دیدار با مردی از تبار ایرانی؛
با ایرج افشار، اسناد اصیل تاریخ قوم و نگاهبانی هفتاد قرن
دیروز، امروز، فردا، هر زمان وقتی كتاب، مقاله، سند، تحقیق و پژوهشی را درباره تاریخ و فرهنگ ایرانی باز كنی و ورق بزنی، حتما رد پای پررنگی را از مردی میبینی كه از روزهای جوانی تا به امروز و در آستانه 81 سالگی خود را وقف فرهنگ ایرانی میداند كه همواره - همانگونه كه در زمان اهدای كتابخانهی شخصیاش به مركز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی عنوان میكند - كوشیده است، خادم آن باشد.
ایرج افشار، كه نسخهشناسان پیشكسوتی همچون عبدالحسین حائری، احمدی منزوی و عبدالله انوار، او را استاد بیبدیل خویش میدانند؛ مردی كه اگر نبود همت والایش، هماكنون بسیاری از نسخههای خطی این دیار در موزهها و ممالك اینسو و آنسوی دنیا زیور موزهها میشدند و آیندگان این سرزمین از اینهمه گنجینه بیبهره میماندند.
ایرج افشار در دیدار اعضای گروه فرهنگ و ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) با وی، به بیان نكتههایی درباره آثارش پرداخت و عنوان كرد كه ترجیح میدهد او را از طریق خواندن آثارش بشناسند.
او همچنین از وضعیت انتشار برخی اخبار در برخی رسانهها كه بهاعتقاد او بهصورت ناقص منعكس میشوند، انتقاد كرد.
افشار متولد 16 مهرماه سال 1304 در تهران است. پدرش دكتر محمود افشار بوده است. آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در فاصلهی سالهای 1312 تا 1324 در دبستان زرتشتیان و شاهپور تجریش و دبیرستان فیروز بهرام سپری كرده است. در فاصله سالهای 1323 تا 1325 در سمت مدیر داخلی مجله «آینده» فعالیت میكند. سال 1328 با ارایه رساله «اقلیتها در ایران» از دانشكده حقوق دانشگاه تهران، رشته حقوق قضایی، فارغالتحصیل میشود؛ درحالیكه هیچگاه از كسب علم و دانش و انتقال آن به سایران كوتاهی نمیكند. همكاری با مجله «جهان نو» به صاحبامتیازی حسین حجازی، استخدام در وزارت فرهنگ بهعنوان دبیر دبیرستانها، كتابداری در كتابخانهی دانشكده حقوق به تشویق محسن صبا و محمدتقی دانشپژوه، سردبیری مجله «مهر» به صاحبامتیازی مجید موقر، بنیادگذاری مجله «فرهنگ ایرانزمین» با همكاری محمدتقی دانشپژوه، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی و عباس زریاب خویی و سردبیری مجله «سخن» به صاحبامتیازی پرویز ناتلخانلری، مدیریت مجله «كتابهای ماه» (نشریه انجمن ناشران كه با همكاری موسسه انتشاراتی فرانكلین منتشر میشد)، قائم مقامی موقت مدیرعامل بنگاه ترجمه و نشر كتاب، گذراندن دوره آموزشی و تجربی كتابداری یونسكو در اروپا، همكاری در تاسیس «كلوب كتاب» - كه بعد «انجمن كتاب» نام گرفت -، تدریس مواد كتابداری در دانشسرای عالی وابسته به دانشگاه تهران، مدیری و سردبیری مجله «راهنمای كتاب» (به صاحبامتیازی: دكتر احسان یارشاطر)، دبیری «انجمن كتاب»، تاسیس «نشریه نسخههای خطی» كتابخانه مركزی دانشگاه تهران (با همكاری محمدتقی دانش پژوه)، ریاست كتابخانه دانشسرای عالی، ریاست كتابخانه ملی (تایس شعبه ایرانشناسی - ایجاد كتابشناسی ایران و آغاز فهرستنگاری نسخههای خطی آنجا بههمت عبدالله انوار)، بازگشت به تدریس در دانشسرای عالی، بازگشت به دانشگاه تهران و ریاست مركز تحقیقات كتابشناسی، فهرستنگاری مجموعه كتابهای چاپی فارسی دانشگاه هاروارد (آمریكا)، مدیر فنی دوره كتابداری «شورای خواندنیهای نوسوادان» (كمیسیون ملی یونسكو)، ریاست اداره انتشارات و روابط فرهنگی (بعدتر بهنام اداره انتشارات و روابط كتابخانهها تغییر یافت)، ریاست كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران، تدریس نهادهای اجتماعی تاریخ ایران در دانشكده علوم اجتماعی، تاسیس مجله «كتابداری» - نشریه كتابخانه مركزی دانشگاه تهران -، ریاست مركز ملی كتاب وابسته به كمیسیون ملی یونسكو، دانشیاری و سپس استادی رشته تاریخ (اسناد تاریخی و تاریخهای محلی) در دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، همچنین تدریس در دانشكده علوم تربیتی (نسخههای خطی در رشته كتابداری)، مدیریت مجله «ایرانشناسی» - نشریه دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران -، دبیری ثابت كنگره تحقیقات ایرانی (نه دوره سالانه)، سرپرستی انتشارات موقوفات دكتر محمود افشار، تاسیس «سازمان كتاب» (بهطور مستقل)، انتشار مجله «آینده» (از دوره پنجم آن بهمدت 15 سال)، ایجاد نامواره «دكتر محمود افشار» (بعد از مرگ پدر از انتشارات بنیاد موقوفات و از جلد یازدهم، نام پژوهشهای ایرانشناسی بدان داده شد)، تدریس در دانشگاه برن (سویس)، فهرستنگاری نخسههای خطی فارسی كتابخانهی ملی اتریش (وین)، و ایجاد «دفتر تاریخ» برای نشر اسناد و رسالههای كوچك از انتشارات بنیاد موقوفات، از فعالیتهای او بوده است.
ایرج افشار همچنین در طول سالهای 1330 تا 1380 در برخی مركزها عضویت داشته كه عبارتاند از: انجمن ایرانشناسی (به ریاست ابراهیم پورداود و دبیری دكتر محمد معین)، انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی وابسته به كمیسیون ملی یونسكو (از موسسان بوده)، شورای كتابخانه وزارت امور خارجه، كمیته تشكیل بایگانی كل كشور از طرف كمیسیون ملی یونسكو، شورای كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، شورای «موسسه تحقیق در ادبیات و زبانهای ایرانی» (وزارت فرهنگ و هنر)، هیات انتخاب كتاب (وزارتخانههای فرهنگ - آموزش و پرورش - فرهنگ و هنر)، شورای اجرایی «مركز تحقیق و معرفی تمدن و فرهنگ ایران» (وزارت فرهنگ و هنر)، هیات موسسان انجمن ایرانی تاریخ علوم و طب، شورای كتابخانههای عمومی تهران، كمیته جایزهی كتاب سال، انجمن كتابداران ایران، هیات اجرایی «انجمن تاریخ» وابسته به فرهنگستان «زبان و ادب» (دبیر آن هم بوده)، هیات امنای كتابخانهی اهدایی مجتبی مینوی به «بنیاد شاهنامه»، هیات امنای چاپ آثار سیدمحمدعلی جمالزاده سپرده به دانشگاه تهران، نظارت استصوابی خوابگاه اهدایی محمدصادق فاتح به دانشگاه تهران، هیات امنای «بناید فرهنگ ایران»، شورای عالی «سازمان اسناد ملی ایران» هیات موسسان «انجمن آثار ملی» انجمن ایرانشناسی اروپا، شورای تولیت موقوفات دكتر محمود افشار (از متولیان منصوص)، موسسه مطالعات آسیا مركزی و غربی دانشگاه كراچی (عضو افتخاری بوده)، هیات كارشناسان بنیاد میراث اسلامی (الفرقان - لندن)، هیات ناظران دانشنامه ایرانیكا، هیات امنای كتابخانه اهدایی دكتر علیاكبر سیاسی به دانشگاه یزد، انجمن مطالعات ایرانی در آمریكا (عضو افتخاری بوده)، شورای علمی دایرهالمعمارف بزرگ اسلامی، شورای عالی مشاوران كتابخانه ملی (ایران)، شورای علمی «نامه بهارستان» (مجله مطالعات و تحقیقات نسخههای خطی) و شورای ناظران مجله (ایتالیا).
فرزندان وی - زندهیاد بابك، بهرام، كوشیار و آرش افشار - در كتاب «فهرست موضوعی» (از چاپكردهها و نوشتههای ایرج افشار) كه در سال 1382 (2003) در لسآنجلس آمریكا توسط انتشارات PRINTUP GRAPHICS منتشر كردهاند، فهرست كاملی را از تصحیحها، تالیفها، رسالهها و مقالههای انجامشده توسط پدر را در فاصله سالهای 1323 تا 1381 ارایه دادهاند.
«اسكندرنامه»، «انجونامه»، «پرونده صالح»، «گاهشماری در ایران قدیم»، «ریاضالفردوس» و «جستارها درباره نسخه خطی» ازجمله نزدیك به 300 عنوان كتاب منتشرشدهی افشار در زمینههای تصحیح، تالیف و ترجمه هستند.
این تاریخپژوه، نسخهشناس، ایرانشناس و جهانگرد برجستهی قرن معاصر، در دیدار گروه فرهنگی ایسنا، از میان انبوه نوشتههایش، خواندن دو مقاله را برای دانشجویان و جوانان امروز پیشنهاد كرد كه در سالهای 1346 و 1348 آنها را نگاشته است.
این دو مقاله عبارتند از:
«اسناد اصیل تاریخ قوم ایرانی»
(راهنمای كتاب، اردیبهشت 1346)
از میان اسنادی كه قطعا در تدوین تاریخ اصیل و واقعی سرزمین ایران و قوم ایرانی باید مورد استفاده و تحقیق قرار گیرد، آثاری كه در ویرانههای غیر مشهور و قلمرو پهناور شاهنشاهی تاریخی ایران و ممالك محروسه آن، خواه پدیدار و خواه نهفته است، مقام بسیار مهمی دارد و به علت آنكه تاكنون مجهول مانده است، اهمیتش از مدارك دیگر بیشتر است.
این آثار عبارت است از كلیه ابنیه عمومی، سنگ قبور، امامزادهها و بقاع زیارتی، مزارات و تكایا، خانقاههای درویشان و غیر ایشان، قبالهها و وقفنامهها، مناشیر و فرمانها، احكام پادشاهی و دستورهای حكومتی منقور بر سنگ و منصوب بر دیوار مساجد و رباطات، كتیبههای كاشی و سنگ و خشت و چوب كه بر دیوار ویرانههای ما بسیار است... و بسیار چیزهای دیگر از این قبیل.
تاریخ ایران طبعا و حقا بر دو بخش مجزا تقسیم میشود: پیش از اسلام و پس از آن. درباره تاریخ پیش از اسلام تحقیقات اساسی كه توسط فرنگیها شده متكی و مبتنی است بر ماخذ كتبی قدیم خودشان و كتیبههای معدود ماندگار در ایران تاریخی، و حفریات متعدد كه در شهرهای آبادان و ویران شده است. اگرچه مجهولات نسبت به تاریخ پیش از اسلام بسیار است، ولی اساس مطلب نسبت بدان دوره در همین حدودهاست كه تاكنون بهدست آمده و از روی آنها تاریخ مرتبی مدون شده است.
با وجود این گاهگاه آثاری از زیر خاك تیره و كوه خارا به دست میآید كه نكتههای تازه و رازهای خفته را هویدا میكند، مانند پدیدار شدن تمدن نامعلوم و بیتاریخی كه در سایه درختان سرسبز «سور» جنگلی در خاك سرخفام تپههای مارلیك بر كنار رود بار زیتون مدفون بود، و با اینكه آثار هنری و زیبای بسیار هنرمندانه از دل تیرهی زمین به غرفات روشن موزهها كشانیده شد، ولی هنوز نمیدانیم كه كدام قوم آنجا میزیستهاند، به چه زبانی تكلم میكردهاند، چه دینی داشتهاند و بر چه ناحیهای حكومت میراندهاند... یا اكتشافاتی كه در این اواخر در تخت سلیمان شد، باز چیزی نبود كه «شیز» را به ما درست و كافی بنمایاند و بشناساند.
مقصود آن است كه امید ما به روشن شدن تاریخ باستانی ایران از رهگذر ابنیه قدیمی و آثار مدفون در خاك چندان نمیتواند باشد كه نسبت به دوران ایران اسلامی.
تواریخی كه بهطور عمومی برای دوران اسلامی ایران نوشتهاند، خواه از قبیل جامعالتواریخ، حبیبالسیر، روضهالصفا و ناسخالتواریخ، و خواه آثار محققان چهل سال اخیر خودمان، همه مبتنی بر چند و حداكثر چندده كتابی است كه مولفان این كتب، ماخذ خود قرار دادهاند؛ به عبارت دیگر، معلومات آنان ماخوذ از كتابهای مشترك و معین و معدود بوده است و توجهی به آثار دیواری و خشتی و كاشی و ابنیه مخروبه و آبادیهای دایر و بایر نداشته یا بسیار كم داشتهاند. و به اصطلاح این آثار پیش آنها محلی از اعراب نیافته بوده است، در تواریخ منفرد مخصوص به یك دوره یا یك سلسله خاص نیز وضع بر همین منوال است و تفاوت بارزی در بین نیست.
در كتابهای بااعتبار فرنگی، خواه تواریخ كلی كه برای ایران نوشته شده، مانند كارهای سرجان ملكم و سایكس و خواه تواریخ مفرد دورهیی مانند آثار بااهمیت اشپولر درباره تاریخ قرون نخستین ایران اسلامی و تاریخ مغولان در ایران و رساله مشهور هینتز درباره دوره صفوی، با ماخذ اساسی همان كتب مطبوع یا مخطوط نسبتا مشهور است كه معمولا در دسترس محققان ایرانی هم قرار گرفته است، مگر كتابهای معدود فرنگی از نوع سفرنامهها و خاطرات كه ایرانیان از آنها كمتر اطلاع داشتهاند و تفاوت اساسی میان آثار فرنگی و خودمانی در چگونگی دید و نحوه استنباط و نقد تاریخی مطالب است. اما باز در یك امر مشتركاند و آن عدم مراجعه به اسناد و آثار محلی است كه برای دست یافتن آنها باید در شهرها و دیههای پراكنده و دورافتاده به تجسس و تحقیق و معاینه پرداخت و از هر سنگ و كاشی و در و پیكر، مطالب نو و اصیل جهت مستند و تازه ساختن تاریخ ایران گرد آورد. با اینكه فرنگیان از یك صد سال پیش شهرهای ایران را از زیر پا گذرانیده و خرابهها را دیدهاند، ولی گوشههای نادیده و نكتههای ناگفته و آثار نامبرده بسیار است.
تاكنون عنایت و توجه خودمان و دیگران نسبت به ابنیه و آثار چشمگیر و مشهود بوده است. مساجد اصفهان، بقاع متبركه قم و مشهد را معزز شمردهایم و در برپا ساختن بناهای یادگار بر مقابر ابنسینا و فردوسی و تجدید مزار سعدی و حافظ و خیام كارهایی پسندیده كردهایم، ولی به صرافت آن نیفتادهایم كه رباط خرگوش را كه از دیدنیترین و معظمترین كاروانسراهای دوران عباسی و در بیابانی خارناك آشیانه بومان است، از گزند باد و باران محفوظ نگاه داریم و كتیبه بسیار مجلل و منحصر آن را كه به خط جلی و استادانه علیرضا عباسی است، خوانده باشیم و اشارت اسكندر به یك منشی را در تاریخ عالم آرای عباسی تكمیل كنیم!
قبرستان بزرگ تورانپشت را كه خاكجای رجالی بزرگ و مفروش به سنگهای ناتراشیده سیاه و زمخت و مخطوط به خطوط كوفی و نسخ قرون پنجم و ششم هجری است، فراموش كردهایم و واگذاشتهایم كه در خاك گور مدفون شود و تاریخ حیات بزرگانی را كه در علم وادب و فقه و ایرانمداری مردانی بنام بودهاند، در خاك مكتوم كند.
سنگ قبر برادر صاحب تفسیر كشفالاسرار را كه خود عالمی و امامی بوده، ندیده بودیم و نمیدانستیم كه در گوشه دیهی نهربند باغ و پل رهگذران بوده است و به سبك مغزی دو گوشهاش را شكستهاند.
... اگر این سنگ را كه تراشیده قرن ششم و منقوش به خطوط كوفی تزیینی ممتاز است، پانزده سال پیش از این یافته بودند، برای مصحح بزرگوار كتاب در نسبت اینكه میبدی از كدام محل است، جای شكی باقی نمیماند... فواید این نوع آثار كه به چشم نمیآید، بدین پایه و مایه و بیشتر از اینهاست. مثال بسیار است و همه حسرتآور وغمانگیز.
در همین دو سفر اخیری كه به پایمردی منوچهر ستوده قریب ده هزار كیلومتر از پهنه بیابانی مركز و جنوب ایران را دیدم، صدها خرابه و ویرانه دیدیم كه همه واجد اهمیت تاریخی، جغرافیایی، هنری و قومی است كه نه تنها مورد ادنی توجه نبوده، بلكه هر سال از سال پیش خرابتر شده و به دست آدمی بیشتر صدمه دیده و مامن شغال بیابان شده است.
از هنگامیكه تشكیلات فرهنگی و باستانشناسی بنیاد یافته است، اگر با نقشه و اساس درست و دلسوزی وعلاقه كامل، به تجسس و تحقیق روشن و مبتنی بر مشاهده شروع شده و فرهنگ جغرافیایی تاریخی و باستانشناسی تهیه شده بود، بسیاری از مشكلات تاریخی و نكات نامعین جغرافیایی و اغلاط متون قدیمی روشن میشد. بهطور مثال، اگر مینورسكی دانسته بود كه در جوار نصرتآباد میان بیابان بم و زاهدان قلعهای بزرگ و ویرانه به نام « اسپه» هست، ناگزیر از آن نشده بود كه آن را در حدودالعالم بدون نقطه و ناخوانا ضبط كند و حل ناكرده بگذرد. یعنی اگر صورت كامل و مشخصات قلاع بایر را كه در پهنه ایران هست، ثبت و ضبط كرده بودیم دانشمندی بدان دقت و احاطه بدین مطلب بیتردید دست مییافت...
پس روشن و قطعی است كه هر كدام از این آثار غیر مشهور كه به چشم بینندگان دایمی و محلی چیزی پست، و در دیدگاه دیگران هم كماعتبار وعادی میآید، به ذات خویش دارای اهمیت و گویای نكتههای تاریخی و روشنگر تاریكیهاست و از آنها اطلاعات تازه و دقیق محلی و عمومی در امور مختلف تاریخی و جغرافیایی و حتا لغوی و ادبی بهدست میآید كه در كتب و ماخذ كتبی از آنها نشانی نیست.
ایرانی نمیتواند (و نباید) از گذشته درخشان خود كه در تاریكی ناشی از غفلت و گذشتن قرون، نهان شده است، گسسته شود. پیشرفت و عمران مادی هم بدون ادنی تردیدی باید متكی به معنویات دیرینه قومی و فرهنگ ملی و متصل به سوابق هنری و ذوقی باشد و از مداومت است كه ثمر بهنیرو و باجوهر، عاید و حیات پایدار حاصل میشود. بدون اطلاع واقعی و دقیق از گذشته ناروشن هیچ نوع كار سودمند و استوار برای آینده نمیتوان كرد.
اگر مهندس ساختمان كه صاحب ذوق سلیم و معرفت ایرانی است، بخواهد كاخی را پی افكند كه تركیب آن حاصل عوامل و عناصر هنری و قومی ایران باشد، ناچار از آن است كه به چشم اعتنا و با تجسس دقیق در زوایای بناهایی بنگرد كه دارای اسلوب ایرانی است، تا بر اثر تاثری كه از آن آثار مییابد طرح نویی در اندازد كه بدیع و آرامبخش باشد. به همین قیاس در هر یك از امور مادی و معنوی ناگزیر از آنیم كه به گذشته خود بپردازیم و سنگ بنای آینده را محكم و پایدار بگذاریم.
بدون تردید طرحی بزرگ واساسی راستین باید كه سرزمین پهناور ایران از نظرگاه باستانی و شناخت محلی، ده به ده و ویرانه به ویرانه، شناخته و وضع هر خرابه و اثر، ضبط و با عكس و نقشه مستند شود تا پرده تاریك زود از چهره گذشته برداشته شود و آنطور كه باید به حیات اجتماعی و تاریخ ملت ایران واقف شویم و بهدرستی درك كنیم كه فلان شهر در فلان دوره در چه وضعی بوده است و مردم بهمان دیه در بهمان زمان چه نوع میزیستهند؟
طبیعی است كه حفاظت كلیه آثار مورد نظر (مسجد، امامزاده، قصور شاهی، دارالحكومه، دارالقضا، قبرستان، تكیه (حسینیه)، حمام، آبانبار، كاروانسرا یا رباط (بهمعنای قدیم آن)، تیمچه، كاروانسرا (بهمعنای جدید)، چاپارخانه، یخچال، كوچه، محله، آسیاب، مدرسه، قیصریه، بازار، چهارسوق، منار، قنات قهوهخانه، خرابات، قدمگاه، چلهخانه و دیگر امكنه درویشنشین، قلعه شهری، قلعه جنگلی، قلعه كوهستانی، برج، بارو، پل، حوض، سقایه، سقاخانه، اصطخر و جز اینها) ممكن نیست. اما آنچه ضروری و واجب و میسر است و باید در نزدیكترین ایام تا ویرانتر نشده است مورد عمل قرار گیرد، همین است كه فهرستی دقیق و منظم از تمام آثار قدیمی با نقشه و عكس و مشخصات و موقع محلی و ضبط نوشتهها و خطوط هر منطقه بهصورت علی حده تهیه و طبع شود و در دسترس اهل تحقیق و سنجش تاریخ قرار گیرد.
این كار شدنی است. اما چون زمان در گذرست و تندباد حوادث بیآرام و گزند باد و باران مسلم، ناگزیر بر همه محققان علاقهمند و دلسوز فرض است كه سریعتر و دلسوختهتر و كارآمدتر به میدان آیند. قطعا به همین ملاحظه است كه، انجمن آثار ملی با برنامهای روشن و آگاهانه تنظیم و تالیف كتابهایی چند را در زمینه آثار باستانی وجهه همت قرار داده است؛ تا اسناد اصیل و قدیم زودتر ثبت و ضبط شود.
نیز ایجاد «سازمان ملی حفاظت آثار باستانی» و اقدامات مختلفی كه این سازمان در پیش دارد همه نوید آن است كه آرزوهای دیرین برآورده خواهد شد و اسناد اصیل تاریخ و قوم ایرانی به صورت مطلوب در اختیار محققان و مورخان قرار میگیرد.
«نگاهبانی هفتاد قرن»
(راهنمای كتاب، خرداد - تیر 1384)
قدمت كهنترین آثار بشری مربوط به تمدن پهنه ایران كنونی كه از زیر خاك بیرون آمده است، تا حدود هفت هزار سال پیش میرسد.
چنین بقایایی كه از آدمی بهجای مانده درخور حفاظت است. باید نیك و دقیق دانست كه هر سنگ تراشیده و خشت ساییده و كاسه شكستهاش از آن كجاست و با چه مایهای و ابزاری ساخته شه است تا بر تاریخ تمدن و اندیشه ایرانی بهشایستگی پرتو پژوهش افكنده شود. البته باید چنین سابقه دراز و افتخارآمیز را بیهیچ تعصب و گزافهای به ملل دیگر و دوستداران هنر قدیم و مشتاقان تاریخ گذشته ایران معرفی كرد.
آثار یك ملت تنها چند سنگ و كتیبه و كوزه سفالین نیست. هر چه حاصل ذوق و اندیشه افراد اوست، یادگاری است از آن ملت و همان است كه در اطلاق كلی «تمدن» و در اصطلاحی جدیدتر و محدودتر «فرهنگ» گفته میشود.
فرهنگ ایرانی عبارت است از عمارات كهنه (اعم از ابنیه پیش از اسلام و پس از آن)، آداب و رسوم محلی و قومی، كتاب و نوشته از هر قبیل (خواه مخطوط و خواه مطبوع)، سنگنبشته (اعم از كتیبههای پادشاهان و سنگ مزار حاجی حسن دلاك ابرقوهی)، افسانه و ترانههای بومی و روستایی، آواز و موسیقی ایلیاتی و شهری، نگارگری و كندهكاری و منبتسازی، و دیگر هنرهایی كه زاده دست و اندیشه آدمی و ساخته از مواد و اشیای مختلف است. همین اثار است كه بیانكننده و نشاندهنده اهمیت و اعتبار قوم ایرانی و گویای تاریخ سرزمین آریایی و روش زندگی و ذوق پایدار مردم آن است.
آثار ایرانی در طی هفتاد قرن، روزگاران پست و بلند بسیار دیده است. جنگهای پی اندر پی، چپاولهای اقوام مهاجم، خریدهای ملل راقیه و تخریبهای خودمانی هر یك در ویرانگری آثار نفیس و عزیز ایران عاملی موثر بوده است.
اما نباید غافل بود كه بیتوجهی گذشته خودمان در میان عوامل مختلف بنیانكن دیگر، ریشهای استوارتر دارد، خواه این بیتوجهی از راه عناد باشد و خواه بیذوقی، مبارزهای كه باید هماره داشت، بیشتر با چنین خصلت ناپسندست تا همگان بر اهمیت آثار ملی وقوف حاصل كنند و در نگاهداری و مرمت آنها از خدمت و گذشت دریغ نورزند.
غالبا در جراید میخوانیم كه مردی را با چند كاسه و كوزه ماقبل تاریخ گرفتهاند. بهجرم آنكه میخواسته است اشیای كهنهای را از مملكت خارج كند، یا بیآنكه هویت و محل كشف آنها معلوم باشد، چنان چیزهای نفیس و قدیم را به من ثمنبخس بفروشد.
در خیابانهای اصفهان و تهران و پشت شیشه هر سمساری و عتیقهفروشی كه نگاه میكنید، آنجا را مالامال از مرقع و قلمدان و كاسه و تبرزین و سكه و پارچه قدیمی مییابید ( البته ممزوج با مقادیری اشیای تقلبی و بدلی).
در قبال چنین وضعی این سوال پیش میآید كه با اینكه موزههایی در مملكت هست، چرا آثار اصیل از ایران خارج میشود، با اینكه ادراره كل باستانشناسی وجود دارد، هنوز «تیلهكنی» در این روزگار نوعی « كار» و «حرفه» بهشمار میآید و ممراعاشه عدهای سوداگر هنرنشناس و جمعی كارگر بینواست.
كتابهای خطی را بهسبب كمخواهی موسسات دولتی و مشكلات مالی و اشكالتراشیهای حسابداریهای كتابخران به لطایفالحیل از چنگ مالكان مردهریگخورده درمیآورند (و احیانا از تصرف كردن در آنها هم ابایی ندارند) و چون خریداران خارجی پیدا شد، بدو میفروشند و علاقهای ندارند كتابهای خطی كه آثار ملی است، در مملكت بماند.
اسناد و اوراق تاریخ را كه اسناد ملی و از آن مملكت است، از خانه اعیان و رجال میبرند یا میخرند و اگر در دكان بقالی سرگذر به مصرف پنیر پیچیدن نرسیده باشد، به دانشگاه مكگیل بهفروش میرسانند. آن مقدار هم كه در مخازن است، به دشواری در دسترس محققان و پژوهندگان قرار میگیرد.
بسیاری از ابنیه تاریخی (مگر عدهای كه به احسن طرق حفاظت میشود) زیر دست متولی و وقف وعابر و زائراز یك سوی و حوادث آسمانی و طبیعی چون باران و تابش آفتاب از سویی دیگر، گزند دیده است.
لباس و آداب و عادات طبیعه رو به همسانی و یكنواختی میرود، امثال و قصص، لهجههای محلی با خود لهجهها آرام آرام فراموش میشود، راه و رادیو و روزنامه و سیما و دیگر وسایل ارتباطی تمدن جدید و بهخصوص تقلیدهای خنك فرنگی مظاهر و آثار و یادگارهای لطیف و اصیل ایرانی را رو به زوال میكشاند...
این منظرهای كلی بود از وضع مآثر فرهنگی و آثار تمدن قدیم كه حفاظت آن برعهده اقوام ایرانی یعنی نسلهای پی در پی است.
سالهای قبل چون میگفتیم چرا آثار مخروبه قدیمی روزبهروز ویرانتر میشود، جواب این بود كه وزارت فرهنگ بهعلت رسیدگی به امور مدارس و تعلیم و تربیت اطفال مجال آن ندارد كه به سنگ قبر و ستون شكسته و كتاب پاره بپردازد. اگر نیتی و قصدی هم بود، مسؤولی نبود.
اگر میدیدیم كه كتب خطی مملكت را مسلم و یهد و نصاری باربار از مرز مملكت به افرنج و ورای افرنج میبرند، میگفتیم كه كتابخانه ملی پولی در اختیار ندارد كه این دور نفیس را به گنجخانه خود بیاورد.
اگر میدانستیم كه كتابهای خطی در كتابخانه ملی تهران و كتابخانههای دیگر فهرست نشده است، میگفتند بدان سبب است كه وزارت فرهنگ بهجای خرج كردن در این راههای كمسود به فكر آن بوده است كه بهحق، مدرسه دو كلاسی در ارژنآباد بسازد، چه شناساندن فلان كهنه كتاب كه اول و آخرش افتاده است، هیچ نوخاستهای را الفبا نمیآموزد.
اگر میشنیدیم كه زبان فارسی در هند و سند روز بهروز از اعتبار و رواج سابق می افتد و یا از وضع آن در افغانستان و ماوراءالنهر بیخبر بودیم، میدانستیم كه دولت چنان خرجی كه باید در چنین امر حیاتی بهمنظور حفظ لسان زبده و زنده فارسی بنماید، نمیكند...
اكنون زمان دیگر است. شوقها افزونی گرفته و توجه به فرهنگ و هنر گسترش یافته است. موسسات و دستگاههای متعدد خدمات باارزشی را عهدهدار شدهاند. هر روز چشمههای تازهای میجوشد و كارهای پسندیده چشمگیر شده است.
آثار باستانی
قدیمیترین آثار تمدن ایرانی و چشمگیرترین آنها آثار باستانی است، یعنی خرابههای معابد و قصور و قلاع و ابنیه پیش از اسلام و مساجد و مزارات و كاخهای دوران اسلامی كه در هر شهر و دهكورهای چیزی بهجای مانده است. جز این آثار كه اكنون برپاست، ابنیه و آثاری هم بوده است كه در زیر خاك مانده است و باید آنها را بیرون كشید و اسباب و آلاتی را كه در زمین، خواه در گورها و خواه در ویرانههای قدیمی مدفون است، بهدرآورد و چنانكه شایسته است، در كتابها شرح كرد و در انظار تماشاگران گذاشت.
بسیاری از ابنیه قدیمی محتاج مرمت و نگاهداری است. بخصوص آنها كه بهصورت وقف و امامزاده و مسجد بدون متصدی مانده است. غالب مسجدها و بقعهها موقوفاتی داشته و از میان رفته است و اگر بخواهند كه به امید متولی و ناظر و نظایر آنها بمانند، از این بقایای مختصر هم نشانی نخواهند ماند. اولا باید صورت دقیق و كاملی از كلیه بناهای قدیمی (نه تاریخی كه تاكنون منظور نظر باستانشناسی بوده است) تهیه كرد و بیتامل از دورن و برون آنها عكس گرفت و در صورت امكان، كلیه كتیبههای آنها را استنساخ كرد. ثانیا باید اعتباری كافی از دولت گرفت و یا قسمتی از عایدات شهرها را به منظور تعمیر و نگاهداری آنها مصروف داشت تا بیش از این سقفها نریزد و كاشیها بهدست ربایندگان از دست نرود.
دوستانی كه در سفر خراسان تشریف داشتند، خوب بهیاد دارند كه آتشگاه زیبای ساسانی بهنام «بازه هور» در میان راه مشهد به تربت حیدریه چگونه بیصاحب افتاده و یا آنكه تربت قطبالدین حیدر چه رقتبار بود. همین ماه گذشته در میغان خاك فراهان بنایی بلند و مهم از عصر سلجوقی یا اوایل مغول دیدیم كه بومنشین شده است.
تختجمشید را از زیر خاك درآوردهایم، اما هنوز فكر درستی برای حفاظت آن از گزند باران و آفتاب نكردهایم. میدان نقش جهان را كه از زیباترین و درخشانترین میدانهای جهان است با كشت چند كاج سیاهروی و گلهای ناجور، كملطف و بیقواره كردهایم.
نوروز گذشته از میبد میگذشتم. آنجا زادگاه جمعی از سلاطین آل مظفر و تختگاه سرسلسله آنان است. همان سلسلهای كه حافظ درعهد آنان میزیست و صاحب عارف تفسیر كشفالاسرار بهگمان من از آنجا بوده است. میبد قلعهای داشته است، عظیم و رفیع و مستحكم، اما از گل و خاك و با خندقهای پهناور.
شهردار یا بخشدار آنجا كه از آثار باستانی و اهمیت تاریخی آنها كمتر خبری دارد، میل كرده است كه برای ابراز قدرت، دو قسمت میبد كنونی را به یكدیگر متصل سازد و خیابانی مستقیم و البته با چراغهای سركج بسیار «مدرن» دراندازد. پس چند عمله را بر آن داشته است كه با بیل و كلنگ به جان آن قلعه كهنه بیفتند و خاك قسمتی از برجها را بردارند و در خندقها بریزند و آن قلعه را كه به نظر او كوهی از گل و خشت بوده است، با خاك یكسان سازند! همان كاری كه حاكم ابرقو با مقبره طاووس كرد.
اگر بخواهم بیشتر مثال بیاورم، این مقال به درازا میكشد، ولی عیبی ندارد كه از كاروانسرای شاه عباسی نطنز هم یاد كنم كه در كنار شهر افتاده و پناهگاه ساربانان شده است. مدخل آن را كه دارای كتیبهای بسیار زیبا و به خط بسیار خوش عهد صفوی است، با گل و سنگ مسدود كردهاند تا در آنجا بیتوته و برای گرم شدن، پشكل و خار دود كنند.
ناگفته نگذارم كه چند سنگ وسط را كه نام شاه عباس را بر آن كنده بودهاند، بردهاند. (البته اگر همین مقدار باقیمانده را نجات دهند، خود خدمتی بزرگ است) اگر در همه شهرها موزهای داشتیم، این نوع آثار محلی را در آن محلها میتوانستیم حفظ كنیم.
در یكی از سفرهای گذشته كرمان سری به سرای گنجعلیخان زدم. ده سال پیش هم آن را دیده بودم و هر چند بهكلی از میان نرفته، اما ویرانتر شده است.
ظاهرا چون آنجا «ملك» است یا « وقوف»، دولت و باستانشناسی در آن برای خود حق خرج قایل نیستند، ولی غافلیم از اینكه گنجعلیخان یكی از رجال ملت ایران بوده و آثارش آثار ملی و مملكتی است و سرای (خان) و بهقول فرنگیمآبها «پاساژ» سیصدساله او را نباید به حال خود گذاشت. همین قدر بدانید كه كاشیهای بسیار زیبای سردر آن تماما ریخته است و از كتیبه سردر كه به خط یكی از خطاطان برجسته عهد صفوی است، چند قطعهای بیشتر باقی نمانده است. كاشیهای داخل حیاط هم افتاده و تجار محترم بیاعتنا و باوقار تمام میآیند و میروند و به بنا هیچ كاری ندارند. یعنی پنج قران هم در راه مرمت آن خرج نمیكنند.
خارجیانی كه به قصد سیاحت به ایران میآیند برای دیدن همین آثار است. اگر میخواهیم از این راه عایدی به دست آوریم و ایران اصیل را به آنها بشناسانیم باید این خرابهها را «شسته و رفته» نگاهداری كنیم. در شهرها موزهها برپا سازیم و برای هر شهری راهنمایی حاوی اطلاعات تاریخی و فهرست ابنیه و دیدنیهای آنجا تهیه كنیم و چندین كار دیگر كه بحث را طولانی خواهد كرد.
كتاب
كتاب اثری است كه افكار دانشمندان و نویسندگان را از هزار سال پیش تاكنون حفظ كرده و چگونگی اخبار و وقایع و طرز اندیشه و رفتار ملت ایران را از قرنها پیش تا حال به ما رسانیده است.
پس ناگزیر از آنیم كه جمیع نوشتههای ایرانی و مربوط به ایران را برای شناختن خصائل و افكار قومی جمعآوری كنیم، اعم از آنكه این نوشتهها مخطوط باشد و یا مطبوع. كارهایی را كه در این زمینه باید كرد، میتوان چنین خلاصه كرد:
یكی آنكه در جمعآوری نسخ خطی از هیچ همتی و صرف وجهی دریغ نكنیم. دیگر آنكه فهرست كلیه نسخی را كه جمع كردهایم و یا خواهیم كرد، تدوین و منتشر سازیم.
دیگر آنكه از نسخ خطی كه در بلاد مختلف عالم جمع شده است، عكس و فیلم تهیه كنیم و در مركزی نگاهداری كنیم.
دیگر آنكه بكوشیم تا كلیه كتابها و رسالهها و روزنامهها و مجلههایی را كه در ایران طبع شده است، به هر زبان و خط جمع سازیم. اگر عین آنها را به دست نمیآوریم، از آنها عكس و فیلم تهیه كنیم و بعد فهرست منتشر كنیم.
دیگر آنكه باید از كلیه كتابهایی كه به زبان فارسی در اكناف جهان نشر شده است، اصل یا عكس تهیه كنیم.
دیگر آنكه باید از جمیع آن كتابها و رسالهها و مقالاتی كه به زبانهای مختلف عالم در باب زبان و تاریخ وادب قوم ایرانی نوشته شده است، اصل یا عكس تهیه كنیم.
دیگر آنكه باید به انتشار كتابهای فارسی و نوشتههای قدیم ایرانیان كمك كنیم و به هر اندازه كه مقدور است، متون فارسی چاپ نشده را چاپ كنیم.
زبان فارسی
تقویت زبان فارسی در میان مردمی كه مشتاق خواندن آن باشند و تشویق افرادی كه به تحقیقات و تجسسات ایرانی اشتغال دارند، از وظایف وزارت فرهنگ و هنر است. برای برآوردن این منظور باید اولا دانست كه در قلمرو زبان فارسی وضع زبان چگونه است و چه راههایی برای نگاهبانی و پیشرفت آن وجود دارد. رایزنیهای فرهنگی كارشان جز این چه میتواند باشد؟ رایزنیها باید متداوما به موسسات ایرانشناسی كمك كنند و كتاب و عكس و فیلم در اختیار آنان قراردهند.
وظیفه دیگری كه در پیش است، جمعآوری لهجههای مختلف ایرانی است. با رواج وسایل ارتباطی تمدن جدید، لهجههای محلی از میان خواهد رفت. طبیعی است كه از لحاظ فواید علمی و به قصد پی بردن به كیفیت و ریشه لغات و قواعد دستوری و زبانی ناگزیر از آنیم كه لهجههای مختلف را بشناسیم و روابط هر یك را با دیگری بدانیم و مجموعه لغات آنها را در دست داشته باشیم. تردید نیست كه جمعآوری لغات لهجههای ایرانی كمك شایستهای به تدوین فرهنگ زبان فارسی خواهد كرد.
آداب و رسوم و عقاید
مراسمی كه در تولد و عروسی و مرگ و شادمانی و جشنها در میان اقوام مختلف وجود دارد مظاهری است از ذوق و اندیشه آنان. خرافات و عقاید هر جامعهای حكایت از نحوه تعقل آنها دارد. بازشناختن جمیع این مراسم و افكار موجب آشنایی به روحیات ملی و رفع نقایص زندگی اجتماعی آنان خواهد بود.
جمع كردن وسایل و ابزاری كه در زندگی روزمره (نظیر لباس و ابزار پخت و آرایش) و در پیشهها و صنعتها (نظیر وسایل كشاورزی، نساجی، ماهیگیری) به كار میرود، همه در شناختن مردم مناطق مختلف از عوامل مهم موثر است.
اگر دیر دست بهكار شویم، این آثار و مظاهر و افكار با آمدن جوانان به شهرها و رفتن رادیو و روزنامه به قراء و آبادیهای دورافتاده از میان خواهد رفت و چندی بعد بسیاری از مراسم و آداب و عادات بر ما مجهول خواهد ماند. كما اینكه اكنون از جشن آبپاشان و اعجوبهبازی و فانوس خیال و جنگ خروس بیخبریم و باید فرنگی به ما بگوید كه فانوس خیال چه بوده است تا معنای شعر خیام را درست درك كنیم!
در این زمینه هنرهای زیبای دیروز كارهایی چند كرد كه فانوس مطلوب و مطابق مصلحت بود و باید امید ورزید كه این خدمت مهم و اصیل توسط فرهنگ و هنر، با علاقه بیشتر و دامنه وسیعتر گسترش یابد.
هنرهای ملی
موسیقی و نقاشی و نساجی هنری و منبتكاری و طراحی و بافت قالی و خوشنویسی و كاشیپزی و سفالگری و دیگرهنرهای باریك و نازك یاگارهای درخشان قومی و مظاهر فكر ذوق ایرانی است.
در هر یك دست تصرف روزگار یعنی تاثیر تمدن فرنگی اثر گذارده و بیم آن است كه دیگر بار، تو ببینی نشناسیش باز! بر ماست كه در حد معقول در حفظ اصالت و نگاهبانی این جوهرهای هنری بكوشیم و اگر نوسازی و تجدد لازم است، مطابق عقل و اقتضا عمل كنیم، چه یكباره فریفته هنرهای تازه و طرحهای ناساز شدن دور از حزم و سجایای ملی و قومی است.
در این چند صحیفه امیدها و آرزوهای ملی گفته شد و چون اكنون مراجع و موسساتی چند در همین مواضیع كار میكنند، برای شناخت آنها و آشنا شدن خوانندگان با هدفهای آنها در شمارههای دیگر به بحث میپردازم.