تبیان، دستیار زندگی
باید معترف باشیم که: فقیر و تهی دستیم و وای بر ما ، اگر با همین فقر و تهیدستی به خانه ی قبر و عالم برزخ وارد شویم که چه پریشانی ها خواهیم داشت و چه بی سروسامانیها خواهیم دید. آنگونه که امام سید الساجدین علیه السلام در دعای شب های ماه رمضان می فرماید:« فَم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگران چه باشیم؛ تأمین دنیا یا آخرت؟!

به سوی آخرت


ما از فقر دنیا سخت می ترسیم که نکند در آینده، فرش خانه ام حصیر یا گلیم شود ؛ سفره ام نان خالی شود ؛ لباسم پارچه ی کرباس شود؛ از تصور آن وحشت می کنیم و برای همین، روز و شب می دویم که تأمین آتیه کنیم. امّا یک هزارم این ترس را از فقر آخرت نداریم!


از خانه ی آخرتت خبری داری ؟

ما اصلاً نمی اندیشیم و نمی هراسیم که: نکند بعد از مرگ در اثر کمبود حسنات و فراوانی سیّئات خانه ام آتش باشد، خوراکم، ضریع* و زقّوم و آبم حمیم و غِسلینِ جهنّم و پوشاکم، قَطِران و مقطّعات النیّران باشد. همانگونه که قرآن می گوید: « وَ تَری المُجرمینَ یومئذٍ مُقرّنینَ فی الاصفادِ سرابیلُهم مِن فُزذان و تَغشی وجوههمُ النّارُ؛1 «لیسَ لهم طعامٌ إلاّ مِن ضریعٍ لا یِسمِنُ ولا یُعنی مِن جوعٍ»؛2 «ثمّ إنّکم أیّها الضّالّون المکذّبون لآکِلونَ مِن شَجرٍ مِن زَقومٍ فَمالؤنش مِنها البُطونَ»؛3 چرا ما از این آیات بینات  نمی لرزیم؟ چرا به فکر آتیه می افتیم؟! معلوم می شود که ما اصلاً زندگی آخرت را زندگی نمی دانیم؛ آنگونه که منافقان نمی دانستند و می گفتند:«لا تنفِروا فِی الحَرّ»آتش جهنّم باورشان نشده بود. این طرز تفکّر کم و بیش در ما هم پیدا شده است که خودمان را در آن عالم، محتاج به خانه و فرش و خوراک و پوشاک نمی دانیم. با اینکه قرآن حیات واقعی را منحصر به حیات اخروی می داند و زندگی دنیا را بازیچه ی کودکانه ای به حساب می آورد و می گوید: «وَ ما هذه الحیاةُ الدّنیا إلاّ لهوٌ و لَعِبٌ و إنّ الدّارَ الآخرةَ لَهِیَ الحیوانُ لو کانوا یعلمون»؛4

در جایی دیگر بیان می کند که ؛ «و أندرهم یومَ الحسرةِ إذ قُضیَ الاَمرُ و هُم فِی غفلةٍ و هُم لا یؤمنون ؛ مردم را از روز حسرت بترسان و از خواب غفلت بیدارشان کن تا مطلب باورشان بشود.»5

نکته  عبرت آموز

مرد زاهدی در حال احتضار گریه می کرد. گفتند: تو که به دنیا بی اعتنا بودی، چرا گریانی؟ گفت: به خدا قسم گریه ام برای دنیا نیست. به فکرم رسید که یک شب در مدّت عمرم خواب ماندم و نتوانستم قبل از اذان صبح بیدار باشم و نماز شب از دستم رفت! گریه ام برای آن یک شب از دست رفته است.

یکی از بزرگان علم و دین گاهی که دیرتر از خواب بیدار می شد برای تَهجّدش* با اندوه تمام می گفت: « عظُمت مصیبةُ عبدکَ المسکین فی نومهِ عن مَهر حُور العین ؛خدایا، بزرگ مصیبتی دامن گیر این بنده ی مسکینت شد، درجاتی که باید طی کنم از دستم رفت.»

مولای ما، امام امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:« اِنّ امرئً ضَیّعَ مِن عمرهِ ساعةً فی غَیرِ ما خُلقِ له لجدیرٌ اَن یَطولَ عیلها حسرتهُ یوم القیمة ؛ کسی که ساعتی، یعنی زمان اندکی از عمر خودش را ضایع کند و به غفلت بگذراند جا دارد که سالها برای همان یک ساعتش اندوهناک گردد.»6

مرد زاهدی در حال احتضار گریه می کرد. گفتند: تو که به دنیا بی اعتنا بودی، چرا گریانی؟ گفت: به خدا قسم گریه ام برای دنیا نیست. به فکرم رسید که یک شب در مدّت عمرم خواب ماندم و نتوانستم قبل از اذان صبح بیدار باشم و نماز شب از دستم رفت! گریه ام برای آن یک شب از دست رفته است

اعتراف به تهیدستی!

برای دنیا و آخرت

باید معترف باشیم که: فقیر و تهی دستیم و وای بر ما ، اگر با همین فقر و تهیدستی به خانه ی قبر و عالم برزخ وارد شویم که چه پریشانی ها خواهیم داشت و چه بی سروسامانیها خواهیم دید. آنگونه که امام سید الساجدین علیه السلام در دعای شب های ماه رمضان می فرماید:« فَمن یکونُ اَسوءَ حالاً مِنّی اِن اَنا نُقلتُ عَلی مِثل حالی اِلی قبری ؛  چه کسی بد حال تر از من خواهد بود اگر با همین حالی که دارم به خانه ی قبرم برده شوم؟!» ، « لَم اُمهّدهُ لِرقدتی و لم افرُشهُ بالعملِ الصّالحِ لِضجعتی ؛ نه خانه ای دارم، نه فرشی، نه خوراکی.» ، «فَمالی لا اَبکی ؛ پس چرا گریه نکنم؟!»

«اَبکی لِخروجِ نفسی ؛ برای جان دادنم گریه می کنم.» ،« اَبکی لِظلمةِ قبری، اَبکی بِضیق لَحدی ؛برای تاریکی قبرم، برای تنگنایی لحدم باید بگریم.» ، «برای پرسش دو ملک نکیر و منکر [در قبر] گریه می کنم.» ، « مولای وارحمنی إذا انقَطعَ مِن الدّنیا اَثری ؛به من رحم کن این مولای من؛ آن موقعی که بمیرم و اثرم از دنیا بریده شود.» ، « وَامَّحی مِنَ المخلوقینَ ذِکری ؛یادم از میان مردم محو گردد.» ، و کنتُ مِن المَنسیِّن کَمَن قدنَسی ؛به آنهایی که فراموش شده اند ملحق شوم.»

«مولای وارحمنی عند تَغیُّرُ صورتی و حالی إذا بَلِیَ جسمی و تَقطّعَت اَوصالی و تَفرقّت اَعضایی ؛مولایم؛ به من رحم کن، در ان موقعی که در دل خاک بدنم پوسید و اعضایم از هم متفرّق شد.»

« یا غَفلتی عمّا یُرادُ بی ؛وای بر من؛ چه بی خبرم از آینده ام که بر من خواهد گذشت.»

خــرمـــا نتوان خورد از این خار که کِشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم که رِشتیم

ما کَشته ی نفسیــم و بـس آوَخ که برآید

از مـا به قیامت که چرا نفس نَکُشتیم

افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت

مـا از سر تقصیــر و خطا در نگذشتیم

پیــری و جـــوانی چـــو شب و روز برآمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

گـر خواجــه شفـــاعت نکنــد روز قیامت

شاید که ز مشّاطــه نرنجیم که زشتیم

سعــدی؛ مگــر از خِــرمن اقبال بزرگان

یک خوشه ببخشند که ما تخم نکِشتیم


*تهجّد : خوابیدن در شب

* ضریع : خوراک جهنمی


پی نوشت ها :

1- ابراهیم / 49 و 50

2- غاشیه / 6 و 7

3- واقعه / 51 – 53

4- عنکبوت / 64

5- مریم / 39

6- نهج البلاغه ، حکمت 44

فرآوری : زهرا اجلال

بخش دین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.