تبیان، دستیار زندگی
معلم تاریخ خطاب به دانش آموزی گفت: بچه تو چقدر کثیف هستی، چند روز است که حمام نرفته ای؟ شگرد گفت: آقا از وقتی که شما......
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بمب خنده

بمب خنده

حمام

معلم تاریخ خطاب به دانش آموزی گفت: بچه تو چقدر کثیف هستی، چند روز است که حمام نرفته ای؟

شاگرد گفت: آقا از وقتی که شما گفتید امیر کبیر را در حمام کشتند.

دست های کثیف

روزی معلم داست یکی یکی بچه ها را بازدید می کرد تا ببیند کدام یک در نظافت بی انظباط تر از بقیه است، تا این که چشمش به دست های یکی از شاگردان افتاد و گفت:

ببین پسرم! دست های تو خیلی کثیف اند. اگر دست های من به این کثیفی بود تو به من چه می گفتی؟

شاگرد زود جواب داد:

آقا معلم اجازه! من آن قدر مهربان بودم که این موضوع را به روی شما نمی آوردم.

صدای پدر

تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی را برداشت.

مدیر: بفرمایید.

صدا: آقای مدیر، پسرم امروز نمی تواند به مدرسه بیاید.

مدیر: شما کی هستید؟

صدا: من پدرم هستم.

ماهی

اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟

دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟

دوچرخه

پدر: پسرم! مگر به تو قول نداده بودم که اگر قبول شدی، برایت یک دوچرخه بخرم؟ پس چرا قبول نشدی؟ تو در یک سال گذشته، چه می کردی؟

پسر: پدرجان! داشتم دوچرخه سواری یاد می گرفتم!

بمب خنده

فرآروی:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان


منبع:

لطیفه های ریزه میزه؛لطیفه های شیرین ایرانی

مطالب مرتبط:

بدون اجازه

مظفر و جمله سازی 

حساب درست 

طوطی سیاه   

نردبان بیست و چهار پله 

فقط با یک حرکت دست 

کانال سوئز 

خبرنگار و فوتبالیست 

فروش دنیا 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.