجموعه " همیشه قهوه را تلخ می خورم " با زبان و صبغه ای یکدست روانکاوانه ، وضعیت متشتت زنان طبقه نسبتا مرفه جامعه شهری مدرن و گرفتار میان نامرادی ها ، تردیدها و تنهایی های برآمده از جبر اقتضائات زمانه را به روایت کشیده است .

از نگاه تحلیلگر کتاب مهر، زنان در این قصه ها از عوامل بیرونی و درونی فراوانی رنج می برند و کوشش می کنند با سوق دادن معضلات و دل مشغولی های حل ناشدنی خود به پسله های ذهن - که منجر به واگویه ها و توصیفات ذهنی در زبان داستان ها شده است - ، شکاف ها و تنش های موجود خود را تا حد ممکن تقلیل دهند.

در داستان " ماشین کنترلی " ، راوی اول شخص ماجرای ورود یک همکار جدید و ویژگی های او را برای مخاطبی که خواننده نیست، روایت می کند. آنچه در این داستان محور روایت واقع شده، ورود فرد تازه وارد به عنوان اتفاقی جدید و تلاش برای درک و شناخت او و سپس شناساندن اش به خواننده است.

راوی ، مشخصات فیزیکی و هر چه را که می بیند، مرحله به مرحله بازگو می کند ؛ گویی که آن شخص، دیگر وجود یا حضور خارجی ندارد اما بواسطه اتفاقی خاص قابل روایت شده است.

در این قصه دو موضوع کار و رشوه خواری وگرایش عاطفی پیش آمده از سوی مرد، چندان یک اندازه روایت نمی شوند و همین مساله به پایان ناگهانی ماجرا منجر می شود. با این وجود، نقطه پایان " ماشین کنترلی " که با ابهام سرنوشت دو پرسوناژ داستان همراه است و از جمله نقاط قوت اثر محسوب می شود، ضعف های عمده داستان را که در گفتگوها و رابطه نسبتا تکراری شخصیت ها مبرز شده ، کنار می زند.

" همیشه قهوه را تلخ می خورم " داستانی است که هر چه پیش می رود به شعر نزدیک می شود.عنصر واگویه، تعابیر و گفتارهای رمانتیک، وصف تنهایی و بی قراری راوی و فضاسازی خاصی که بر اساس مشاهدات واگویه وار راوی شکل گرفته، در رسیدن داستان به نقطه تلاقی با شعر سهیم هستند.

تنهایی های دفعه ای و ناگهانی زنان در داستان های این مجموعه ، حاکی از اندیشه ها و جدایی های نشات گرفته از مردستیزی نیست، بلکه برعکس محصول خلاهای عاطفی و حسرت های عذاب آور ناشی از" فقدان " به شمار می رود. به عنوان نمونه، در " ماشین کنترلی " تنهایی زن با تنهایی مرد ( ابراهیمی ) تجانس و رابطه روایی مطلوبی را باعث شده، که از قضاوت های صریح و تند قصه های معمول زنانه دور می شود.

در " مرد شکلاتی " راوی اول شخص مشغول نوشتن داستان و کلنجار رفتن با ایده ها و تئوری های داستانی است. ذهن او در دل واقعیات و اتفاقات پیرامون گردش می کند و از این میان، موقعیت های زنان و تردیدها ، آرزوها و دل مشغولی های روزمره و سرخوشانه آنان را واکاوی می کند.

این داستان به لحاظ دیالوگ، فضاسازی، باورپذیری و جذابیت سیلان افکار و دغدغه های راوی، پخته تر و تکمیل تر از سایر آثار به شمار می رود و شاید علت این امر، چیزی جز نویسنده بودن راوی و درک همه جانبه او از چنین شخصیتی نباشد. در این ماجرا، رابطه ناگزیر و پیوسته نویسنده با آدم های بیرونی که او را از فضای نوشتن باز می دارد نیزتقطیع ها و بریده های تصویری جالبی را رقم زده است.

در " شبی به دارازای زمستان " ، واگویه راوی در توصیف حال و روز مبهم و پرتشویشی که احاطه اش کرده، یکدست و به اصطلاح سرراست به نظر نمی رسد. راوی در این قصه، لحظه ای اوهام می بافد و لحظاتی تشریح و توصیف می کند. فضا خواب زده و وهم انگیز است اما در جاهایی روندی دیگرگون می یابد و فضای وهم زده را به علت عدم تجانس و یکدستی ، درهم شکسته و مختل می سازد.

با وجود این که مقصود نویسنده از تداخل فضاهای واقعی و غیر واقع گرا و کابوسناک ، شرح اغما و روان پریشی راوی است ولی استفاده از مولفه ها و عناصر روایی گوناگون برای سوررئالیسم نمایی در داستان، تا اندازه ای نسنجیده، رها و بی چفت و بست نشان می دهد.

داستان " سه حرفی " شروعی همچون " مرد شکلاتی " دارد ؛ با این تفاوت که این بار خودآگاهی زن و دریافت انزجارآمیز او از رفتارهای آزاردهنده و مشمئزکننده مرد، محور روایت قرار گرفته است. نویسنده در این قصه با بهره گیری از نگاه دقیق و جزئی نگر راوی زن، گوشه ها و زوایای پنهان و آشکار خلقیات زننده و رفتارهای تحمل ناپذیر مرد را باز می نمایاند و زمانی که مرد از صحنه و محاط دید راوی کنار می رود ، فضا از سنگینی خارج شده و ظرافت و آرامش به متن سرازیر می شود.

مصائب و تیره روزی های مادران و همسران و آرزوهای وامانده و خواهش های دست نیافته ایشان که در کسوت سکوت و آرامش ، به مرگ منتهی می شود در قصه " سیاوش " نمود یافته است.

در " پارک باران زده " که باز هم از زاویه اول شخص روایت می شود، درون گویی های راوی ، مرتبط با دیالوگ های رد و بدل شده و پرکننده خلاهایی است که از پنهان کاری راوی زاده شده است. راوی زن که در موقعیتی نسبتا تحمیلی در برابر خواستگار خود نشسته، نقطه نظرات واقعی خود را نسبت به آنچه از مرد می بیند، درون خود واگویه کرده و از آنجا که روایت بیرونی او مطابق آداب مراسم پیش می رود، خواننده را یک پله جلوتر از داستان و شخصیت مرد قرار می دهد.

از نگاه تحلیلگرکتاب مهر، زبان کارها عمدتا به شعر پهلو می زند و این بیش از همه ، از درونی بودن گفتگوهای راوی اول شخص و سیر آفاق و انفسی اش نشات می گیرد. داستان ها همگی آغاز و پایانی مشخص دارند و می توان گفت، اصراری در آنها برای شکستن قالب های کلاسیک داستان نویسی به چشم نمی خورد. از سوی دیگر، زبان داستان ها ، زاویه دید راویان و نحوه پرداختن مضامین نه چندان تازه آنها نیز تلاش جدیدی را در ارائه قصه هایی متفاوت و پیشرو نشان نمی دهد.

با این وجود پاکیزگی نثر، نگاه دقیق، شرح روابط ملموس اجتماعی و سایر نکاتی که ذکرشان رفت، باعث می شود تا نخستین کتاب " فری رز جلال منش " اثری مهم و قابل تحسین باشد.

مجموعه داستان " همیشه قهوه را تلخ می خورم " به قلم فری رز جلال منش در شمارگان 1200 نسخه و بهای پشت جلد 800 تومان از سوی نشر چشمه روانه پیشخوان شده است .