تبیان، دستیار زندگی
اسطوره ها از خاكستر بر مى خیزند اسطوره روایت هاى انسان اولیه « پارسیان و من» شورش نثر است بر علیه«نظم كهن»، شورش رمان است بر علیه «اسطوره» و «حماسه»، واسازى و بازسازى متون مقدس و تاریخ و بازتفسیر آنها است در شرایط نوین! در ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درآمدى بر پارسیان و من

اسطوره ها از خاكستر بر مى خیزند

اسطوره روایت هاى انسان اولیه

« پارسیان و من» شورش نثر است

بر علیه«نظم كهن»، شورش رمان است بر علیه «اسطوره» و «حماسه»، واسازى و بازسازى متون مقدس و تاریخ و بازتفسیر آنها است

در شرایط نوین!

در حالى كه تحلیل هاى تاریخى و گزاره هاى

آن صریح هستند، اما وجه مشترك كانون توجه هم تاریخ نگار، هم داستان نویس

بذل توجه به گذشته انسان یا جوامع

انسانى است.

به راستى چه پیوندى بین «قصه» و یا داستان و «تاریخ» و «اسطوره» وجود دارد؟ پژوهش هایى كه در این زمینه به عمل آمده نشان مى دهد كه بین واژگان اسطوره كه در سانسكریت SUTRA به معنى داستان است (و گویا هنوز در نوشته هاى بودایى به همین مفهوم به كار مى رود) و STORY و HISTORY چه از حیث ریشه شناسى و چه از نظر مفهومى پیوندى تنگاتنگ وجود دارد. برخى معتقدند برخلاف نظر برخى فرهنگ نگاران و لغت نویسان «اسطوره» به هیچ وجه عربى نیست و ریشه آریایى دارد. بارى در یونان HISTORIA به معنى جست وجو و در زبان فرانسه به مفهوم آگاهى است و در انگلیسى نیز STORY به معنى حكایت، داستان و قصه است و HISTORY به معنى تاریخ و تاریخچه. اما در فارسى اسطوره در چند معنى به كار رفته: قصه، افسانه، سخن پریشان و بیهوده تا آنجا كه خاقانى در قصیده اى به فلاسفه تاخته است:

فلسفه در سخن میامیزید

وانگهى نام آن جدل مى نهید

قفل اسطوره ى ارسطو را

بر در احسن الملل مى نهید

امروزه چه در علوم انسانى گوناگون و چه در نظریه هاى ادبى از جمله گونه شناسى و تمییز ژانرها نه تنها بین تاریخ و اسطوره كه بین اسطوره و افسانه و قصه مرزهایى قائل مى شوند. برخلاف پوزیتیویست هاى رنگارنگ كه بارها مرگ اسطوره را اعلام كرده اند، اسطوره ها به این یا آن شكل خود را بازتولید و دگرگون مى كنند. اما اگر نگوییم اسطوره ها ققنوس وار از خاكستر خویش برمى خیزند، اما حتى با مرگ اسطوره هاى كهن، اسطوره هایى نوین پدیدار مى شوند. اگر امروز با پیدایش گستره نظریات پست مدرنیستى و به چالش كشیده شده نظریات مدرنیستى، اسطوره ها دوباره آشكارا و به ویژه به قلمرو ادبیات بازگشته اند- و به طور عمده در ادبیات كودك در انواع اشكال جادویى و اساطیرى- بیش از پیش رخ نموده اند بى گمان نباید «بازگشت اسطوره ها» را با اسطوره «بازگشت» همسان پنداشت!

اما با آغاز مدرنیته از حیث منطقى و تحلیلى و نه تاریخى و انضمامى، دوران بینش هاى اسطوره اى به سر آمد و انسان مركز توجه و تفسیر و تغییر شد و خود هم سوژه و هم ابژه قرار گرفت و براى تجلى «من» خود، به اندیشه انتقادى روى مى آورد و به عمل اجتماعى تحول جویانه دست مى یازد تا به احراز فردیت و اثبات هویت خویش بپردازد؛ پیدایش رمان در ادبیات مدرن از همین جا نشات مى گیرد و براى تجلى «من» و یا هویت فردى ژانر نوینى را پدید مى آورد.

و این من براى اثبات توانایى هاى خود هر آن با پارادوكسى تاریخى و اجتماعى مواجه مى شود. از سویى پیشرفت علم و تكنولوژى آنچنان قدرتى به او مى بخشد كه دیگر خدا را بنده نیست، از سوى دیگر در بحران هاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى دچار بحران هویت مى شود و در بلبشوى رقابت اجتماعى و قدرت خردكننده اقتصاد بازار كه اشعارش این است «بگذارید هر چه مى خواهد بشود» حیران و سرگردان، گاه خوشبین و امیدوار و گاه نومید و سرخورده به دنبال «هویت» خویش مى گردد، انسانى كه از آسمان رانده شده و در زمین درمانده، كه گاه به پیشرفت و آینده امیدوار است و گاه مضطرب وپریشان در حسرت آرامش گذشته مى سوزد، چنین بسترى انسان مدرن را به چاره جویى و شناخت گذشته خویش وامى دارد و آبشخور پیدایش و گسترش «رمان تاریخى» نیز در چنین شرایطى است. گرچه پیشتر گفته شد بین «اسطوره» و «داستان» و «تاریخ» چه از نظر واژگانى و چه مفهومى پیوند برقرار است، اما در روند تحولات اندك اندك چه از نظر مفهوم و چه مصداق مرزبندى هایى كمابیش مشخص بین آنها شكل گرفته است. گرچه این مرزها قطعى نیستند، به گفته اندیشمندى همه مرزها در جامعه و طبیعت، مشروط، نسبى و متغیرند، اما دست كم اگر اجماع، این وفاق كمابیش فراهم شده كه «اسطوره» روایت هاى انسان اولیه از چند و چون آفرینش كائنات و موجودات و خلقت انسان است و تاریخ گزارشى عینى- دست كم چنین ادعایى در بسیارى از نظریات تاریخى وجود دارد- و غیرفردى از روند كلى تحولات جوامع بشرى است و كمتر بر احساسات فردى و ذهنى و بیان عواطف افراد درگیر در این یا آن حادثه تاریخى است و بیشتر پیامدهاى كلان اجتماعى را بیان مى كند تا جزئیات فردى و كنش ها و ویژگى هاى روان شناختى این یا آن فرد، اما رمان ها یا روایت هاى تاریخى و گزاره هاى داستانى، گزاره هایى ضمنى و گاه رمز آمیز هستند.

در حالى كه تحلیل هاى تاریخى و گزاره هاى آن صریح هستند، اما وجه مشترك كانون توجه هم تاریخ نگار هم داستان نویس بذل توجه به گذشته انسان یا جوامع انسانى است.

درباره چند و چون روش نگارش رمان هاى تاریخى نظریات گوناگونى مطرح است، اما با توجه به اینكه اكنون برآنیم از دو رمان از سه گانه «پارسیان و من» سخن بگوییم آیا مى توان داستانى را كه مبناى خود را بر متنى كهن چون شاهنامه گذاشته، كه خودآمیزه روایى ادبیات منظوم حماسى و ملى و تلفیقى از تاریخ و افسانه و اسطوره است، رمانى امروزى و مدرن خواند؟ آیا متن هاى ادبى كهن چنین ظرفیت و پویایى را براى بازنویسى هاى خلاق و یا بازآفرینى هاى مدرن دارند؟ در یكى از جدیدترین مقاله هایى كه در ایران در این زمینه منتشر شده به نقل از «بنت» و «رویل» آمده است: «پرسش اصلى این است كه رابطه متن ادبى با تاریخ چیست؟» براى این پرسش چهار پاسخ زیر را طى تاریخ نقد مى بینیم:

1 - آثار ادبى به زمان خاصى تعلق ندارند و آثارى جهانى هستند كه از محدوده تاریخ فراتر مى روند، بستر تاریخى در خلق و خوانش متن تاثیرى ندارد و متن ادبى قوانین خود و دنیاى خود را دارد.

این الگو همراه با رویكرد نقد نو در دهه هاى میانى قرن بیستم (??-??) در آمریكا مطرح شد و بر این اعتقاد بود كه تمامیت زیبا شناختى آثار را نمى توان به حوزه هاى خارج از آن تقلیل داد. اثر ادبى را باید درون خود آن به شكل متنى خودكفا بررسى كرد. كلمات درون متن تنها ابزار مهم متن هستند.

2 - بستر تاریخى متن ادبى (كه زمینه خلق اثر محسوب مى شود) براى سهم اثر ادبى حیاتى است. متن ادبى در بستر تاریخى ویژه اى خلق شده است، اما ادبیت آن (ویژگى ادبى آن) از این بستر مجزا است. الگوى دوم به رویكرد فلسفى كلاسیك ادبیات مرتبط است كه در آن منتقدان درصدد توصیف و تحلیل متن ادبى از طریق توجه به زمینه تاریخى از جمله شرح حال، دوران سیاسى و مسائل فرهنگى هستند. به نظر این منتقدان بى توجهى به بستر تاریخى به بدفهمى متن مى انجامد.

3 - اثر ادبى مى تواند به فهم زمان و تاریخى كه به آن ارجاع دارد كمك كند، آثار رئالیستى به ویژه بازنمایى تخیلى دوره هاى تاریخى مشخصى هستند.

الگوى سوم به رویكرد تاریخى كلاسیك مربوط است كه در آن متن ادبى تنها وسیله اى براى بیان بستر تاریخى یك دوره است. از دید این منتقدان، متن ادبى، بازنماى دقیق دوران تاریخى خود است و باید بدین جهت (یعنى توصیف دوره اى تاریخى) از آن بهره جست.

4 - متون ادبى با گفتمان ها و ساختارهاى بلاغى دیگر درهم تنیده شده اند. این متون بخشى از تاریخى هستند كه هنوز در حال نوشته شدن است. الگوى چهارم یكى از جدیدترین و نوپاترین رویكردهاى نقد در حوزه ادبیات به شمار مى آید. این رویكرد همچنین با رویكرد «مطالعات فرهنگى» در نقد ادبى بسیار نزدیك است.

رویكرد «تاریخ گرایى نوین» در این باورها كه ادبیات و فرهنگ و تاریخ، متن هاى درهم تنیده یك ملت اند با «تاریخ گرایى كلاسیك» همراه است.

نكته مهم در این رویكرد آن است كه دیگر تاریخ پیوستارى یكدست و روایتى خطى شمرده نمى شود و از همین رو رمان تاریخى خود حامل یك پارادوكس است، زیرا اگر تاریخ خطى نباشد و دوره آغازین، میانى و پایانى نداشته باشد دیگر نمى تواند از زنجیره على و روندى محتوم پیروى كند. از این رو تاریخ همواره با «حال» سنجیده مى شود و گذشته مى بایست در خدمت بازخوانى و بازتفسیر امروز باشد، بنا به گفته «بنت» و «رویل» : «... همیشه تاریخ زمان حال است، یعنى تاریخ همیشه در حال ساخته شدن است و به جاى اینكه یك رویداد عظیم و تمام شده باشد، همیشه باز و براى دوباره نویسى و تغییر شكل آماده است. در چنین رویكردى نه ادبیات و نه تاریخ دیگر تنها فرآورده هاى زبانى نیست. اما از سویى چه با نگاه ارسطویى و چه با رویكرد فرمالیستى و ساختارگرا، هر داستان یا رمان باید آغاز، میانه و پایانى داشته باشد!»

به هر رو ادبیات به طور فعال در ساخت تاریخ از طریق شركت در جریان هاى اجتماعى مشاركت مى جوید. هویت فردى ما از روایت هایى تشكیل مى شود كه ما خود درباره خود مى گوییم. ما براى این روایت ها از گفتمان هاى موجود در فرهنگمان بهره مى گیریم.در چنین بسترى آرمان آرین با بازخوانى و درآمیختن متون گوناگون از اسطوره و متن هاى مقدس (اوستا، قرآن مجید) و تاریخ، متن هایى جدید آفریده است و روایت خود را از تاریخ ایران پى افكنده است. روایتى كه گویى به گفته بلوم طغیانى و شورشى است فردى و ملى بر علیه گفتمان ها و متن هایى كه گویى هویت فردى و ملى ایرانیان از جمله نسل جوان را مورد تعرض قرار داده اند. گرچه شاید واژه شورش مبتنى بر نوعى طغیان كمابیش غیرهدفمند باشد و جنبه دشمنى و خصومت را دربرداشته باشد اما از قضا این شورشى است براى دستیابى به هویت فردى، اجتماعى و فرهنگى و در یك كلام«هویت ملى»در شرایط جهانى شدن!

«پارسیان و من» شورش نثر است بر علیه «نظم كهن» ، شورش رمان است بر علیه «اسطوره» و «حماسه»، واسازى و بازسازى متون مقدس و تاریخ و بازتفسیر آنها است در شرایط نوین! لازم است اضافه كنم كه به نظر نگارنده تاریخ تنها مبتنى بر گسست هاى گفتمانى كاملا متفاوت یا متضاد شمرده نمى شود بلكه پدیده اى دیالكتیكى مركب از پیوست ها و گسست ها است گرچه نگارنده به چرخش ها و نقاط عطف و جهش هاى تاریخى تعیین كننده باور دارد، اما معتقدم به درهم تنیدگى گذشته، حال و حتى آینده است. آنچه كه هگل هوشمندانه با كاربرد اصطلاح AUFHEBEN جنبه هاى متناقض نما یا پارادوكسیكال آن را نشان داده است،

این واژه هم به معناى نگهداشتن و حفظ كردن است و هم به معناى پایان دادن و ارتقا؛ این اصطلاح هگلى بدان معنا است كه مرحله پسینى یا بالاتر مراحل پیشینى را نفى و ملغى نمى كنند، بلكه حفظ مى كنند و ارتقا مى دهند.

اثر ادبى نو نیز مى تواند نه تنها برخى ویژگى هاى آثار گذشته را حفظ، بلكه از آن خود كند، یعنى طورى از آن بهره گیرد كه تنها به ادغام كردن آن در خود بسنده نكند و آن را به طور كامل جذب و هضم كرده و اثرى كاملا متفاوت از اثر پیش بیافریند.

نكته اى را حیفم آمد در اینجا بازگو نكنم، درست در مراحل نهایى داورى مهرگان كه برخى از همكاران ارجمند ما از «غیرمدرن» بودن شاهنامه و «پارسیان و من» سخن مى گفتند و شاهنامه را تنها اثرى ادبى و كهن ارزیابى مى كردند (البته من هم در یك نكته با این دوستان همراهم كه شاهنامه نه «رمان» است و نه «مدرن» و قطعا به دلایل متعدد نمى تواند هم باشد.)

بارى، هدف از این همه بحث هاى نظرى فرامتنى، فراهم كردن مقدمه اى براى تحلیل و تفسیر دو اثرى است كه به نظر نگارنده در ادبیات كودك و نوجوان ایران، به عنوان شكل گیرى رمان ایرانى در نوع خود نقطه عطفى به شمار مى آید و در یك بررسى تطبیقى مى تواند با بسیارى از رمان هاى نوجوان امروزى جهان مقایسه شود. نگارنده امیدوار است در ادامه به بررسى ساختارى عناصر روایى و ادبى متن هاى «پارسیان و من» یعنى«كاخ اژدها» و«راز كوه پرنده» بپردازد.

اما ارزش هاى درونى و ساختارى این آثار و خودپویى آن به نحوى بوده است كه گذشته از موفقیت در داورى «مهرگان ادب كودك و نوجوان» تاكنون دو عنوان دیگر را نیز به دست آورده است: عنوان كتاب سال كشور و عنوان نامزدى كتاب سال شهید غنى پور. نگارنده معتقد است بدون تحلیل همه جانبه ارزش هاى تاریخى و ادبى این آثار، جایگاه ویژه آنها مشخص نخواهد شد. این بخش از مقاله را كه درآمدى عمومى و دورنمایى كلى براى ورود به متن است با ارزیابى هیات داوران مهرگان ادب كودك و نوجوان به پایان مى برم.

ویژگى هایى كه این دو رمان به ویژه راز كوه پرنده را به رمان هاى برتر سال 83 بدل مى سازند از این قرارند:

1 _ به كارگیرى خلاق الگوى «خانه _ دور از خانه _ خانه» كه الگویى رایج و مطرح در رمان هاى نوجوان جهان است.

2 _ توفیق تحسین برانگیز در خلق خواننده نهفته نوجوان.

3 _ بهره گیرى هنرمندانه از شگرد «نوسان میان تمركزگرایى و تمركززدایى» به ویژه در فصل ششم «راز كوه پرنده و عاشقانه در جنگل».

4 _ آفریدن صحنه هاى زنده و فضاى خیال انگیز و بدیع شخصیت هاى گوناگون و بیان دراماتیك.

5 _ آمیزش نوآورانه گونه هاى ادبى حماسى _ اسطوره اى و تاریخى در قالب فانتزى زمان.

6 _ بازنویسى از داستان هاى شاهنامه با حفظ چارچوب موضوعى این داستان ها و تبدیل آن به رمان هاى خیال انگیز و پركشش امروزى.

7 _ تلاش موفقیت آمیز در تلفیق هویت ملى و هویت فردى...

در بیانیه به كاستى هاى این دو اثر نیز اشاره شده است. دو اثر یاد شده در عین آنكه رمان هاى تاریخى- اسطوره اى و حادثه اى هستند؛«نو»و «مدرن» هم هستند، ارنست بلوخ مى گوید:«نو نیز همواره تاریخى است! »

شهرام اقبال زاده