تبیان، دستیار زندگی
روز اول مدرسه بود البته بهتره بگم دبیرستان دبیر خیلی منظم با لباس تمیز و اتو کشیده وارد کلاس شد و مرتب و منظم چادرش رو روی چوبلباسی انداخت برگشت که کارش رو شروع کنه و معرفی بچه ها و درس و خلاصه این جور چیزهاکه چادرش به طور عمودی بازاویه 90درجه افتاد توی س
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به خاطرات هم بخندیم

اتفاقات شنیدنی کلاس

با کلاس

با نام خدا و سلام

سال78 معلم کلاس اول تو روستامون بودم.اون سالها برنامه «صبح بخیر ایران»رو آنتن بود یه روز یه بازرس از اداره اومد بازدید کلاسم و اول سلام و احوالپرسی کرد و گفت :بچه ها صبح بخیر .اما هیشکی جواب نداد.آقا پرسید بچه ها کسی نمیدونه در جواب صبح بخیر چی باید بگیم؟حامد کوچولوی کلاسم(الان سال دوم دانشگاس)با صدای بلند گفت:ایران.کلاس با گفتن این کلمه منفجر شد از خنده بچه ها و من و بازرس.

ارسالی از teachman

روز اول مدرسه بود البته بهتره بگم دبیرستان دبیر خیلی منظم با لباس تمیز و اتو کشیده وارد کلاس شد و مرتب و منظم چادرش رو روی چوبلباسی انداخت برگشت که کارش رو شروع کنه و معرفی بچه ها و درس و خلاصه این جور چیزهاکه چادرش به طور عمودی بازاویه 90درجه افتاد توی سطل آشغال ! فکرشو بکنید کل کلاس منفجر شد مطمئنم اگه من اونجا بودم تاساعت ها نمی تونستم جلوی خندم رو بگیرم.

ارسالی از haniehz

سال اول دبیرستان بودیم که افراد کلاس دو گروه میشدن پنجشنبه ها یه گروه بیکار بودن و یه گروه کلاس تربیتی داشتن(یه همچین چیزایی یادم نیست!)من جزء گروهی بودم که بیکار بودیم اون هفته خلاصه اینکه رفتم دم در کلاس من که فراموش کرده بودم الان معلم سر کلاس هست برای اولین و آخرین بار با شدت با پا کوبیدم به در که باز بشه فکر کنید در که باز شد بچه ها رو دیدم که ساکت روبروی معلم نشسته بودن

خشکم زد و سریع در رفتم البته باز خدا خیر بده بچه ها رو که معرفت به خرج دادن و نگفتن که من رو میشناختن.

ارسالی از azar13

برای مشاهده ی تاپیک اتفاقات شنیدنی کلاس و شرکت در بحث کلیک کنید.


باشگاه کاربران تبیان - انجمن های تخصصی