تبیان، دستیار زندگی
هر كس بر اساسى حركت و عمل مى كند كه شخصیت او را شكل داده است. طبیعى است كه انسان هشیار بى تردید، در مى یابد باید دنبال این اشاره را بگیرد و در این باره به طور جدى پژوهش كند. چه عواملى شخصیت او را شكل مى دهد؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تأملی بر انسان در قرآن


 هر كس بر اساسى حركت و عمل مى كند كه شخصیت او را شكل داده است. طبیعى است كه انسان هشیار بى تردید، در مى یابد باید دنبال این اشاره را بگیرد و در این باره به طور جدى پژوهش كند. چه عواملى شخصیت او را شكل مى دهد؟ چه عواملى سبب شكل گرفتن شخصیت سالم و چه عواملى سبب شكل گیرى شخصیت ناسالم در انسان مى شود؟ شخصیت بهنجار چگونه شخصیتى است؟ شخصیت نابهنجار چگونه است؟ آیا قرآن براى این پرسش ها پاسخ دارد یا پاسخ آن را به عهده خرد و یا فطرت انسان نهاده است؟


قرآن

رفتار انسان ، بویی از شخصیت انسان می دهد

روش قرآن محدود كردن خویش در بحث موضوعى و حرف هاى یكبار مصرف نیست. گاه از یك آیه كوتاه مى توان در دانش هاى گوناگون و براى پرسش هاى مختلف پاسخ گرفت ؛ بنابراین نباید انتظار داشت قرآن به روش روان شناسان و به ویژه روان شناسان شخصیت ، مطالب را به صورت پرسش و پاسخ و فصل بندى هاى اندازه گیرى شده، دسته بندى كند و سپس نتیجه بگیرد ، اما در حوزه دانش هایى كه جزء رسالت قرآن است ، حرف هاى اساسى ، زیر بنایى ، جهت بخش و آموزنده را مى توان در جاى جاى قرآن جست و از مجموع آن ها پاسخ پرسش هاى خود را به دست آورد. درباره شخصیت نیز همین گونه است. اولین سرنخى كه قرآن مى دهد این است که رفتار اشخاص، رنگ و بوى شخصیت آن ها را دارد: « كُلّ یَعْمَلُ عَلی‏ شاكِلَتِهِ».(1)

انسان از نظر قرآن موجودى ویژه است ، با جسمى ازگل و لاى و روح خدایى . در وجود انسان از یك سو روح الهى و فطرت خداجو قرار دارد: «فِطْرَتَ اللّهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»(2) که با هدایت مستقیم الهى مى تواند راه را بیابد: « إِنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ»(3) و اصول خوبى و بدى را تشخیص دهد: « فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(4) و از سویى دیگر كشش هاى مربوط به جسم، یا به تعبیر قرآن هواى نفس كه برخى آن را خداى خویش قرار مى دهند: « أرَأیْتَ مَنِ اتّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(5) و در مقابل آن ها، كسانى هستند كه دستورات الهى را چراغ راه خویش قرار مى دهند و از فرمان هاى ویرانگر نفس سرباز مى زنند: «وَ أمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النّفْسَ عَنِ الْهَوی * فَإِنّ الْجَنّةَ هِیَ الْمَأْوی».(6)

اما عوامل دیگر نیز در شكل گیرى شخصیت انسانى تأثیر دارند كه بیرونى هستند؛ از جمله محیط ، اسوه هاى خوب و الگوهاى ناشایسته ، آموزش هاى سازنده و یا ویرانگر، ولى مهم تر از همه این ها، قدرت انتخاب و اختیار فراوان خود شخص است؛ یعنى نیت ها و اراده خودآگاه او.

بنابراین انسان از نظر قرآن ، صفحه اى سفید نیست كه بدون هیچ راهنمایى به خود وانهاده شده باشد و خود او تمام مسئولیت ساختن خویش را بدون هیچ الگو و هدف از پیش تعیین شده اى بر عهده داشته باشد، و یا تنها موجودى كه پیرو محیط زیست و محیط اجتماعى خود باشد و بتوان او را با تبیین ساده انگارانه رفتارگرایى معرفى كرد.

انسان، موجودى است داراى فطرت و این، اساسى ترین نیرو در انسان است كه او را به سویى خاص به حركت در مى آورد، البته اگر به موانع برنخورد.

در اصل، زمان تكلیف پذیرى، قبول مسؤولیت و نیز تدبیر زندگى از نظر قرآن فقط در زمان رشد و به تعبیر دیگر قرآن، رسیدن به توانایى كامل ممكن است و بهره گیرى از آگاهى ها و نیروى اراده و انتخاب نیز، به طور اساسى در این مرحله تحقق مى پذیرد

وجود فطرت در انسان به این معنى نیست كه انسان از آغاز تولد پاره اى از ادراكات یا گرایش ها و خواست ها را بالفعل دارد و به تعبیر فلاسفه با عقل و اراده بالفعل متولد مى شود؛ بلكه انسان در آغاز تولد، بالقوه خواهان و در حركت به سوى یك سلسله دریافت ها و گرایش هاست و یك نیروى درونى او را به آن سو سوق مى دهد ـ با كمك شرایط بیرونى ـ و اگر به آنچه بالقوه دارد، دست یابد؛ به فعلیتى كه شایسته اوست و انسانیت نامیده مى شود، رسیده است و اگر فعلیتى غیر از آن فعلیت در اثر قسر و جبر عوامل بیرونى بر او تحمیل شود، یك موجود (مسخ شده) خواهد بود.

جوهر شخصیت آدمی ، آگاهی انسان را نشان می دهد

اگر چه قرآن كریم شكل گیرى اولیه آگاهى هاى انسان را كه جوهر اساسى شخصیت است، در همان زمان مى داند: « وَ اللّهُ أخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَكُمُ السّمْعَ وَ اْلأبْصارَ وَ اْلأفْئِدَةَ لَعَلّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ و خداوند شما را از شكم مادران تان ـ در حالى كه چیزى نمى دانستید ـ بیرون آورد و براى شما گوش و چشم ها و دل ها قرارداد، باشد كه سپاسگزارى كنید»(7)، اما این شكل گیرى آگاهى هاى انسان (از خودش، جهان پیرامونش و آفریدگار و مدبر هستى) كه به تدریج به وجود مى آید و گسترش و ژرفا پیدا مى كند، از نظر قرآن در یك دوره محدود، بسته نمى شود و چنان نیست كه در دوره كودكى همه چیز تمام شود و شخصیت انسان در آینده زیر تأثیر عقده هاى سركوب شده و یا ناكامى هاى تلخ كننده در آن دوره باشد؛ زیرا از نظر قرآن دوره بلوغ ـ رسیدن به (اشدّ) یا (رشد) ـ مهم ترین دوره نقش پذیرى، مسؤولیت و تجلى شخصیت است: « هُوَ الّذی خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمّ یُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمّ لِتَبْلُغُوا أشُدّكُمْ ثُمّ لِتَكُونُوا شُیُوخًا».(8)

قبول مسئولیت در زمان رشد

در اصل، زمان تكلیف پذیرى، قبول مسؤولیت و نیز تدبیر زندگى از نظر قرآن فقط در زمان رشد و به تعبیر دیگر قرآن، رسیدن به توانایى كامل ممكن است و بهره گیرى از آگاهى ها و نیروى اراده و انتخاب نیز، به طور اساسى در این مرحله تحقق مى پذیرد. دوره كودكى و آموخته هاى آن و گسترش تدریجى ادراك هاى فطرى شخص و رشد تدریجى جسم و فكر او از نظر قرآن، مراحلى از مراحل مقدماتى رسیدن به رشد است، اما نه چنان كه دیگر شخص، شخصیت خویش را در همان دوران به گونه اى بسازد كه دیگر رهایى از آن ممكن نباشد؛ زیرا مفاهیم پذیرش مسؤولیت، وظیفه و انتخاب ـ به طور عادى ـ در همان زمان رشد اتفاق مى افتد.

پی نوشت ها:

1. اسراء: 84.

2. روم: 30.

3. انسان: 3.

4. شمس: 8.

5. فرقان: 43.

6. نازعات: 40 و 41.

7. نحل: 78.

8. غافر: 40.

زهرا رضائیان

بخش قرآن تبیان