چرا به خداوند "حلیم" می گویند؟
روحیه رفق و مدارا، فرو بردن و کنترل خشم و غیظ و عدم آشفتگی و سراسیمگی دربرخوردهای اجتماعی با مردم از شاخص های تربیت دینی است . حلم ، یعنی خودداری نفس از هیجان و برآشفتگی و خشم و جمع آن اَحلام است.(1) از مشتقات این واژه، حلیم به معنی بردبار و صفتی است که هم در ارتباط با خدا تفسیر می شود و هم در ارتباط با انسان .
این جملات را شاید زیاد شنیده باشید که: « بردباری زینت دانش و سرمایه آشتی است؛ بردباری نوری است که جوهره آن عقل است؛ تمامیت عقل به حلم و خویشتن داری است؛ صلح و آشتی ثمره بردباری است؛ زنده ترین شما بردبارترین شماست؛ با بردباری خود را از خشم پنهان کن و با فهم و دانایی از وهم و خیال چشم بپوشان؛ آراسته ترین روش ها بردباری و پاکدامنی است؛ به درستی که برترین مردم کسی است که در حال قدرت بردبار و از غیبت مردم خوددار و با داشتن نیرو به انصاف عمل نماید؛ اگر در خشم نصرت و یاری باشد، در بردباری اجر ابرار و نیکان است؛ همانا ارزش تو به ادب توست، پس آن را به بردباری آراسته کن» .. .اما به راستی بردباری چیست؟ ... می دانی؟
روحیه رفق و مدارا، فرو بردن و کنترل خشم و غیظ و عدم آشفتگی و سراسیمگی دربرخوردهای اجتماعی با مردم از شاخص های تربیت دینی است . حلم ، یعنی خودداری نفس از هیجان و برآشفتگی و خشم و جمع آن اَحلام است.(1) از مشتقات این واژه، حلیم به معنی بردبار و صفتی است که هم در ارتباط با خدا تفسیر می شود و هم در ارتباط با انسان .
در ارتباط با خدا ؛ حلم از صفات سلبی خداوند است (تنزیه خدا از شتاب و پریشانی) و در ارتباط با انسان ؛ حلم یکی از خصلت های نیکوی بندگان است .(2) حلیم یکی از اسمای خداوند است که به همراه اسما و صفات دیگر، 11 بار در قرآن آمده است (6 بار با اسم غفور، 3 بار با اسم علیم، یک بار با شکور و یک بار با غنی).(3) این صفت 4 بار هم درباره حضرت ابراهیم و اسماعیل و شعیب علیهم السلام در قرآن تکرار شده است.
نسبت دادن حلم به خداوند، از این جهت است که او در کیفر دادن به گناهکاران شتاب نمی کند و با مهلتی که به ایشان می دهد، بر آنها منت می گذارد
حلم ، صفتی شایسته برای همه
نشانه حلم، حسن برخورد با دیگران و معاشرت بالمعروف است و حلیم کسی است که به هنگام توانایی ببخشد، افرادی که بر اثر عجز و ناتوانی بردباری پیشه می کنند، در واقع دارای فضیلت حلم نیستند.(4) صفت حلم برای کسانی که با مردم در تماس بیشتری هستند و در معرض مراجعات و طرح سؤالها، نیازها، توقعات و مشکلات هستند، ضروری تر می شود و از مهم ترین صفات شایسته برای مسئولان است.(5)
چرا خداوند حلیم است ؟
کلمه «حِلم» در قرآن نیامده و در اغلب موارد به صورت حلیم تکرار شده است. در چند آیه هم «حُلُم» و «اَحلام» که از مشتقاتِ دیگر آن است، آمده است و به معنی خواب دیدن می باشد:«... وَ الله غفورٌ حلیم ؛ .... خداوند، آمرزنده و مهربان است».(6) نسبت دادن حلم به خداوند، از این جهت است که او در کیفر دادن به گناهکاران شتاب نمی کند و با مهلتی که به ایشان می دهد، بر آنها منت می گذارد.(7)
«قَولٌ مَعرُوفٌ وَ مَغفِرَةٌ خَیرٌ مِن صَدقَةٍ یَتبَعُها اَذیً وَالله غَنیٌّ حلیمٌ ؛ گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان و عفو و گذشت از خشونت های آنها) از بخششی که آزاری به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند، بینیاز و بردبار است».(8)
خداوند از صدقات و از طاعت های ما بینیاز است و امر خدا از روی نیاز و احتیاج نیست ، بلکه به خاطر ما و نیازمان به پاداش است که به ما زمان انجام کارهای نیک میدهد و در کیفر دادن به ما یا در عقوبت کسی که در صدقه منت می گذارد و آزار می دهد، عجله نمی کند.(9) خداوند، غنی بالذات است و بینیازی بشر در واقع سرابی بیش نیست. ضمن اینکه خداوند در برابر ناسپاسی مردم نیز بردبار است.
کظم غیظ ، از مصادیق مهم حلم
یکی از مهم ترین مصادیق حلم، کظم غیظ است:« الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ؛ همانا که در توانگری و تنگدستی، انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از خطای مردم در میگذرند ، خدا نیکوکاران را دوست دارد».(10)
چگونه به حلم نزدیک تر شویم ؟
هر گاه انسان به علم خود بیفزاید ، به حلم نزدیک تر شده است. البته علم به معنای اخص ، یعنی یقین داشتنی که در احتمال خلاف راه ندارد. مؤمن به حکمت و رحمت حضرت حق یقین دارد. پس می تواند در سرزمین بردباری قدم نهد. همچنین اگر انسان می خواهد به زیور بردباری آراسته شود، باید اهل عفو و گذشت باشد. انسان اهل عفو و گذشت در برخورد با سختی هایی که از ناحیه دیگران برایش رخ می دهد، عجله نمی کند و کار سفیهانه از او سر نمی زند و انتقام نمی گیرد. چنین انسانی شایستگی بردباری دارد.
صفت حلم برای کسانی که با مردم در تماس بیشتری هستند و در معرض مراجعات و طرح سؤالها، نیازها، توقعات و مشکلات هستند، ضروری تر می شود و از مهم ترین صفات شایسته برای مسئولان است
اگر انسان سپاس پذیر گردد (شکور)، می تواند خود را در وادی بردباری ببیند.
برخورد نابرادرانه در فقر و نیاز آدمی ریشه دارد. بنابراین، اگر انسان به غنا برسد، می تواند اهل بردباری شود. حضرت حق چون غنی مطلق است و فقر در آن ساحت راه ندارد، حلیم مطلق است.
حال اگر آدمی به غنای الهی برسد، او هم به راحتی می تواند بردبار شود. غنی شدن انسان به این است که به غنی مطلق وصل گردد. در زندگی این دنیا، بی نیازی در کنار پول و ثروت و قدرت به دست نمی آید؛ بلکه بی نیازی انسان در کنار زهد قابل دسترسی است. اگر انسان دل به دنیا نبست و حالت تکاثر به خود نگرفت، زاهد می شود و زهد؛ یعنی بی نیازی و بی نیازی، حلم آور است.
بردباری دو پیامبر بزرگ الهی
صفت بردباری در مورد دو پیامبر بزرگ الهی؛ یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت شعیب علیه السلام در قرآن کریم به کار رفته است. خداوند کریم در قرآن مجید نسبت به حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: « إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ ؛ راستی، ابراهیم، دل سوزی بردبار بود».(11)
حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد پدر خویش دو کار انجام داد: جفا و بدی پدر را تحمل کرد؛ برایش آمرزش طلبید.
تحمل جفای پدر در بردباری حضرت ابراهیم علیه السلام ریشه داشت. طلب مغفرتش نیز از اواه بودن او بر می خاست . اواه؛ یعنی کسی که بسیار اهل گریه و آه و ناله و توبه است. خداوند می فرماید:« إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ ؛ راستى كه تو بردبار و رهیافته اى».(12) کتاب شریف مجمع البحرین، همین آیه را ذیل ماده «حلیم» ذکر می کند و می نویسد:«الحلیم، الذی لم یعاجل بالعقوبه؛ بردبار کسی است که در عقوبت عجله نمی کند .» و سپس می نویسد:«این جمله (انک لأنت الحلیم الرشید) سخن قوم حضرت شعیب علیه السلام است که از سر استهزا به پیامبر خویش می گفتند. این جمله کنایه از سفاهت و جهالت است».(13)
پی نوشت ها:
1. راغب اصفهانی، مفردات، ج 1، ص 564.
2. صدر حاج سید جوادی، احمد و خرمشاهی وفایی، دایره المعارف تشیع، ج 6، ص 507.
3. خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قران و قرآن پژوهش، ج 1، ص 962.
4. مکارم شیرازی و همکاران، اخلاق در قرآنج 3، ص 403.
5. محدثی، جواد، اخلاق معاشرت، ص 47.
6.بقره: 225.
7. شریعتمداری، جعفر؛ شرح و تفسیر لغات بر اساس تفسیر نمونه، ج 1، ص 575.
8. بقره:263.
9.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 3، ص 142.
10. آل عمران: 134.
11. توبه:114.
12.هود:87.
13. مجمع البحرین.
زهرا رضائیان
بخش قرآن تبیان