تبیان، دستیار زندگی
امیر حیاتى دلخوش به سیر رویاها خاطرات مثل برق مى گذرند. حدود ? سال پیش، اواسط آذرماه، با آن سرماى گزنده كه نمى دانم به واقع از هوا بود یا از دل هاى ماتم زده، در تالار وحدت، مراسم تشییع پیكر سید بزرگوار استاد خلیل عالى نژاد ب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درباره مرحوم درویش امیر حیاتى دلخوش به سیر رویاها

خاطرات مثل برق مى گذرند. حدود ? سال پیش، اواسط آذرماه، با آن سرماى گزنده كه نمى دانم به واقع از هوا بود یا از دل هاى ماتم زده، در تالار وحدت، مراسم تشییع پیكر سید بزرگوار استاد خلیل عالى نژاد برقرار بود كه براى اولین بار سعادت دیدار با پیرى نورانى را یافتیم كه با صدایى آسمانى و حزن آمیز در سوگ نازنین یارش، نواى «فانى فانى» سرداده بود و زخم دل ها را مرهم مى نهاد، و این وجود نورانى كسى نبود جز سراینده و نوازنده نواى ماندگار «على گویم على جویم»، و كیست كه خاطره اى از زمزمه این «على گویى على جویى» زیر لب، نداشته باشد...

درویش امیرحیاتى، عارف شوریده حال و سالك بر حق راه حق، در سال 1300 در شهر صحنه كرمانشاه دیده به جهان گشود. تنبورنوازى را ابتدا در 12 سالگى نزد پدر خود على قلى و سپس نزد «سید نصرالدین جیحون آباد»، پیر و مراد معنوى اش- كه تا آخرین لحظات عمر وفادار درگاهش باقى ماند- به تكمیل آموخته هایش پرداخت. درویش سراسر شور و شیدایى بارگاه حضرت على (ع) در جوانى 14 مرتبه، پاى پیاده به زیارت نجف اشرف نائل شد. صداى آسمانى ساز و گرمى آوازش كه به راستى دل ها راتسخیر مى كرد حاصل ریاضت و درون سازى هاى همان دوران بود. خودش علت نمایان شدن گرمى در جامه و سحرانگیزى پنجه اش را مرهون كرم و اثر باطنى لطفى مى دانست كه در زمان جدش، خلیفه? «شاه قلى» از طرف حضرت سلطان سماك به خاندانش عنایت شده بود.با این كه به طور كلى نوازندگى اش به خطه صحنه تعلق داشت، لیكن در تنبورنوازى شیوه اش منحصر به خود بود. روش مضراب كارى و پنجه خاص اش بر روى سیم هاى سازش، كه نداءالحقش مى نامید (تنبور كاسه بزرگ ساخته مرحوم استاد نریمان) در نرمى و روانى مثال زدنى بود. با آن كه روایتگر صادق و اصیل مقام هاى باستانى و حقانى موسیقى تنبور اهل حق مى بود اما در اجرا سبكى متفاوت از هم ردیفان خود داشت، شوریدگى و قلندرى- كه البته از خصایص تنبورنوازى صحنه است- را مى توان به حد اعلى در شیوه نوازندگى او سراغ گرفت. سونوریته مخصوص، نحوه اداى جمله هاى موسیقایى و سكوت هایش از او یك استاد صاحب سبك تمام عیار ساخته بود و بسیارى از روایت هایش مثل «مقام طرز» وى در بین نوازندگان تنبور از شهرت خاصى برخوردار شد.

او همچنین در مقام خوانندگى نیز رویه اى منحصر به فرد داشت. اولین كسى بود كه تلفیق شعر فارسى با همراهى تنبور را ابداع كرد. زیرا تا پیش از او تنها آواز كردى با تنبور خوانده مى شد. صدایش گرم و شیوه آوازش سیال، گیرا و چندوجهى بود، به طورى كه براى مثال در همان مقام «طرز» وى با چند شیوه آواز كاملاً متفاوت اما متصل وى روبه رو هستیم، ضمناً هم او بود كه در سال 1339 صداى تنبور را از طریق رادیو و با آهنگ جاودان «على گویم على جویم»، براى اولین بار به گوش مردم ایران رسانید و بدین طریق سهم بزرگى در اشاعه و شناساندن این موسیقى به ایرانیان ایفا كرد.

با آنكه به علت زندگى درویشانه اش هرگز به طور رسمى مبادرت به برگزارى كلاس تنبور نكرد لیكن بسیارى از نوازندگان معاصر تنبور مستقیم یا غیرمستقیم از محضر گهربارش بهره برده اند. حاصل طبع موسیقایى اش در كاستى با عنوان «على گویم على جویم»- حاوى مقام هاى باستانى در سال 79 و با همكارى شركت ماهور- منتشر شد. همچنین به درخواست یاران و دوستدارانش بارها با تواضع و از روى مهر در مراسم مربوط به موسیقى آئینى و جشنواره ها شركت كرد و اجراهایى كم نظیر از خود باقى گذاشت ولیكن دریغ كه بسیارى از دیگر ساخته ها و اجراهاى ملكوتى اش هرگز مجال انتشار نیافتند.

با این همه موسیقى تنها قطره كوچكى از بحر بیكران وجودش بود. او عارفى بزرگ با شخصیتى ساده، دوست داشتنى و در عین حال بسیار عمیق و شوریده بود و از آن شیفتگان بارگاه على (ع) مى بود كه نه تنها به زبان روز و شب به مدحتش مى پرداخت بلكه با تمام وجود پاك باخته آن آستان بود. از آن دسته مردان سترگ و اسوه اى كه فقط در قصه هاى قدیم مى توان شرح حال امثالش را خواند و به درستى كه زندگانى پرفیضش از همه نظر تجلى یك افسانه باشكوه اما حقیقى بود.

در باب كراماتش از فرزند ارشدش_ احمد حیاتى _ این طور شنیدیم كه؛ سال ها قبل كه از كرمانشاه تازه آمده و ساكن تپه قیطریه تهران شده بود در آن مكان به علت ارتفاع زیاد امكان حفر چاه و دسترسى به آب نبود و ساكنین آن منطقه هرروزه در سرما و گرما ناچاراً با مشقت آب را از پائین تپه فراهم مى كردند كه روزى ضمن اتفاقى، درویش با عصاى خویش بر زمین حیاط دایره اى كشیده و مى گوید كه آن قسمت را حفر كنند. اطرافیان با تعجب از این سخن، زیرا كه مكان بسیار بعیدى براى رسیدن به آب بود، ناباورانه اطاعت كرده و در كمال حیرت تنها با حفر حدود 2 یا 3 متر از عمق زمین در ارتفاع بالاى تپه كاملاً خشك، به آنچنان آب گوارایى مى رسند كه تا مدت ها آب شرب همسایگان را تامین مى كرده است. سال ها بعد نیز باز هم با وساطت و پیشنهاد وى و همكارى شهردار وقت تهران - آقاى نفیسى - آب تپه قیطریه لوله كشى كرده و به لطف اقدام نوعدوستانه اش ساكنان محل تا مدت 20 سال از آب رایگان بهره مى بردند و به پاس خدمتش كوچه محل سكونتش را كوى «امیر حیاتى» نامیدند و همه اینها تنها ذره اى از كرامات وجود نازنین و خیربارانش است.

درویش در سرودن شعر فارسى و كردى هم بسیار صاحب ذوق بود، شعرش هم به مانند سازش آمیزه اى از عشق و شور بود. اشعارش نغز و جسورانه اكثراً در بیان مكتب فكرى اش و یا در مدح حضرت على(ع) بودند، «نداءالحق» تخلص مى كرد و حاصل ذوق ادبى اش را در سه دیوان شعر با عنوان نداءالحق، اولى در سال هاى قبل از انقلاب و دو دیگر را طى سه سال اخیر به چاپ رسانید. وى در این سال هاى اخیر كه به علت كهولت سن و ناراحتى انگشتان دست، كمتر دست به ساز یاور و محبوب خود مى برد و به تعبیر خودش «كنجه نشین دلخوش به سیر رویاها» شده بود، همچنان با سرائیدن اشعار، به حضور پذیرفتن مشتاقان درگاهش و مهرپراكنى، به مانند سراسر عمر پربركتش، به پویایى و سرزندگى روحانى اش كه به عشق یار هرگز دمى در او فرو ننشست، ادامه داد و نیك مى دانیم اكنون هم كه دیگر شمع وجودش در «قید حیات» نیست، باز هم تلألو گوهر لطف معنوى و یادآورى منش و بینش كم نظیرش در این روزگار رخوت زده كوتاه پرور، همچنان در اذهان شاگردان و یاران و دوستدارانش سرچشمه فیض و دریافت هاى دیگر جهانى خواهد بود، ازیرا كه گفته اند:

هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

پى نوشت:

1- خلیفه: در آیین اهل حق كسى است كه در جمع خدمت مى كند و وظیفه دعا خواندن بر نذور و قربانى ها را دارد.

منبع : روزنامه شرق

لینک ها :

مراسم تشییع پیكر شادروان "امیر حیاتی" برگزارشد