تبیان، دستیار زندگی
حال که گفتیم: کلمه توحید، کلمه نجات، کلمه اخلاص و کلمه سعادت است، آیا معنای آن این است که همین که با زبان بگوییم: «لا اله الا الله»، کافی است؟ اگر کافی بود، بسیاری از افراد باید وارد حصن خدا می¬شدند. همه منافقین هم «لا اله الا الله» می-گفتند و نماز هم می¬
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا ابلیس موحّد بود؟

ابلیس شیطان


در مقاله ی قبل " بزرگترین نعمت برای بندگان " بیان شد که کلمه توحید، کلمه نجات، کلمه اخلاص و کلمه سعادت است. حال می خواهیم بدانیم که آیا معنای توحید همین است که با زبان بگوییم: «لا اله الا الله»، کافی است؟

اگر کافی بود، بسیاری از افراد باید وارد حصن خدا می شدند. همه منافقین هم «لا اله الا الله» می گفتند و نماز هم می خواندند. افرادی مثل معاویه، صدام و ... هم این کلمه را می گفتند. اگر صرف گفتن، کافی باشد، کار خیلی آسان است؛ در این صورت آفریدن چنین عالمی که با یک کلمه همه مشکلات آن حل می شود، کاری عبث است.


بدیهی است که صرف گفتن " لا اله الا الله " کافی می بود ، کار بسیار راحت تر از این می بود که اکنون است . این گونه نیست؛ بلکه هم محتوای این کلمه و هم لوازم عملی آن منظور است. باید اعتقادی باشد که در عمل مجسم شود . امّا چه اعتقادی مقصود است؟

اگر مفهوم توحید را مورد دقت قرار دهیم، چند مفهوم از آن به دست می آید.

وقتی مفهوم توحید و «لا اله الا الله»، تحلیل می شود، چند مفهوم از آن به دست می آید:

اولاً: این مفهوم حاصل می شود که خالقی جز «الله» نیست؛ چون الوهیّت و پرستش فقط شأن کسی است که آفریدگار باشد .

می دانیم که خیلی ها قائل به خالقیّت بودند؛ حتّی بت پرستان مکّه هم خالقیّت الله را قبول داشتند. آن ها در عین این که بت ها را می پرستیدند، می گفتند: «... ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ ...»1: ما برای اینکه تقرّب به الله پیدا کنیم، بت ها را می پرستیم ، آنان الله و خالقیّت الله را قبول داشتند .

ربوبیّت تنها از آن خداوند است

ثانیاً :از تحلیل توحید ، ربوبیّت الله نیز به دست می آید .؛ یعنی غیر از این که خدا، عالم را آفریده است، اداره عالم، اختیار انسان و ... به دست اوست؛ کسی بر اراده او حکومت نمی کند؛ چیزی بی اراده او تحقق پیدا نمی کند؛ صاحب اختیار عالم اوست.

خدا عالم را تکویناً اداره می کند؛ «... إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاء ...»2، «... وَ اللَّهُ یُحْیی‏ وَ یُمیت‏ ...» 3 و سایر امور تربیتی و مدیریتی عالم با خداست. هر عاملی در عالم به اذن الله است.

باید توجه داشت كه قایل شدن به این كه، تعیین و وضع قانون و نیز حاكم و حكومت باید بر اساس خواست و اراده خود انسان‌‌ها صورت پذیرد، در واقع انكار «ربوبیت تشریعی» خداوند است كه نوعی كفر محسوب می‌‌شود.

جناب إبلیس هم قائل به خالقیّت خدا و هم قائل به ربوبیّت خدا بود ؛

او بیان کرد که :  «... خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‏ ...»4؛ پس خالقیت خدا را قبول داشت، و گفت: «... أَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون»‏5؛ پس ربوبیّت تکوینی خدا را هم قبول داشت؛ اعتراف کرد به اینکه تو ربّ من هستی و از او مهلت خواست و مهلت دادن را هم کار او می دانست؛ گفت: «تو به من مهلت بده»؛ پس قبول داشت که مدیریّت عالم به دست خداست؛ تا اینجا جناب ابلیس موحّد بود؛ توحید در خالقیّت و توحید در ربوبیّت را داشت.

می دانیم که خیلی ها قائل به خالقیّت بودند؛ حتّی بت پرستان مکّه هم خالقیّت الله را قبول داشتند. آن ها در عین این که بت ها را می پرستیدند، می گفتند: «... ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ ...» ما برای اینکه تقرّب به الله پیدا کنیم، بت ها را می پرستیم ، آنان الله و خالقیّت الله را قبول داشتند

اشکال کار ابلیس چه بود؟

ابلیس

ابلیس توحید در خالقیت و ربوبیت را باور داشت ، در حقیقت اشکال إبلیس در ربوبیّت تشریعی بود؛ ربوبیت تشریعی یعنی چون خدا صاحب اختیار عالم است، هر دستوری می دهد باید اطاعت کرد و هر قانونی که او وضع می کند، معتبر است. هیچ کس دیگری استقلالاً حق قانونگذاری ندارد.

او قبول نداشت که هر چه خدا می گوید، باید اطاعت کرد . گفت: «دستوراتی را قبول می کنم که بفهمم و عقلم برسد! امّا تو می گویی: بر کسی که از من پست تر است، سجده کن: «... أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‏6؛ من زیر بار این دستور نمی روم: «... لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»7

تمام کارهای او عبادت بود، نه عبودیت؛ قالب بود، نه قلب؛ و روح او تسلیم خدا نبود. یک ساعت تکبر کرد و آن همه عبادت را به باد داد که رساترین نمونه بدعاقبت بودن است که در قرآن بیان شده است.

حضرت مسیح ـ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام ـ هم که می فرمود : «... أُحْیِ الْمَوْتى...»8، در ادامه می فرمود: «بِإِذْنِ اللَّه»‏؛ خدا هم فرمود: «... تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنی‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْنی‏ ...»9؛ حضرت عیسی از خود استقلال نداشت. احکامی هم که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ به صورت تشریعی به ما دستور می دهند، از آن جهت که به إذن الله است، اطاعت آن بر ما واجب است؛ ایشان بی اذن خدا کاری انجام نمی دهند.

شیطان در حقیقت کافر بود!

ابلیس

طبق فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام) در نهج البلاغه، شیطان تا آن هنگام شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود: و كان قد عبد اللّه ستّه آلاف سنه لایدری امن سنی الدّنیا ام من سنی الآخره ؛4 كه حضرت می‌‌فرمایند، مشخص نیست این شش هزار سال، از سال‌‌های دنیا است یا از سال‌‌های آخرت!

با تمام این خصوصیات، خداوند ابلیس را «كافر» معرفی می‌‌كند:

« وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ ؛ و(یاد كن) هنگامی را كه به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده كنید.» همگی سجده كردند، جز ابلیس كه سر باز زد و تكبر ورزید و از كافران شد. 10

پس از آن همه عبادت، مهر «كفر» بر پیشانی شیطان زده شد و خداوند او را از درگاه خود راند و برای ابد ملعون گردید؛ چرا؟

او حق ربوبیت تشریعی خداوند را منكر شد و گفت خداوند بدون دلیل به او امر كرده است كه بر آدم سجده كند. این گفته شیطان كه من برتر از آدم هستم و خدا حق ندارد مرا به سجده كردن بر آدم امر كند، در واقع انكار ربوبیت تشریعی خداوند متعال و كفر به آن بود.

او با آن که به ظاهر در صف موحدان بود و شش هزار سال عبادت کرد، ولی از ابتدا موحد ناب و مخلص نبود، بلکه کفر درونی و مستور داشت. گر چه به ظاهر در صف بندگان بود، لیکن در باطن و سیرت در زمره کافران قرار داشت.

نتیجه گیری:

معنای توحید و ملاکی برای موحّد بودن ، همه ی مفاهیم ذکر شده می باشد ؛ خدا یکی است، یعنی:

ـ یگانه خالق است

ـ یگانه رب تکوینی و رب العالمین است؛ «... لاربّ سواه ...»11

ـ یگانه رب تشریعی است؛ یعنی اختیار قانونگذاری با اوست .

پی نوشت ها :

1 . الزمر / 3.

2 . آل عمران / 37.

3 . همان / 156.

4 . الاعراف / 12.

5 . همان / 14.

6 . همان / 12.

7 . الحجر / 33.

8 . آل عمران / 49.

9 . المائده / 110.

10. البقره /34.

11 . بحار الانوار، ج47، ص 309.

فرآوری : زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان


منابع :

روزنامه كیهان ، شماره 19865

سایت آیت الله مصباح یزدی