تبیان، دستیار زندگی
چند نظریّهء مهم پیرامون عدالت‏ در اندیشهء سیاسی جدید غرب اختصارا بررسی‏ می‏شود.در ابتدا باید گفت که همواره دو مقولهء مهّم‏ قدرت و ثروت مورد توجّه عدالتجویان بوده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عدالت در اندیشهء سیاسی جدید غرب

عدالت در اندیشهء سیاسی جدید غرب


در این مبحث،چند نظریّهء مهم پیرامون عدالت‏ در اندیشهء سیاسی جدید غرب اختصارا بررسی‏ می‏شود.در ابتدا باید گفت که همواره دو مقولهء مهّم‏ قدرت و ثروت مورد توجّه عدالتجویان بوده است.


تاریخ عدالتخواهی در مغرب‏زمین را می‏توان در دو نهضت عمده مشاهده کرد: «نهضت نخست حساسیّت عمده اش را معطوف توزیع عادلانهء قدرت در جامعه نمود.این‏ نهضت از اندیشه‏های سیاسی،معرفت‏شناختی و انسان شناختی خاصّی آغاز گشت و نهایتا به‏ مشروط کردن قدرت مطلقه انجامید و نظامهای‏ حکومتی مشروط و دموکراتیک را معرّفی نمود. بدین‏ترتیب کانون توجّه دموکراسی،قدرت بود و شاخصهء مهّم عدالت،توزیع عادلانهء قدرت به شمار می‏آمد.نهضت دوم سوسیالیزم بود که در قرن‏ نوزدهم آغاز گشت و در اوایل قرن بیستم به بار نشست.عدالتجویی سوسیالیزم بیشتر معطوف‏ به ثروت و قدرت ناشی از ثروت و اشرافیّت و مالکیّت و تبعیض طبقاتی بود و شاخصهء مهّم‏ عدالت نزد او توزیع ثروت محسوب می‏شد.»

با قدم نهادن به عصر جدید،اندیشهء سیاسی‏ غرب در حقیقت با تکیه بر جنبه‏ای خاص از عدالت(عدالت سیاسی)،از جنبهء دیگر آن‏که همان‏ عدالت اقتصادی و اجتماعی است غفلت می‏کند و در واقع عدالت جای خود را به«آزادی»می‏دهد.

امّا با قدم نهادن به عصر جدید،اندیشهء سیاسی‏ غرب در حقیقت با تکیه بر جنبه‏ای خاص از عدالت(عدالت سیاسی)،از جنبهء دیگر آن‏که همان‏ عدالت اقتصادی و اجتماعی است غفلت می‏کند و در واقع عدالت جای خود را به«آزادی»می‏دهد.با به حاشیه رفتن عدالت،اندیشه‏هایی چون‏ فایده‏گرایی ظهور می‏کند.در این دوره برداشتی‏ علمی از سیاست مرسوم می‏شود و علم به مفهوم‏ جدید بر جدایی ارزش و واقع تأکید می‏کند.

یکم-نظریّهء عدالت فایده‏گرایان

«دغدغهء فایده‏گرایی به حدّاکثر رساند منفعت‏ است هرچند این مجموعهء رضامندی بر تناسبی‏ عادلانه استوار نگردد...نکتهء قابل‏توجّه این‏ است که بی‏عدالتی فایده‏گرایی منحصر به جنبهء اجتماعی و اقتصادی عدالت نمی‏گردد بلکه‏ حصول بالاترین درجهء مطلوبیّت به قیمت اعمال‏ سلطه و اجبار،نقض حریم آزادی و عدالت سیاسی‏ تمام می‏شود و بدین‏ترتیب حق در پیش پای خیر [فایده‏]قربانی می‏گردد.»

اصحاب اصالت فایده عدالت را در چیزی‏ جستجو می‏کردند که به نظر آنها خیر و صلاح عامّه‏ را پیش ببرد.به عبارت دیگر،معیار عدالت شادی‏ است«زیرا هرکس می‏داند شادی چیست،امّا اینکه عدالت چیست در هرمورد موضوع مشاجره‏ و مناقشه است.»20بدین لحاظ اندیشمندانی مانند هیوم(1776-1711 م)،فایدهء همگانی را یگانه‏ منشأ عدل می‏دانند.او عدالت‏خواهی را تا مرز فایده‏گرایی محض پائین آورد.از گفته‏های اوست‏ که:

«قواید عدالت طبیعی نیست؛ساختگی است، نه بدین‏معنی که پایهء درستی ندارد چرا که آن قواعد برحسب ذات خود مفید است.»

دوم-نظریّهء کانتی عدالت

کانت از سرسخت‏ترین منتقدان فایده‏گرایی‏ است و این مرام را مغایر حرمت و کرامت ذاتی‏ انسان می‏داند.در حقیقت،سنّت کانتی عدالت را با انصاف و بیطرفی مرتبط می‏سازد.«کانت بر آن بود که همهء مفاهیم اخلاقی مبتنی بر مقولات عقلی‏ پیشینی هستند.انسان موجودی آزاد است که‏ اعمالش به وسیلهء اهدافی که آزادانه انتخاب می‏کند تعیین می‏شوند؛بنابراین قانون عادلانه در شرایطی‏ تحقّق می‏یابد که همهء اعضای جامعه واجد حدّاکثر آزادی از انقیاد به ارادهء خودسرانهء دیگران‏ باشند.»

کانت عدالت را آن می‏داند که اعمال هرکس‏ طبق اصلی که خود او می‏خواهد برای همهء انسانها الزام‏آور باشد تعیین شده باشد. یا عدالت را عبارت می‏داند از حفظ کرامت انسان،حال آنکه‏ هگل معتقد است آنچه دولت بگوید و بپسندد،عین‏ حقّ و عدالت است.

سوم-نظریّهء قراردادی عدالت

این نظریّه مأخوذ از نظریّهء قرارداد اجتماعی‏ اندیشمندانی مانند هابز،روسو،و جان لاک است. در اندیشهء قرارداد افراد توافق می‏نمایند که منافع‏ خودشان را چگونه پیگیری کنند و وقتی همگان‏ براساس توافق منافع خود را پیگیری کردند،عمل‏ آنها عادلانه خواهد بود.

«به عنوان نمونه ژان ژاک روسو (1778-1712 م)هم‏سخن با لاک،انسان ابتدایی را در وضع سعادت‏آمیزی تصوّر می‏کند که برخوردار از عدالت،آزادی و امنیّت کامل است امّا پیدایش‏ مالکیّت خصوصی عدالت موجود در وضع طبیعی‏ را با تهدیدی جدید مواجه ساخت.انسان نجیب‏ وضع طبیعی،مغرور و تسلّط طلب شد.آزادی‏ طبیعی از بین رفت و بی‏عدالتیها و نابرابری رواج‏ یافت.بنابراین مردم برای صیانت و امنیّت خودشان‏ به قرارداد اجتماعی پناه بردند.براساس این پیمان‏ افراد تحت هدایت عالی ارادهء عمومی قرار می‏گیرند و هرعضو،بخشی جدایی‏ناپذیر از کل‏ می‏شود و بدین‏ترتیب با اصلاح انحرافی که در طبیعت پدید آمده است عدالت موجود در وضع‏ طبیعی اعاده می‏گردد.»

نهضت‏های مارکسیزم و سوسیالیزم هرچند در اعتراض به بیعدالتی‏های ناشی از حاکمیّت اخلاق‏ سرمایه‏داری و فقر و تبعیض پدید آمد،امّا با شکست روبرو شد و نه تنها در حاکمیّت بخشیدن‏ به عدالت اجتماعی ناکام ماند بلکه آزادی را نیز از کف داد و سرانجام به فروپاشی نظام سیاسی ختم‏ گردید.

چهارم-نظریّهء مارکسیستی عدالت

از دیدگاه کارل مارکس(1883-1818 م)، دگرگون شدن بنیادی جامعهء سرمایه‏داری به جامعهء سوسیالیستی،مستلزم لغو مالکیّت خصوصی‏ بر وسایل تولدی و اعمال کنترل تولیدکنندگان متّحد بر آنهاست.«برای ماکس این نکته بدیهی است که‏ نفی همه‏جانبهء منافع همگانی و اشتراکی در نظام‏ سرمایه‏داری از مالکیّت خصوصی منابع تولید ناشی‏ می‏شود.تولدی یک عمل اجتماعی است زیرا توسّط همهء افراد صورت می‏گیرد امّا اگر نهادهای‏ تولید جنبهء فردی و ضدّ اجتماعی داشته باشند، تولید نمی‏تواند به شیوه‏ای عقلانی صورت پذیرد. از نظر مارکس نظم و نسق دادن به فرایند تولدی در چارچوب نهاد مالکیّت اشتراکی منابع تولید براساس اصل از هرکس به قدر توانش و به هرکس‏ به اندازهء نیازش صورت می‏پذیرد.مارکسیسم در رؤیای آن است که عدالت و جامعهء سیاسی نه در فلسفه بلکه در اقتصاد عقلایی حل شوند.»

از نظر مارکس،انقلاب سوسیالیستی در نهایت‏ به یک جامعهء بی‏طبقه موجودیّت می‏بخشند.این‏ نخستین جامعه‏ای خواهد بود(به استثنای‏ کمونیسم اوّلیه)که در آن مالکیّت خصوصی بر وسایل تولید وجود نخواهد داشت.جنبش انقلابی‏ با آزاد کردن طبقهء کارگر رفته‏رفته شعاع و کارکردهای دولت را محدود می‏سازد و به سوی‏ از میان بردن دولت گرایش می‏یابدو بدین‏ترتیب‏ با از میان رفتن مالکیّت خصوصی و دولت موانع‏ تحقّق عدالت برطرف می‏گردد.

نهضت‏های مارکسیزم و سوسیالیزم هرچند در اعتراض به بیعدالتی‏های ناشی از حاکمیّت اخلاق‏ سرمایه‏داری و فقر و تبعیض پدید آمد،امّا با شکست روبرو شد و نه تنها در حاکمیّت بخشیدن‏ به عدالت اجتماعی ناکام ماند بلکه آزادی را نیز از کف داد و سرانجام به فروپاشی نظام سیاسی ختم‏ گردید.

پنجم-نظریّهء عدالت جان رالز

در بین نظریّه‏ها پیرامون عدالت در قرن بیستم‏ نظریّهء عدالت جان رالز از اهمیّت بسیار برخوردار است.او از مهمترین فلاسفهء سیاسی قرن بیستم و تحت تأثیر سنّت کانتی است و اندیشهء نهایی خود را در باب این مفهوم در کتاب«نظریه‏ای در باب‏ عدالت»(1971 م)مدوّن نموده است.او تلاش‏ فراوانی برای همساز کردن اندیشهء عدالت و آزادی‏ آغاز می‏کند و با الهام گرفتن از اندیشه‏های کانت‏ اخلاقیّات را در دل لیرالیسم جای می‏دهد و با برداشت ابزارگرایانهء هابز و هیوم در مورد عدالت‏ مخالفت می‏ورزد.

وی تلاش کرد با احیای تفکّر کانتی طریقهء جدیدی در مقابل ایدهء فایده‏گرایانه برای تبیین‏ عدالت ارائه کند به گونه‏ای که آزادی برابر افراد و خود آئینی آنان و اصل تقدّم حق بر خیر محفوظ بماند.از این دیدگاه«جامعه سازمانی است که افراد دارای امیال و عقاید گوناگون برای تحصیل منافع‏ متقابل آن را تأسیس کرده‏اند،لذا قبل از هرچیز آنچه اهمیّت دارد این است که چارچوبی برای‏ تنظیم روابط درون این سازمان تعیین گردد.فرصتها و حقوق اوّلیه یا به تعبیر رالز کالاهای اوّلیه بطور مساوی میان افراد تقسیم شود و طرحی برای توزیع صحیح هزینه‏های این همکاری و نیز منافع حاصل‏ از آن پیش‏بینی و مورد توافق قرار گیرد.اصول‏ عدالت این چارچوب را مشخّص می‏کند.اهداف‏ فردی یا مقاصد مشترک جمعی در مرحلهء بعدی در قالب این چارچوب قابل تحصیل است.»

رالز نظریّهء عدالت به معنای انصاف(fairness) را پیش می‏آورد که مبتنی بر دو اصل است.اصل‏ اوّل تصدیق حقّ مساوی همه‏کس برای‏ برخورداری از آزادیهای اساسی مثل آزادیهای‏ سیاسی،آزادی بیان و وجدان و حفظ حیثیّت انسانی‏ است.اصل دوم مشعر بر این است که نابرابریهای‏ اجتماعی به شرطی که برای مصالح همگان و بخصوص کسانی که بهره و نصیب کمتری می‏برند «سازمان‏یافته»باشد موجّه و قابل قبول است.این‏ دو اصل بر یکدیگر تقدّم و تأخّر دارند و در عرض‏ هم نیستند.

آزادی از دید رالز دربرگیرندهء مفاهیم برابری و عدالت نیز هست و عدالت از درون آزادی‏ سر برمی‏آورد.«وی کتاب خود دلایلی آورده‏ است تا نشان دهد اصول وی در باب عدالت‏ بر اصول رقیب(فایده‏گرایی،و کمال‏گرایی)برتری‏ دارد،چرا که آدمیان عاقل در مقام انتخاب،اصول‏ وی را بر اصول دیگر ترجیح می‏دهند.البتّه خود رالز واقف است که یان مبنا و دلیل تامّی برای صدق‏ نظریّهء وی در باب عدالت نیست،چون شاید اصول‏ دیگری وجود داشته باشد که پس از صورتبندی و تدوین بر اصول وی رججان یابد و از این مهمتر و بنیادی‏تر،از کجا معلوم که بهترین اصول همانهایی‏ باشد که مرود قبول عاقلان قرار می‏گیرد؟

دانیل لیتل معتقد است که رالز در نوشته‏های‏ بعدیش خصوصا در مقالهء«عدل به مثابهء انصاف» ادّله و مؤیّدات قبلی تئوری خود را تضعیف کرده‏ است.

در هرصورت و اجمالا،جوهر اندیشهء رالز، «عدالت بعنوان انصاف»است.انصاف به روش‏ اخلاقی رسیدن به اصول عدالت و عدالت به نتایج‏ حاصله از تصمیم‏گیری منصفانه مربوط می‏شود. از دیدگاه رالز،عدالت و اصول آن اساسا مخلوق‏ انسان است.

تا قبل از پارادایم اندیشهء سیاسی جدید غرب،مفهوم‏ عدالت قالبی محتوم و مطلق،و ریشه‏ای الهی و متافیزیکی داشته است؛امّا پس از این مقطع،مفهوم‏ مزبور در قالبهای انسانی و غیر روحانی بیان شده و به صورت مفهومی متغیّر و نسبی و زمینی و نه در چارچوب شرایع آسمانی بیان گشته است

نتیجه‏گیری

به نظر می‏رسد که دو رویکرد مطلق‏انگاری و نسبی انگاری دربارهء مفهوم عدالت در اندیشه‏های‏ سیاسی غرب وجود داشته است.بعنوان نمونه،تا قبل از پارادایم اندیشهء سیاسی جدید غرب،مفهوم‏ عدالت قالبی محتوم و مطلق،و ریشه‏ای الهی و متافیزیکی داشته است؛امّا پس از این مقطع،مفهوم‏ مزبور در قالبهای انسانی و غیر روحانی بیان شده و به صورت مفهومی متغیّر و نسبی و زمینی و نه در چارچوب شرایع آسمانی بیان گشته است.امروزه‏ در اکثر نظریّات عدالت در اندیشه‏های سیاسی‏ غرب،نسبیّت و تابع هرنوع ذوق و سلیقه شدن‏ مشاهده می‏شود به گونه‏ای که بعضی از تعابیر و استنباطهای جدید از این واژه،فاقد تناسب با معنای‏ لغوی و عمومی آن است؛گرچه چنین امری دامنهء نظریّه‏پردازی در این حوزه را سخت گسترش‏ بخشیده است.

بخش سیاست تبیان


منبع: سیاست ما