گل های رنگارنگ

پروانه ای امروز

آمدبه شهر از دشت

او در خیابان ها

پر زد و می گشت

یک باغ کوچک را

در شهر پیدا کرد

رفت از کنار در

آن را تماشا کرد

آن باغ کوچک داشت

گل های زیبایی

پروانه با خود گفت:

«به به!عجب جایی!»

از پشت یک شیشه

آن باغ پیدا بود

یک باغبان آنجا

در بین گل ها بود

مردی رسید از راه

یک گل خرید و رفت

پروانه هم زود از

آنجا پرید و رفت

غمگین شد از اینکه

گل ها فروشی بود

آن باغ رنگارنگ

یک گل فروشی بود

ناصر کشاورز

بخش کودک و نوجوان تبیان

منبع:کتاب آسمان دریا شد

مطالب مرتبط:

تکه سنگ خوش رنگ

رفتگر زحمتکش

آواز خروس

بهار زیبا

یه مهمونی گنده

برف و باران

بنفشه و شاپرک

برف كله گنجشكی

چتر بازیگوش من