تبیان، دستیار زندگی
به منظور شفافیت سخن و نیز پرهیز از اطاله کلام، فقط به چند نمونه از موضوعات حقوق بشر، که در اسلام مورد توجه بوده‌اند و غرب مدعی حقوق بشر هنوز هم از فهم عمق آن درمانده است، بسنده می‌شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مقایسه اسلام و غرب در موضوعات حقوق بشر

حقوق بشر
حقوق بشر

«حقوق سیاسی» به معنای حقوقی است که شخص به موجب آن در کشور خویش از حق مساوی برای تشریک مساعی در نظام اجتماعی و سیاسی بهره‌مند شود و نمونه بارز آن حق رأی و حق انتخاب است، نهاد بیعت و شورا در اسلام و تأکید بر لزوم برخورداری مسؤولان و کارگزاران حکومت از مقبولیت مردمی و تلاش در جهت رضایت آنان و نیز حق کسب مناصب اجتماعی برای همه، مگر آن‌چه به دلایلی خلاف مصلحت انسانی باشد(البته با شاخصه و ارزش‌های الهی که نیل به مقام شامخ خلافت الهی را هدف‌گیری می‌کنند)؛ مانند برخی از محدودیت‌ها که در روابط زن و مرد مشاهده می‌شود و نیز به رسمیت شناختن مشارکت سیاسی همگانی، اعم از زن و مردم که شاهد بر این مدعا هستند. در حالی که اسلام بیش از 1400 سال قبل مشارکت سیاسی زنان را در اساسی‌ترین مسائل حکومت و نظام اسلامی و بیعت با رسول خدا(ص) به رسمیت شناخته، زنان غربی حداکثر از یک قرن پیش و برخی از آن‌ها فقط از چند دهه قبل واجد این حق شده‌اند.

سیاهان در آمریکا برده‌اند، سفیدها از آزادی لذت می‌برند. پس آیا همه این فریادهای مربوط به آزادی و نفی بردگی چیزی جز لفاظی و بازی با کلمات هست؟

اما حقوق بشر آمریکایی با تناقص‌ دایمی ادعای جامعیت و اصول لیبرالیستی و محدودیت نسبی عمل‌ لیبرالی مواجه است؛ زیرا:

اولا، حقوق بشر آمریکایی همان حقوق مردان بود. به رغم سوابق موجود در زمینه نقش زنان در دوران مهاجرنشین‌های اولیه آمریکایی، شواهد موجود نشان می‌دهند که آنان در نظم جدید، نقشی نداشتند و اصلا در آن زمان سخنی از «حقوق زنان» در میان نبود.

ثانیا، حق برابری و مشارکت سیاسی مخصوص ثروتمندان و مالکان بود. از این رو، جان آدامز این دو معضل را جزو مسائل شایسته تأمل و چاره اندیشی می‌داند و می‌گوید: «ادعای تازه‌ای طرح خواهد شد، زنان خواستار حق رأی خواهند شد... و همه کسانی که یک پول سیاه هم ندارند، حق رأی مساوی در کلیه فعالیت‌های حکومتی را مطالبه خواهند کرد.»

ثالثا، تبعیص نژاد و رنگ را به رسمیت شناخت. دلیل آن اعتراف نویسندگان غربی است که نوشته‌اند: مسأله برده‌داری در آمریکا آشکارا شرم‌آورتر از دو معضل سابق بود.

جان وسلی ‌می‌گوید: «سیاهان در آمریکا برده‌اند، سفیدها از آزادی لذت می‌برند. پس آیا همه این فریادهای مربوط به آزادی و نفی بردگی چیزی جز لفاظی و بازی با کلمات هست؟»

از این رو، دموکرات‌های آمریکایی این تناقص‌ها را دریافته و خواستار حل آن‌ها شده‌اند، چنان که ویلیام گوردون بر این نظر بود که اگر مقدمه اعلامیه استقلال آمریکا نمایانگر «احساسات واقعی» می‌باشد، مفاد آن با برده‌داری سازگار نیست. ریچارد ولز هم این پرسش را مطرح کرد که چگونه می‌توان برده‌داری را با ابزاز وفاداری به آزادی آشتی داد؟!

واقعیت آن است که بنیانگذاران و رهبران نهضت حقوق بشر در آمریکا اساسا به برابری نژادی و سیاه و سفید اعتقاد نداشتند، چنان‌که توماس جفرسون، رئیس جمهور آمریکا(1801) بر این اندیشه بود که سیاهان از نظر استعدادهای جسمی و ذهنی، از سفیدها پست‌ترند و به همین دلیل، اعتقاد نداشت که سفیدها بتوانند در وضعیتی یکسان در صلح به سر برند.

اسلام اعلام کرد همه انسان‌ها فرزندان یک پدر و مادرند و دلیلی بر برتری یکی بر دیگری جز به خاطر تقوا وجود ندارد

اما اسلام با برده‌داری رایج و نهادینه شده از قبل مواجه شد، نه این‌که آن را تأسیس کرده باشد. با وجود این، اولا، تمام اسباب و عوامل برده‌گیری را جز در یک مورد لغو کرد؛ مثلا، در گذشته هر‌گاه طلبکار نمی‌توانست طلب خویش یا سود(ربا) را از بدهکار دریافت کند، فرد مقابل را به بردگی می‌گرفت. اسلام این عمل را لغو کرد و با تحریم ربا(بقره، 278 و 279)، از طلبکار خواست به بدهکار فرصت دهد (بقره، 280)، از دیگر اسباب بردگی، فروش انسان‌های آزاد برای کسب مال حرام و نیز تسلط ظالمانه یک قبیله بر قبیله دیگر بود. که اسلام با آن‌ها آشکارا مخالفت کرد.

ثانیاً، اسلام از پیروان خویش خواست در مقابل نقض قسم و پیمان، روزه‌خواری و جبران نقص روزه و...» یک برده و در برخی موارد شصت بنده را آزاد کنند.

ثالثاً، یکی از صدقات و کارهای خیر در اسلام، خرید برده و آزاد ساختن اوست.

مقایسه اسلام و غرب در موضوعات حقوق بشر

رابعاً، اسلام از صاحبان برده خواست با انعقاد«عقد مکاتبه» به آزادسازی بردگان کمک کنند.(نور، 33)

خامساً، اسلام اعلام کرد همه انسان‌ها فرزندان یک پدر و مادرند و دلیلی بر برتری یکی بر دیگری جز به خاطر تقوا وجود ندارد. (حجرات، 13).

و این اقدامات همگی در راستای کاهش و حذف تدریجی و طبیعی نظام برده داری صورت پذیرفتند.

در موردی که اسلام برده‌ گرفتن را به رسمیت شناخت، منطقی‌ترین استدلال را دارد. تمام عالم هستی ملک خدای متعال و وی آفریدگار متعال است که به واسطه رحمت، لطف و حکمت و برای هدایت انسان‌ها به بهترین راه زندگی، توسط پیامبران مجموعه تعالیمی را تحت عنوان«دین» فرو فرستاد. حال اگر انسان‌های ناسپاس، که از نعمت خدا بهره می‌برند و شکر او به جای نمی‌آورند، به این بسنده نکرده، در صدد محروم کردند انسان‌های دیگر از بهترین موهبت الهی یعنی دین و نظام مشروع دینی برآیند و به مبارزه با دین خدا و جنگ با حکومت اسلامی اقدام کنند، نهایت رأفت به آن‌ها و همه انسان‌های دیگر آن است که چنین افراد تبهکار و مفسد و کم خردی را به بردگی بگیرند و سپس در پرتو تعالیم نورانی اسلام روح آن‌ها را تهذیب و سپس اقدام به آزادسازی آن‌ها نمایند.

خلاصه سخن این‌که جامعه بین‌المللی از سال 1948 به بعد سعی کرد انسان‌ها را در مقابل ظلم و استبداد یاری رساند؛ چون در قرن‌های پیش از تاریخ،‌ انسان‌ها به شیوه‌های گوناگون مورد اذیت و آزار قرار می‌گرفتند، در حالی که اسلام بیش از 1400 سال پیش بر این حقوق تأکید نمود. از مقایسه این دو معلوم می‌شود که «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.» شریعت اسلام از ابتدا برای «انسان» بوده و هیچ‌گاه حقوقی که در این اعلامیه بیان شده‌اند به درجه ارزش و اهمیت حقوق بشر در اسلام نمی‌رسند، بلکه به سبب آزادی‌های افسار گسیخته از یک سو، و نگاه سکولاریستی به دین و بی اعتبار دانسن‌ آن را تأثیر در ساخت نظام اجتماعی از سوی دیگر، بشریت را دچار انحطاط کرده و دست کم انحطاط بشر در مواردی مانند همجنس بازی بر اساس آن توجیه شده است.

«حقوق بشر»‌ نه به معنای حقوقی است ک افراد بشر دارند، بلکه به معنای حقوقی است که انسان‌ها به دلیل آن‌که انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن کافی است، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی و نیز سطح استحقاق آن‌ها، اما تعیین آن به وسیله افراد یا دولت‌ها، ارتباط وثیقی با نگرش‌ها و رویکردهای آنان از بشر دارد.

2- مفهوم«حق بشر»

اگر چه پذیرش جهانی در مورد اصل حقوق بشر وجود دارد، ولی در مورد ماهیت و گستره این حقوق و در نتیجه تعریف«حقوق بشر». توافق کلی وجود ندارد. در بین خود حقوقدانان غربی نیز، در خصوص مفهوم «حقوق بشر» اختلاف نظر وجود دارد. منشأ این اختلاف نظر، تفاوت برداشت‌ها از خود این مفهوم است که در ذیل تبیین می‌گردد.

الف. «حقوق» مورد بحث به چه معناست؟ آیا اصلا منظور از«حقوق» در اینجا، اعطای امتیاز به یک فرد، در برابر تکالیفی است که بر عهده دارد و دولت به‌عنوان مقام اعطا کننده، حق دخل و تصرف و محدود کردن آن‌ها را دارد یا به معنای مصونیت یا امتیاز انجام برخی کارها و یا قدرت بر ایجاد یک رابطه حقوقی است که اگر دولت‌ها از آن تخلف کنند، از افرادی ذی حق علیه دولت‌ها حمایت می‌شود؟ بنابراین، ارائه یک تعریف، مشکل است و برخی آن را ناممکن دانسته‌اند.

ب. «بشر» مورد بحث به چه معناست؟ شاید این سؤال بی مورد تصور شود؛ زیرا تقریبا اتفاقی است که مقصود از «بشر»، همان انسانی است که همه می‌شناسیم. از این رو، «حقوق بشر»‌ نه به معنای حقوقی است ک افراد بشر دارند، بلکه به معنای حقوقی است که انسان‌ها به دلیل آن‌که انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنی برای برخورداری از آن حقوق، صرف انسان بودن کافی است، فارغ از شرایط گوناگون اجتماعی و نیز سطح استحقاق آن‌ها، اما تعیین آن به وسیله افراد یا دولت‌ها، ارتباط وثیقی با نگرش‌ها و رویکردهای آنان از بشر دارد. این‌جاست که یک سؤال منطقی مطرح می‌شود: مقصود از «بشر» در این اعلامیه چیست؟‌« آیا این همان انسانی است که پیامبران آن را برای ما وصف کرده‌ و گفته‌اند: انسان موجودی است دارای شرف و حیثیت و کرامت ذاتی که با حکمت بالغه خداوندی به وجود آمده و رهسپار هدف اعلایی است که با مسابقه در خیر و کمال به آن هدف خواهد رسید، مگر این‌که خود انسان، این ارزش را از خویش منتفی سازد و هر کس به این انسان اهانت کند و حقوق او را نادیده بگیرد، با مشیت خداوندی در مقام مبارزه بر آمده است؛ یا این همان انسانی است که امثال توماس هابز و ماکیاولی برای ما تعریف کرده‌اند که «انسان»‌گرگ انسان است، و هیچ حقیقت ارزشی در وجود انسانی واقعیت ندارد؟»

بخش سیاست تبیان


منبع: پرتال فرهنگی اطلاع رسانی نور