تبیان، دستیار زندگی
قرآن در آیات نور خود از جوانان مؤمنی نام مى ‌برد كه از آیین بت پرستى دوران خویش بیزارى جستند و با مأوا گزیدن در غار، به رحمت الهى پناه بردند و از درگاه او درخواست هدایت كردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از اَصحاب کهف و الرقیم چه می دانید؟


قرآن در آیات نور خود از جوانان مؤمنی نام مى ‌برد كه از آیین بت پرستى دوران خویش بیزارى جستند و با مأوا گزیدن در غار، به رحمت الهى پناه بردند و از درگاه او درخواست هدایت كردند.


اصحاب کهف

خداوند از جوانان مؤمنی یاد می کند که آنان را به مدت 309 سال به خوابى عمیق فرو برد و جایگاه امنى برایشان فراهم ساخت: « أمْ حَسِبْتَ أنّ أصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبًا إِذْ أوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْكَهْفِ فَقالُوا رَبّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَیِّی لَنا مِنْ أمْرِنا رَشَدًا فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْكَهْفِ سِنینَ عَدَدًا ...» (1) .

داستان اصحاب كهف، از معدود داستان هایى است كه بر خلاف بسیارى از داستان هاى دیگرِ قرآن، در منابع یهودى به دلایلى از آن یاد نشده، امّا در منابع مسیحى ذكر شده است. ساختار داستان در منابع مسیحى همگونى خاصى با نقل هاى اسلامى دارد و به « هفت خفتگان » و « هفت ‌خفتگان شهر اِفِسوس » معروف است.»(2)

اصحاب کهف در منابع مسیحی

داستان اصحاب کهف در منابع مسیحی این گونه وارد شده است: هنگامى كه مسیحیان گرفتار ستمگری هاى امپراتور دیكیوس بودند ، 7 تن از جوانان اشراف زاده شهر « افسوس » در غار وسیع و عمیقى در كوهى ، در كنار شهر پنهان شدند . امپراتور ستمگر براى نابودى جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحكمى از سنگ هاى بزرگ و ضخیم ببندند . در این حال ، جوانان به خوابى عمیق فرو رفتند ، این خواب به ‌گونه ‌اى معجزه آسا 187 سال به طول انجامید، بدون آنكه در این مدت به قواى حیاتى ایشان آسیبى برسد . پس از این مدت، بردگان « ادولیوس » كه وارث كوه مزبور بود ، براى احداث ساختمان مجلل روستایى در آن محل ، آن سنگهاى ضخیم را برداشتند . با برداشتن سنگ ها ، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ كرد و عامل بیدار شدن جوانان خفته در غار گردید . آنان كه مى ‌پنداشتند ساعاتى اندك در خواب بوده ‌اند، احساس گرسنگى كردند ؛ از این ‌رو بر آن شدند كه یكى از آنان به ‌طور مخفیانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذایى فراهم آورد . آنان « جامبلیكوس » را براى این كار برگزیدند ، امّا این جوان ـ ‌اگر روا باشد كه پس از این خوابِ دراز مدت ، نام « جوان » بر وى اطلاق كنیم ‌ـ نتوانست منظره شهر بومى خود را كه پیش‌تر با آن آشنا بود ، باز شناسد .

هراس او هنگامى فزونى یافت كه صلیب بزرگى را بر دروازه بزرگ شهر اِفِسوس مشاهده كرد . لباس شگفت ‌آور و منفرد و لهجه قدیمى و متروك او نانوا را متحیر و سراسیمه كرد . هنگامى كه جامبلیكوس پول قدیمى رایج در دوران امپراتور دیكیوس را به نانوا داد، نانوا پنداشت كه این جوان به گنجى دست ‌یافته است؛ از این ‌رو وى را نزد قاضى برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخ هایى، داستان حیرت ‌انگیز و دراز مدت نزدیك به دو قرن آنان در غار روشن شد . در پى این رخداد،  اسقف شهر اِفِسوس، كاهنان، حاكمان و مردم شهر و حتى خود امپراتور « شیودوسیوس » براى مشاهده غار مورد نظر شتافتند . پس از آنكه 7 جوان ، خود را به حاضران رسانیدند و ماجراى خود را براى ایشان بازگو كردند ، مرگ آنان فرا رسید و با كمال آرامش از دنیا رفتند .(3)

قرآن مجید هیچ‌ گونه تصریحى درباره شمار اصحاب كهف ندارد و تنها بیان مى‌كند كه مردم در عدد اصحاب كهف اختلاف نظر داشته ‌اند؛ برخى ایشان را با سگ همراهشان 4 تن و برخى 6 تن و برخى 8 تن دانسته ‌اند

پادشاه دوران اصحاب کهف که بود ؟

در مورد پادشاه دوران اصحاب كهف اختلاف نظر است، امّا بیشتر مورخان پادشاه ظالمى را كه اصحاب كهف از ستم وى به غار پناه برده ‌اند، « دقیانوس » دانسته ‌اند؛ یعنى پادشاه و امپراتور روم كه در تاریخ با نام « دكیوس » یا « دیكیانوس » شناخته مى ‌شود و بین سال هاى 249‌ـ‌251  میلادى حكومت داشته است . پادشاه صالحى را نیز كه اصحاب كهف در دوران وى از خواب برخاستند، « تیذوسیوس دوم » دانسته ‌اند و بین سال هاى 408‌ـ‌450 میلادى حكومت كرده است. (4)

شمار اصحاب كهف، چنان كه از عنوان داستان در منابع مسیحى، یعنى « هفت خفتگان » پیداست، 7 نفر است. برخى نیز آنان را 5 تن و برخى نیز 13 تن نقل كرده ‌اند .(5) نام هاى اصحاب كهف ، طبیعتاً، نام هایى یونانى است ؛ زیرا اِفِسوس ، از شهرهاى یونان است. این نام ها بر اساس منابع مسیحی عبارت است از: مكسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموس)، امبلیكوس، مرطونس، بیرونس، كشطونس.(6)

اصحاب کهف در لسان قرآن

قرآن مجید هیچ‌ گونه تصریحى درباره شمار اصحاب كهف ندارد و تنها بیان مى‌كند كه مردم در عدد اصحاب كهف اختلاف نظر داشته ‌اند؛ برخى ایشان را با سگ همراهشان 4 تن و برخى 6 تن و برخى 8 تن دانسته ‌اند: « سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاّ قَلیلٌ فَلا تُمارِ فیهِمْ إِلاّ مِراءً ظاهِرًا وَ لا تَسْتَفْتِ فیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ».(7)

غار اصحاب کهف در کجا بود ؟

اصحاب کهف

درباره مکان غار اصحاب كهف نیز دیدگاه هاى متفاوتى وجود دارد:

1.‌ برخی معتقدند حادثه مزبور در شهر« اِفِسوس » واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس  یا افسیس، از شهرهاى معروف آسیاى صغیر (تركیه كنونى و قسمتى از روم شرقى قدیم) است. ویرانه ‌هاى این شهر هم اكنون در 73 كیلومترى شهرِ « ازمیر » تركیه به چشم مى ‌خورد و در كنار قریه « ایاصولوك » و در كوه « ینایرداغ » هم اكنون غارى بسیار وسیع دیده مى ‌شود كه فاصله چندانى با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد . ورودى این غار در سمت شمال شرقى بوده و هیچ اثرى از مسجد ، صومعه یا كنیسه در آن به چشم نمى ‌خورد. به عقیده بسیارى، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است.(8)

2. برخی دیگر معتقدند غار مزبور در نزدیكى پایتخت اردن، یعنى شهر عمان و در نزدیكى روستاى « رجیب » واقع است. بر بالاى این غار صومعه ‌اى دیده مى ‌شود كه بر اساس پاره ‌اى از قراین ، مربوط به قرن پنجم میلادى است و پس از آنكه مسلمانان آنجا را فتح ‌كردند ، به مسجد تبدیل شد. اطراف این غار از دو سمت شرقى و غربى باز است و آفتاب بر آن مى‌تابد و ورودى غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار 7 یا 8 قبر به چشم مى ‌خورد. در سال 1963 میلادى هیئتى اكتشافى از اردن با حفّارى، به كشف این غار متروك نایل شد.(9)

3. برخی دیگر می گویند غار اصحاب كهف، در بتراء از شهرهاى فلسطین است.(10)برخی نیز معتقدند در كوه « قاسیون » نزدیك دمشق سوریه واقع است.(11) بعضی دیگر هم می گویند در شبه جزیره اسكاندیناوى، در اروپاى شمالى قرار دارد.(12) عده ای هم معتقدند در نزدیكى شهر نخجوان در كشور قفقاز واقع است.(13)

علامه طباطبایى بنا به دلایلى دیدگاه اول را، به‌ رغم شهرتش، مردود مى ‌داند. علامه معتقد است از آیه 17 این سوره چنین بر می آید که نور خورشید به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن مى ‌تابیده است؛ بنابراین باید ورودى غار در سمت جنوب باشد، در حالى‌كه دَرِ ورودى غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقى است.

مضمون آیه 21 این سوره حاکی از این است که در آن غار یا پیرامون آن، مسجد و عبادتگاهى بنا كردند، درحالى‌كه در غار اِفِسوس اثرى از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمى‌خورد. البته در سه كیلومترى آن كنیسه ‌اى وجود دارد كه به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطى ندارد؛ بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگی هاى ذكر شده در آیات قرآن سازگار است و برخى روایات نیز آن را تأیید ‌مى‌ كند.(14)

پی نوشت ها :

1. کهف: 26-9.

2. دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، ذیل کلمه اصحاب.

3. همان.

4. الحکیم، توفیق، اهل الكهف، ص‌89‌ـ‌90.

5. همان، ص88.

6. همان.

7. کهف: 22.

8. نمونه، ج‌12، ص400‌ـ‌401.

9. المیزان، ج13، ص297 و نمونه، ج12، ص‌401.

10. همان.

11. همان.

12. همان، ص‌299.

13. همان.

14. همان.

 زهرا رضائیان

بخش قرآن تبیان