زن این آدم ها نشوید
شما نمیدانید که این مرد یک «قربانی» است و حتی با لطفهای شما هم حاضر نمیشود نگاهش را به زندگی تغییر دهد. قربانیها عاشق رنج بردن هستند. آنها به دردهایشان گره خوردهاند و اینکه از دیگران منزجر و آزرده باشند، به آنها حس امنیت و برتری میدهد. آنها با چنین حسی، یک سپر دفاعی در برابر خود درست میکنند و حاضر نیستند این سپر را زمین بگذارند. پس اگر با این نشانههایی که میگوییم روبهرو هستید، بیهوده به خودتان زحمت ندهید.
ویژگیهای فرد موسوم به «قربانی»
1. هرچه بیشتر محبت کنید او ناراضیتر میشود و هرچه بیشتر دلداریاش دهید، او کمتر رنگ شادی را میبیند. همیشه بدترین بخش یک اتفاق را به عنوان بخش اصلیاش میبیند و از میان گفتههای شما یا دیگران نکتهای برای رنجیدن پیدا میکند.
2. به دلیل هر اتفاق کوچکی، چهرهای ناراحت به خود میگیرد و گلایهها را شروع میکند. در ذهن او همیشه دلیلی برای ناراحتی از افراد و شکایت کردن وجود دارد و هیچ وقت هم از این رفتار سیر نمیشود.
3. اگر در کاری شکست خورده باشد یا از چیزی ناراحت باشد، حتی حاضر نمیشود پیشنهادهای شما را برای تغییر شرایط عملی کند. او برای نگهداشتن اوضاع زندگیاش در همین وضعی که آزارش میدهد، تلاش میکند و در برابر هر تغییر مثبتی مقاومت میکند.
4. هیچ وقت نمیتوانید با او یک گفتوگوی صادقانه داشته باشید و بدانید از چه چیزی آزرده است. حاضر نیست دلیل ناراحتیهایش را با كسی در میان بگذارد و روابطش را با آدمها بهبود ببخشد.اگر بخواهید به او نزدیکتر شوید، تنها باید حدس بزنید چه ناراحتیای از شما در دلش هست.
5. شما تمام تلاشتان را میکنید که دلایل ناراحتیاش را از میان بردارید و زندگی را آنطور که او میخواهد بسازید اما غصههای او تمامی ندارد. او هرگز آرام نمیشود و هرقدر هم که به خیال خودتان اوضاع را ایدهآل کنید، او دلیل دیگری برای غصهدار بودن پیدا میکند.
6. در این دنیا هیچ دلیلی برای شاد کردن او وجود ندارد اما همیشه دلایل کافی برای ناراحت کردنش هست. او حتی یک روز از زندگیاش را بدون اخم و ناراحتی نمیگذراند.
7. او معتقد است زندگیاش پر از شکست و اتفاقات ناراحت کننده است و نمیتواند بفهمد چرا دیگران چنین زندگیای ندارند. او حاضر نیست نقش خودش در این ناراحتیها را بپذیرد و معمولا خوشبختی دیگران را با عبارت «خوش”‹شانس است!» معنا میکند.
8. او نمیتواند هیچ قدم مثبتی در زندگیاش بردارد و هیچ یک از مشکلاتی که آزارش میدهد را حل کند. تنها کاری که میکند شکایت از شرایط و زندگیاش است. از نظر او زمین و زمان دست به دست هم دادهاند تا جلوی موفقیتش را بگیرند.
9. از نظر او همیشه دیگران خوشبختترند. کار او حسرت خوردن برای زندگی و موفقیتهای دیگران است و اگر بگویید چرا تو به آن شرایط نرسیدهای، شانس یا وضعیتی که در آن گرفتار شدهاست را بهانه میکند. این مقایسهها روز به روز او را پریشانتر و افسردهتر میکند.
10. اگر سابقه یک ارتباط عاطفی ناموفق را داشته، سعی میکند از نامزد یا همسر سابقش برای شما یک غول بسازد. او بدیهایی که دیگران در حقش کردهاند را با آب و تاب برای شما تعریف میکند و میخواهد به شما تلقین کند که یک قربانی است.
فکر نمیکند قربانی است
اگر یک یا دو مورد از موارد گفته شده در مورد همسر یا نامزدتان صدق میکند، باید مراقب باشید. او گرایش اندکی به قربانی بودن دارد و اگر با صحبت کردن در این مورد، نتوانید چنین مشکلی را حل کنید، باید منتظر شدت گرفتن این نشانهها در او باشید.
اگر 3 تا 5 مورد از این موارد در مورد او صادق است، باید بدانید گرفتار یک قربانی شدهاید. پس سعی نکنید مثل یک فرشته نجات، بخواهید این قربانی را به زندگی خوب برگردانید، زیرا بعد از مدتی خواهید دید تلاشهایتان بیثمر است. در این مقطع تنها خود قربانی است که میتواند به خودش کمک کند. اگر 6 تا 10 مورد از موارد گفته شده در مورد او درست است، باید بدانید او یک قربانی تمامعیار است. یعنی کسی که خودش هم قبول ندارد قربانی است و اگر چنین موضوعی را با او در میان بگذارید، به شدت واکنش نشان میدهد و شما را متهم میکند. رابطه با چنین فردی روز به روز آزاردهنده میشود و اگر نتوانید او را به ملاقات یک روانشناس یا روانپزشک راضی کنید، باید منتظر نابود شدن عشقتان باشید.
با او چه کنیم؟
در مقابل یک قربانی جدی باشید و با دلسوزی بیش از حد و غیرمنطقی، او را بیشتر به دامان چنین حسی سوق ندهید. گمان نکنید بعد از صحبت کردن در این مورد یا برخورد کردن با او، شما را تحسین میکند. نه! از شما آزرده میشود و احساس ضعفش هم تشدید میشود. اگر خوش شانس باشید، با گذشت زمان او نیاز به تغییر را در خودش احساس میکند؛ در غیر این صورت، تنها کمک یک متخصص است که میتواند عشق شما را نجات دهد. شاید عشق قربانی شما، نیازمند یک درمان طولانی مدت باشد اما شک نکنید شما درمانگر او نیستید.
همیشه از «شانس» صحبت میکنند
زندگی قربانیها، پر است از موانعی که نمیگذارد قدم بردارند و اطرافشان هم آدمهایی وجود دارد که نه تنها سد راهشان میشوند، بلکه با هر رفتارشان به آنها آسیب زده و آنها را یک قدم به عقب برمیگردانند. جالب اینجاست چنین افرادی تنها از چند نفر گلایه ندارند. برای آنها فرقی نمیکند موضوع صحبت رئیسشان است یا خانوادهشان؛ تنها چیزی که قربانیها از آن صحبت میکنند، کملطفی دیگران است و بدشانسی خودشان. آنها حاضر نیستند بپذیرند که دیگران، برای خوشبخت و موفق بودن تلاش میکنند و وقتی شاهد موفقیت آنها میشوند، تنها دلیل این اتفاق را شانس میدانند. شانسی که خودشان از آن بیبهره هستند. یک قربانی در ذهنش خودش را فرد دیگری میبیند. فردی که همیشه در تلاش است و همیشه برای ساختن یک زندگی خوشبخت پیش قدم است اما با تمام این اوصاف، بدشانسی خودش و بدجنسی دیگران، نمیگذارد به زندگیای که میخواهد و سزاوارش هم است برسد. قربانیها فکر میکنند اگر تمام آدمهای اطرافشان را کنار بگذارند و محیط زندگیشان را هم عوض کنند، به فردی که میخواهند، بدل میشوند و تمام خوشبختیهای از دست رفتهشان را به دست میآورند، اما واقعیت این است که آنها هر جا بروند، آسمان همین رنگ است؛ چون مشکل اصلی خودشان است؛ خودی که در هر لحظه از زندگی و در هر جایی که باشند، همراهشان است.
برگرفته از: مجله ایده آل