تبیان، دستیار زندگی
تا به حال به ماهیت خویش اندیشیده اید؟آیا به انسانیت خود یقین دارید ؟در دار هستی مارا به نام انسان می شناسند و آدم خطابمان می کنند .تمایز میان انسان و سایر جانداران در چیست ؟مقصودم ازا این سوالات بیان این مسئله است که در خوابیم و خیال می کنیم که بیدار بوده
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حیوانی به نام انسان!

انسان


مردمانی که از چراغ حکمت به بهره ای نیندوختند و آتشزنه علم را برای روشنی جان نیفروختند .پس آنان چون چارپایانند که سرگرم چرا مانند ،یا چون خرسنگ های سختند که گیاهی نرویانند .


تا به حال به ماهیت خویش اندیشیده اید؟ آیا به انسانیت خود یقین دارید؟ در دار هستی ما را به نام انسان می شناسند و آدم خطابمان می کنند. تمایز میان انسان و سایر جانداران در چیست؟ مقصودم از این سوالات بیان این مسئله است که در خوابیم و خیال می کنیم که بیدار بوده و زندگی می کنیم. بله، ما زندگی می کنیم نفس می کشیم رشد می کنیم ،تغذیه کرده و حرکت داریم اما آیا می توان میان من و سایر موجودات اعم از جماد، نبات و گیاهان تفاوتی گذاشت؟ لابد یقینا ً تفاوتی هست چرا که ما را برای مثال سنگ و چوب و ... نمی خوانند و به ما انسان می گویند.

بنابراین این انسان باید ویژگی داشته باشد که او را از سایر موجودات متمایز می سازد و تو و من صاحب این ویژگی هستیم و ما انسانیم. ارسطو فیلسوف نامدار دوره باستان انسان را اینگونه تعریف میکند: انسان حیوان ناطق می باشد. نطق یعنی اندیشه و تفکر و موجودی که دارای قدرت تفکر است از قوه ایی به نام عقل برخوردار است. بنابراین در ما قوه ایی هست که آن قوه و استعداد ما را سرور عالم میسازد. خلیفه خدا بر روی زمین و سرور موجودات ساخته است. ویژگی این انسان را شرح می کنم: آدمی همچون نبات تغذیه کرده و رشد می کند و همچون حیوانات دارای احساس و حرکت می باشد و در عالم هستی شباهت فراوانی به حیوانات دارد زیرا تمامی قوای موجود در در حیوان که شامل حواس ظاهر حواس باطن می باشد در انسان نیز موجود است اما در میان حواس باطنی اعم از حس مشترک و خیال و متصوره و واهمه این انسان است که تنها دارای قوه عقلانی است و همین قوه است که انسان را انسان می کند در غیر این صورت تفاوتی میان انسان و حیوان نیست مگر به حسب ظاهر که اهمیتی ندارد چرا که میان خود حیوانات نیز به حسب ظاهر تفاوت هایی موجود است.

و اما صاحب عقل می بایست حق این استعداد را ادا کند تا این عقل که در وجود آدمی همچون بذری نهفته است شکوفا شود و لازمه این شکوفایی فراهم سازی زمینه آموزش و کسب دانش است ، دانش والایی همچون حکمت. در این زمان است که انسان می تواند ادعای انسانیت کند. شرح کارکرد عقل و ماهیتش نیاز به زمان مساعدی دارد که در حوصله این سطور نیست و لذا آن را به زمان مناسب تر ی موکول می کنیم. اما غرض از مقدمات بیان این مسئله است که اکثر آدمیانی که در اطرافمان و حتی خود من و شما ادعای انسانیت و آدمیت می کنند بویی از آدمی نبرده و در همان مرتبه حیوانیت که همان خورد و خوراک و ارضای غرایز و تلاش برای بقای زندگی و جنگ خونریزی و ... است اسیر مانده اند و حتی به جرات می توان گفت که پست تر از حیوانند چرا که حیوان بر حسب ذات خویش عمل می کند و هست آنچه که باید باشد اما انسان که جامع این نفوس است خود را از رسیدن به مرحله انسانیتش که همان مرحله عقلانیت و متخلق شدن به اخلاق الهی و لقاءالله، در سایه سار نظر و عمل است را به فراموشی سپرده است .

امیر مومنان علی(علیه السلام) می فرمایند: مردمانی که از چراغ حکمت به بهره ای نیندوختند و آتشزنه علم را برای روشنی جان نیفروختند. پس آنان چون چارپایانند که سرگرم چرا مانند، یا چون خرسنگ های سختند که گیاهی نرویانند

انسان

ای انسان ، تو را به همین نامی که از ابتدای تولد من و تو را بدین نام خوانده اند می خوانم و می پرسم (آیا تو نیز هستی آنچه که باید باشی؟) آدمی نیازمند علم و معرفت است ،مقتضا ی ذات آدمی علم و معرفت است پس باید به خزینه دانش حقیقی دست یافت تا عصاره دانش را با عمل همراه کرده و حقیقت وجودی خویش را به نمایش گذاشت وگرنه همچون گیاهان و حیوانات در مرتبه نازله وجود باقی خواهی ماند و به اوج هستی خود نخواهید رسید در این زمان است که بگوییم او زنده نیست و بویی از زندگی نبرده است و حیوانی است که نقاب آدمیت را برچهره زده است و نقش انسان را بازی میکند و خود نیز باور کرده است که یک انسان است پس دلت را به نور حکمت روشن دار و حقیقت خویش را در یاب چنانکه مولایمان امیر مومنان علی (علیه السلام )می فرمایند:

(لم یستضیئوا باضواءالحکمة،و لم یقدحوا بزناد العلوم الثاقبة ؛فهم فی ذلک کالانعام السائمة،و الصخور القاسیة)؛ مردمانی که از چراغ حکمت به بهره ای نیندوختند و آتشزنه علم را برای روشنی جان نیفروختند. پس آنان چون چارپایانند که سرگرم چرا مانند ،یا چون خرسنگ های سختند که گیاهی نرویانند. (نهج البلاغه/ خطبه 108)

حال که دانستی تو دارای قوه درک و تعقل هستی که می توانی بدان انسان باشی و قابلیت درک حقایق و واقعیات را داری که حیوان از آن محروم است پس به حقایق ساری و جاری در عالم روی آور و حقیقت ها را دریاب و درعمل نمایان ساز تا نامت زیبنده و لایق تو باشد و این آیه را همیشه با خود ذمذمه کن(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ) (زمر/ آیه 9)

و این گام اول بود که باید متوجه می شدی که باید بدانی و توانایی دانستن را داری و در گام  بعدی بدین موضوع خواهیم پرداخت که چه دانشی به حال آدمی سودمند است و او را به کمال نهایی اش رهنمون می سازد و چرا باید بدانیم و دانستن و معرفت چه کمکی به حال انسان می کند؟

مریم پناهنده

بخش نهج البلاغه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.