تبیان، دستیار زندگی
موضوع آخرالزمان و توصیف وقایع مربوط به پایان دنیا، طرح و بیان مباحثی است که به نوعی به ایجاد زمینه سازی برای وقوع آرمگدون،مربوط می شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انجیلی های نظامی و وقایع پایان دنیا


این یک داستان کاملا جدی است. سالهاست که دنیا تمرکز و توجهش را بر این نقطه متمرکز کرده است. به نظر می رسد موضوع مهمی در میان است. آخرالزمان شناسی اکنون به مبحثی مهم و قابل توجه تبدیل شده و در هر حیطه ای به گونه ای خاص به این موضوع پرداخته شده است. اما سوال اینجاست. این پدیده چیست که اخیرا همه جا صحبت از آن است؟چه چیز موجب شده تا این پدیده به مطرح ترین موضوعات روز در دنیا تبدیل شود؟اصلا این اصطلاح چگونه در دنیا رواج یافت؟

پاسخ به این سوالات شاید نیازمند مجالی طولانی باشد اما به اختصاری مفید در رابطه با این بحث در این نوشتار می پردازیم.

صهیونیست

پایان تاریخ و آخرالزمان

سخن از پایان تاریخ و آخرالزمان به گونه ای مطرح شده که این دو پدیده را در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار داده است. به طور کلی به نظر می رسد که این اصطلاحات و مباحثی که به نوعی در رابطه با این ها هستند،به نوعی با فرهنگ دینی در ارتباط هستند. اما اینکه در اصل این پدیده ها چه چیز وجود دارد بسیار مهم است. طبیعتا اصل موضوعی که موجب تولد این اصطلاحات در دنیا شده هم برخاسته از فرهنگ و نگرشی دینی است.

با توجه به شواهد و مدارک موجود می توان اینطور بیان کرد که قصه آرمگدون موجب تولید این مباحث در سطح دنیا شده است. موضوع آخرالزمان و توصیف وقایع مربوط به پایان دنیا، طرح و بیان مباحثی است که به نوعی به ایجاد زمینه سازی برای وقوع آرمگدون،مربوط می شود.

پس به نظر می رسد با داستانی نسبتا مهندسی شده روبرو هستیم. وقتی با کمی تامل به سخنان برخی از نظریه پردازان غربی توجه کنیم متوجه می شویم که تمامی این حرفها و سخنان،فیلم هایی که ساخته می شوند و کتابهایی که به چاپ می رسند، با وجود یک مهندس بزرگ که همه چیز را تحت کنترل دارد، ظهور می کنند و در معرض دید جهانیان قرار می گیرند.

آرمگدون و سیاست خارجی آمریکا

"گریس هالسل" نویسنده ی آمریکایی،که زمانی به طایفه ی انجیلی ها منتسب بود و با اعتقادات آنها رشد کرد،در کتاب"پیشگویی و سیاست:انجیلی های نظامی در راه جنگ هسته ای" در نقد افکار بنیادگرایانه خود اینطور بیان می کند:

در طول سفر از تل آویو به قدس،وقتی که نویسنده از "منی"دوست بنیادگرای خویش در سفر می خواهدکه درباره فلسطین و اعراب مسلمان و مسیحیان فلسطین،اطلاعاتی به او دهد،می گوید:"کدام فلسطینی ها را می گویی؟مگر تمام کسانی که اینجا زندگی می کنند یهودی نیستند؟"سپس می پرسد:"آیا فلسطینی ها نیز یهودی هستند؟"

هالسل ادامه می دهد:بی شک این از همان مطالبی بود که در کتاب مقدس خوانده بودم،اما تاکنون از تاریخ معاصرخاورمیانه یا از حوادثی که از زمان حاکمیت عبرانی ها بر قدس به وقوع پیوسته بود،اطلاعات چندانی نداشتم.

بزرگ شدیم بی آنکه بدانیم عبرانی ها مانند سایر قبایل کوچک روی زمین برای مدتی کوتاه،بر قدس حاکم بوده اند،از این جهت،آنها را به عنوان کاشفان فلسطین،نمی شناختیم بلکه فکر می کردیم که فلسطین سرزمینی بدون ملت بوده و عبرانی ها ملت آن شده اند.

نویسنده در تبیین بخشی از عقاید بنیادگرایانه خود و چگونگی شکل گیری ان اینطور بیان می کند:

"پیشینه ی بنیادگرایی من و "منی"شبیه یکدیگر است.ما در خانواده ای مسیحی متولد شدیم.

در دروس مدرسه ای خویش چیزی از خاورمیانه فرانگرفتیم.چیزهایی یاد گرفته بودیم که از متون عبرانی خوانده بودیم.داستان های عهد قدیم،پیرامون گرد آمدن ملت عبرانی در فلسطین ،جنگ های پادشاهان اسرائیل و برخورد خداوند با ملت برگزیده را خوانده بودیم.

بزرگ شدیم بی آنکه بدانیم عبرانی ها مانند سایر قبایل کوچک روی زمین برای مدتی کوتاه،بر قدس حاکم بوده اند،از این

صهیونیست

جهت،آنها را به عنوان کاشفان فلسطین،نمی شناختیم بلکه فکر می کردیم که فلسطین سرزمینی بدون ملت بوده و عبرانی ها ملت آن شدهاند.در اذهان ما ملت یهود اولین ملتی بود که بعد از آدم و حوا پای به عرصه حیات گذاشته بود.به همین خاطر پذیرش سایر ملل برای ما امکان پذیر نبود.پس آدمهارا دشمن عبرانی ها و دشمن خدا می دانستیم."

نتیجه این تربیت آن شد که مطالب نویسندگان عهد قدیم را تصدیق کنند که به قول نویسنده این کتاب این نظریه نژادپرستانه به پیروانش اجازه نمی دهد که تصور کنند فلسطینی ها،مسیحیان و مسلمانان هم در هستی بشری مشارکت داشته اند.

بنیادگرایان انجیلی اعتقاد دارند که اشغال اسرائیل و کشتار مردم عرب،عملی مقدس است.مسجدالاقصی باید از بین برود و هیکل ساخته شود.این خواسته الهی است!هر کس اسرائیل را حمایت کند،خداوند زندگی او را مبارک می گرداند.

باید اسرائیل را تشویق کرد که سرزمین های بیشتری را به خود ملحق کند و دعوت های صلح را نپذیرد و مانع تحقق آنها شود.چون سهل انگاری و تاخیر در الحاق و انضمام زمین،بازگشت دوباره مسیح را به تعویق می اندازد.

این یکایده کاملا جدی است که خبر از جنگ هسته ای می دهد که موجب نابودی جهان است. می توانگفت تقریبا یک پنجم ملت آمریکا به این موضوع معتقدند و هیئت های تبشیری زیادی به سراسر دنیا فرستاده شده تا به ترویج این باور بپردازند.به نظر می رسد این عقیده بیش از همه در میان طوایف انجیلی شرق نفوذ داشته است.به طوری که ممکن است از خود بپرسند:

اگر اراده خدا بر این است که اسرائیل برپا شود،و در بین سایر ملل باقی بماند،پس چطور میتوان با این خواسته جنگید و یا از آن متنفر شد؟این خواسته ممکن از موجب کشته شدن همنوعان و هم وطنانم شود اما نمی دانم آیا باید با برنامه الهی پیش روم و یا اینکه از وطنم دفاع کنم؟

به راستی اگر باور داشته باشیم که ترویج این عقاید و گرایش هر روزه هزاران انسان به سمت چنین تفکری ممکن است موجب بروز چه اتفاقاتی شود،شاید ما نیز قدمی برداریم برای ترویج آنچه را که خدای متعال در کتاب آسمانی خویش برای انسانها بیان کرده است که هر آنچه در این کتاب آسمانی،قرآن،آمده است حق است و جز این نیست.

ادامه دارد.........

فاطمه ناظم زاده

بخش سیاست تبیان