تبیان، دستیار زندگی
ارتباط‌ با زندگی‌ در دنیای‌ ماشینی، در شهرها و در میان‌ انسان‌ها گاهی‌ افراد خود را در مقابل‌ رویدادها و اتفاقات‌ كوچك‌ و بزرگ‌ ناتوان‌ می ‌پندارند؛ به همین دلیل احساس‌ بیهودگی‌ می‌ كنند و توان‌ درست‌ فكر كردن‌ و درست‌ ارتب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امان از فشارهای روانی


ارتباط‌ با زندگی‌

در دنیای‌ ماشینی، در شهرها و در میان‌ انسان‌ها گاهی‌ افراد خود را در مقابل‌ رویدادها و اتفاقات‌ كوچك‌ و بزرگ‌ ناتوان‌ می ‌پندارند؛ به همین دلیل احساس‌ بیهودگی‌ می‌ كنند و توان‌ درست‌ فكر كردن‌ و درست‌ ارتباط‌ برقرار كردن‌ با خود و دیگران‌ را از دست‌ می ‌دهند، و به‌ عبارتی‌ ارتباط‌ با زندگی‌ - زندگی‌ به‌ مفهوم‌ رشد و سازندگی‌ - را از دست‌ می‌ دهند.

برای‌ این‌ كه‌ بتوانیم‌ ارتباط‌ با زندگی‌ را به‌ صورت‌ رشد یافته‌ ادامه‌ دهیم، لازم‌ است‌ برداشت‌ و دیدگاه‌ متفاوتی‌ از زندگی‌ داشته‌ باشیم؛ دیدگاهی‌ كاملاً متفاوت‌ با دیدگاه‌ روزمره زندگی مان.

لازم‌ است‌ بدانیم‌ كه‌ رفتار ما تصادفی‌ نیست، بلكه‌ از الگویی‌ كاملاً منطقی‌ پیروی‌ می ‌كند؛ و خوشبختانه‌ این‌ الگوی‌ رفتاری‌ قابل‌ تغییر است. اما اگر ما به‌ عنوان‌ یك‌ انسان‌ این‌ قابلیت‌ (قابلیت‌ تغییر) را در درون‌ خود نپرورانیم، زندگی‌ و رویدادهای‌ آن‌ همچنان‌ برایمان‌ عذاب‌آور، خسته ‌كننده‌ و كسالت ‌بار خواهد بود. نیاز به‌ تغییر امروزه‌ بیش‌ از پیش‌ احساس‌ می‌ شود؛ این‌ كه‌ انسان‌ بتواند بیشتر به‌ اندیشه‌ خود بپردازد و به‌ این‌ ترتیب‌ توانمندی‌های‌ خود را افزایش‌ دهد و به‌ برداشت‌ زیباتری‌ از زندگی‌ و زندگی‌ كردن‌ و ارتباط‌ با انسان‌ها دست‌ یابد. متأسفانه‌ از اشكالات‌ انسان‌ این‌ است‌ كه‌ بیشتر به‌ كمیت‌های‌ زندگی ‌اش‌ توجه‌ دارد تا به‌ كیفیت‌های‌ اندیشه ‌اش؛ ما برای‌ اندیشه‌ بهتر نیازمند آموزش‌های‌ جدید، اطلاعات‌ جدید و دانش‌ جدید هستیم.

در این‌ نوشتار كه‌ تحت‌ عنوان‌ ارتباط‌ با زندگی‌ مطرح‌ می‌ گردد، سعی‌ می‌ شود تعریفی‌ جدیدتر - یا بهتر بگوییم‌ متفاوت ‌تر - از مفاهیمی‌ كه‌ در زندگی‌ با آنها سر و كار داریم‌ ارائه‌ گردد. یادآوری‌ این‌ نكته‌ نیز ضروری‌ است‌ كه‌ این‌ مقاله‌ را فقط‌ برای‌ مطالعه‌ و دانش ‌اندوزی‌ نخوانید، بلكه‌ با آنها زندگی‌ كنید؛ به‌ این‌ معنا كه‌ این‌ اطلاعات‌ را به‌ سیستم‌ اعتقادی‌ خود بدهید و در لحظه ‌لحظه‌ زندگی‌ بكوشید با این‌ اطلاعات‌ جدید كار كنید؛ فقط‌ در این‌ صورت‌ است‌ كه‌ می ‌توانید نتیجه‌ بگیرید.


كنترل‌ فشارهای‌ روانی‌

در دنیای‌ كنونی‌ ما، چیزی‌ كه‌ بیش‌ از پیش‌ انسان‌ها را تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد فشارهای‌ روانی‌ است‌ كه‌ معمولاً آن‌ را به‌ شكل‌ اضطراب ، خشم ، ترس ، عصبانیت‌  و... تجربه‌ می ‌كنیم‌ و اگر راه‌ مقابله‌ با این‌ پدیده‌ انسانی‌ (فشار روانی) را ندانیم‌ ممكن‌ است‌ واكنش‌های‌ نادرستی‌ از خود نشان‌ دهیم‌ كه‌ جز فشار روانی‌ ِ بیشتر، حاصل‌ دیگری‌ ندارد.

كمابیش‌ همه‌ ما می ‌دانیم‌ كه‌ لازم‌ است‌ محیط‌ خانه‌ محیطی‌ امن‌ و به‌ دور از هرگونه‌ تنش‌ و اضطراب‌ باشد، و این‌ مطلوب‌ همه‌ خانواده‌هاست. همچنین‌ می ‌دانیم‌ كه‌ داشتن‌ آرامش‌ تا چه‌ حد در سلامت‌ جسم‌  و روح‌ و موفقیت ‌ در زندگی‌ مؤثر است. اما به‌ راستی‌ چگونه‌ می‌ توان‌ فشارهای‌ روانی‌ را كنترل‌ كرد؛ و واقعاً چگونه‌ می‌ شود در برابر رویدادها و اتفاقات‌ زندگی‌ مضطرب‌ نشد؟ نخست‌ باید بیاموزیم‌ كه‌ چگونه‌ مشكلات‌ را با كمترین‌ تحمل‌ فشار روانی‌ مهار كنیم‌  و نیز چگونه‌ نگرش‌ خود را نسبت‌ به‌ موقعیت‌های‌ تحریك ‌كننده‌ تغییر دهیم. فراموش‌ نكنید كه‌ همه‌ چیز از فكر ما شروع‌ می ‌شود. این‌ گفته‌ صحیحی‌ است‌ كه‌ در دنیای‌ خارج‌ از ذهن‌ ما چیزی‌ به‌ نام‌ فشار روانی‌ وجود ندارد؛ و این‌ ما هستیم‌ كه‌ در برابر رویدادها واكنش‌های‌ مضطربانه‌ نشان‌ می‌ دهیم.

بنا به‌ تعریف، فشار روانی‌ به‌ این‌ معناست‌ كه‌ شخص‌ در یك‌ موقعیت‌ خاص‌ دچار اضطراب، دلهره، خشم، ترس‌ و پرخاشگری‌ شود. كمی‌ دقت‌ در عبارت‌ «موقعیت‌ خاص» نشان‌ می ‌دهد كه‌ فشار روانی‌ در موقعیت‌های‌ خاص‌ آن‌ قابل‌ تعریف‌ است. پس‌ معنا به‌ تنهایی‌ وجود ندارد، بلكه‌ همیشه‌ برای‌ چیزی‌ خلق‌ می‌ شود. مثلاً ترس؛ ترس‌ به ‌تنهایی‌ نمی ‌تواند معنا داشته‌ باشد اما وقتی‌ می‌ گوییم‌ ترس‌ از سیاهی، ترس‌ از ارتفاع، ترس‌ از بدهكاری، ترس‌ از جدایی‌ و ترس‌ از مرگ، آن‌ وقت‌ ترس‌ معنا پیدا می‌ كند.

اضطراب‌ نیز همین‌ گونه‌ است. شما در چه‌ موقعیت‌هایی‌ مضطرب‌ می‌ شوید؟ به‌ بیانی‌ ساده، اضطراب‌ واكنشی‌ رفتاری‌ است‌ كه‌ فرد در موقعیت‌هایی‌ خاص‌ از خود نشان‌ می‌ دهد. این‌ موقعیت‌ها عبارت اند از:

1. موقعیت‌های‌ اتفاقی2. موقعیت‌های‌ احتمالی 3. موقعیت‌های‌ خودساخته


موقعیت‌ اتفاقی‌

فرض‌ كنید می ‌خواهید جایی‌ بروید و به‌ صورت‌ اتفاقی‌ و پیش ‌بینی ‌ناپذیر پشت‌ ترافیك‌ می‌ مانید. واكنش‌ اولیه‌ شما ممكن‌ است‌ اضطراب‌ باشد. شما به‌ این‌ دلیل‌ مضطرب‌ می‌شوید كه‌ نتیجه‌ منفی‌ دیر رسیدن‌ را مرتباً در ذهن‌ خود بزرگ‌ و مرور می‌ كنید. به‌ این‌ ترتیب‌ مكانیسم‌ دفاعی‌ بدن‌ شما فعال‌ می ‌شود و حركات‌ و رفتارهایی‌ را انجام‌ می‌ دهید كه‌ خود به‌ خود اضطرابتان‌ را افزایش‌ می ‌دهند. در چنین‌ حالتی‌ اول‌ آن‌ اتفاق‌ پیش‌ بینی‌ نشده‌ (در این‌ جا ترافیك) را بپذیرید. سپس‌ سعی‌ كنید به‌ نتایج‌ منفی‌ احتمالی‌ فكر نكنید زیرا ممكن‌ است‌ هرگز این‌ اتفاق‌ نیفتد؛ چنان‌ كه‌ در اكثر موارد نیز همین‌ طور است. در چنین‌ لحظاتی‌ بهترین‌ كار فكر كردن‌ به‌ لحظات‌ خوبی‌ است‌ كه‌ در گذشته‌ برایتان‌ اتفاق‌ افتاده‌ یا به‌ كارهایی‌ كه‌ می‌ خواهید در آینده‌ انجام‌ دهید. در هر صورت‌ شما باید شكاف‌ بین‌ حال‌ (پشت‌ ترافیك‌ ماندن) و آینده‌ (جایی‌ كه‌ می‌ خواهید بروید) را پر كنید. این‌ شكاف‌ بین‌ حال‌ و آینده‌ هرچه‌ اضطراب ‌آورتر باشد، رفتار شما با اضطراب‌ بیشتری‌ همراه‌ خواهد بود. به‌ این‌ ترتیب، اگر در ترافیك‌ مرتباً مضطرب‌ باشید، این‌ اضطراب‌ تا مقصد در شما باقی‌ خواهد ماند و در آن‌ جا نیز نمی ‌توانید با آرامش‌ رفتار كنید. به‌ علاوه این‌ اضطراب‌ را به‌ همراه‌ خود به‌ خانه‌ می ‌برید و ناخودآگاه‌ این‌ احساس‌ را آن‌ جا نیز پخش‌ می‌ كنید.

بنابراین‌ «اضطراب» شكافی‌ میان‌ اكنون‌ و آینده‌ است. هرگاه‌ شما احساس‌ مطمئن‌ «اكنون» را رها كنید و با «آینده‌» اشتغال‌ ذهنی‌ منفی‌ پیدا كنید، اضطراب‌ را تجربه‌ می ‌كنید؛ از این‌ به‌ بعد، در موقعیت‌های‌ اتفاقی‌ به‌ وقایع‌ احتمالی‌ منفی‌ فكر نكنید و افكارتان‌ را به‌ چیزی‌ خوشایند سوق‌ دهید.


موقعیت‌ احتمالی‌

به‌ معنای‌ بروز احتمال‌ یك‌ اتفاق‌ در ذهن؛ فرض‌ كنید از موعد آمدن‌ همسر یا فرزندتان‌ به‌ خانه‌ خیلی‌ گذشته‌ و او هیچ‌ خبری‌ هم‌ نداده. ممكن‌ است‌ اولین‌ فكر، فكر یك‌ اتفاق‌ بد احتمالی‌ برای‌ وی‌ باشد، بنابراین‌ شما احساس‌ ترس‌ و اضطراب‌ را توأم‌ با هم‌ تجربه‌ می ‌كنید و می‌ گویید دلشوره‌ دارم. این‌ یك‌ موقعیت‌ احتمالی‌ است، یعنی‌ شما احتمال‌ بروز حادثه‌ ای‌ را می ‌دهید و واكنش‌ شما هم‌ به‌ پیروی‌ از فكرتان‌ كاملاً عصبی‌ و مضطربانه‌ است. همه‌ این‌ اتفاقات‌ در ذهن‌ شما می‌افتد و در دنیای‌ بیرون‌ از ذهن‌ هنوز هیچ‌ اتفاقی‌ رخ‌ نداده. شاید بگویید كه‌ دست‌ خودم‌ نیست‌ و این‌ افكار ناخودآگاه‌ به‌ ذهن‌ من‌ خطور می ‌كند؛ اما فراموش‌ نكنید این‌ شمایید كه‌ به‌ مغزتان‌ آموخته‌ اید در چنین‌ موقعیت‌هایی‌ چنین‌ افكار و رفتاری‌ را از خود نشان‌ دهد. یعنی‌ طبق‌ عادت، شما یك‌ فكر وسواس‌ گونه‌ از یك‌ اتفاق‌ احتمالی‌ را مرتب‌ مرور می‌ كنید.

از این‌ به‌ بعد در چنین‌ موقعیت‌هایی‌ كار دیگری‌ انجام‌ دهید. اولاً به‌ اتفاق‌ ناگواری‌ كه‌ ممكن‌ است‌ پیش‌ آمده‌ باشد فكر نكنید. دوم‌ به‌ یكی‌ از دوستان‌ یا اقوام‌ خود تلفن‌ كنید و سر صحبت‌ را درباره‌ یك‌ موضوع‌ مورد علاقه‌ باز كنید؛ یا این‌ كه‌ بگویید همسرتان‌ دیر كرده‌ و شما از این‌ موضوع‌ احساس‌ ناراحتی‌ می ‌كنید؛ یعنی‌ احساستان‌ را بیرون‌ بریزید و خود را تخلیه‌ احساسی‌ و روانی‌ كنید.

به‌ خاطر داشته‌ باشید در چنین‌ وضعیتی‌ اگر خود را تخلیه‌ احساسی‌ نكنید اضطراب، دلهره‌ و ترس‌ شما را در یك‌ وضعیت‌ ناهنجار رفتاری‌ و فكری‌ قرار می‌ دهد كه‌ با شدت‌ گرفتن‌ اضطراب، كنترل‌ وضعیت‌ رفتاری‌ خود را نیز از دست‌ می ‌دهید. به‌ علاوه، اگر فرزندانی‌ داشته‌ باشید، با این‌ رفتار به‌ آنها یاد می‌ دهید كه‌ در چنین‌ موقعیت‌هایی‌ این‌ گونه‌ مضطربانه‌ رفتار كنند؛ رفتاری‌ كه‌ شاید شما هم‌ از والدینتان‌ آموخته‌ باشید. اما با به كار گیری‌ راه‌ دوم‌ به‌ آنها می ‌آموزید كه‌ چگونه‌ با اتفاقات‌ برخوردی‌ درست‌ داشته‌ باشند؛ برخوردی‌ كه‌ كمترین‌ اضطراب‌ را به‌ همراه‌ داشته‌ باشد. در نظر داشته‌ باشید كه‌ با راه‌ دوم، اتفاق‌ - یعنی‌ دیر آمدن‌ همسر و احساس‌ دلهره‌ خودتان‌- را انكار نكرده‌اید، بلكه‌ از طریق‌ گفتگو با شخص‌ دیگر این‌ احساس‌ و فشار روانی‌ را به‌ حداقل‌ رسانده‌اید و دیگر این‌ كه‌ اضطراب‌ را منتقل‌ نكرده‌اید.

فراموش‌ نكنید شما همان‌ چیزی‌ می ‌شوید كه‌ بیشترین‌ تمرین‌ را برایش‌ كرده‌اید. اگر در بیشترین‌ حالت‌های‌ زندگیتان‌ مضطرب‌ هستید، یا از چیزی‌ می ‌ترسید، یا غمگین‌ هستید و یا هر نوع‌ فشار روانی‌ دیگر را متحمل‌ می‌ شوید، این‌ یك‌ عادت‌ فكری‌ و رفتاری‌ است‌ كه‌ خودتان‌ با تمرین‌ ناخودآگاه‌ در خود به‌ وجود آورده‌اید.


موقعیت‌ خود ساخته‌

حال‌ ببینیم‌ چگونه‌ خود ِشخص‌، فشار روانی‌ را بر خود تحمیل‌ می ‌كند. در موقعیت‌هایی‌ كه‌ عامل‌ به ‌وجود آورنده‌ آنها ممكن‌ است‌ خود شما باشید، بزرگترین‌ دلیل‌ برای‌ به ‌وجود آمدن‌ موقعیت، «بایدها»ی‌ شماست؛ یعنی‌ انتظاراتی‌ كه‌ از دیگران‌ دارید تا برای‌ شما یا طبق‌ میل‌ شما انجام‌ دهند. مثلاً می‌ خواهید فرزندتان‌ آن‌ گونه‌ باشد كه‌ شما می ‌پسندید، یا همسرتان‌ طوری‌ رفتار كند كه‌ مطابق‌ میل‌ شماست؛ و این‌ موضوع‌ را ممكن‌ است‌ با كنایه‌ یا با امر و نهی به‌ آنان‌ منتقل‌ كنید. به‌ این‌ ترتیب‌ شما آنها را در یك‌ واكنش‌ متقابل‌ می ‌اندازید؛ واكنشی‌ كه‌ ناگزیر در آنها فشار روانی‌ به ‌وجود می‌ آورد. در این‌ صورت‌ شخص‌ مجبور می‌ شود این‌ فشار را یا به‌ صورت‌ خشم، یا به‌ صورت‌ اضطراب‌ درونی‌ از خود نشان‌ دهد. با این‌ كار فشار روانی‌ درهر دو طرف‌ افزایش‌ می ‌یابد و موجب‌ تنش‌ و عصبانیت‌ در خانواده‌ می ‌شود.

اما علت‌ این‌ كه‌ این‌ گونه‌ «بایدها» در زندگی‌ عده‌ای‌ از مردم‌ بسیار زیاد است‌ چیست؟ علت‌، كمال‌ طلبی‌ مطلق‌ است.

بعضی ‌ها می ‌خواهند همه‌ چیز را به‌ صورت‌ كمال‌ مطلق‌ داشته‌ باشند و اصلاً نمی‌ توانند با عیب‌های‌ كوچك‌ و گاه‌ بزرگ‌ خود و دیگران‌ بسازند. شما نمی توانید هیچ‌ شخص‌ كمال‌ طلب‌ مطلقی‌ را پیدا كنید كه‌ آرامش‌ درونی‌ داشته‌ باشد؛ چنین‌ شخصی‌ مرتباً درگیر فشارهای‌ روانی‌ است. زیرا او به‌ جای‌ تمركز روی‌ داشته‌های‌ مثبت‌ و كاربردی‌ خود، بیشتر روی‌ نواقص‌ و عیب‌های‌ خود یا دیگران‌ متمركز می‌ شود و از آن‌ جا كه‌ نمی ‌تواند به‌ صورت‌ منطقی‌ و درست‌ تفكرات‌ خود را سازماندهی‌ كند، شروع‌ به‌ نق ‌زدن‌ می ‌كند.

شاید فكر كنید منظور این‌ است‌ كه‌ اصلاً به‌ رفع‌ نواقص‌ فكر نكنید؛ نه‌ این‌ طور نیست‌. منظور این‌ است‌ كه‌ در عین‌ این‌ كه‌ به‌ راه‌های‌ بهتری‌ برای‌ رفع‌ مشكلات‌ و عیب‌ها فكر می‌ كنید، از شرایط‌ موجود زندگی‌ خود لذت‌ ببرید و با عیب‌های‌ كوچك‌ بسازید. تنها در این‌ صورت‌ می ‌توانید آرامش‌ درونی‌ خود را حفظ‌ كنید. به‌ علاوه‌ اگر در زندگی‌ اصرار بر همیشه‌ بهتر و برتر بودن‌ را نداشته‌ باشید، این‌ نیز موجب‌ آرامش‌ روانی‌ شما می‌ شود. ممكن‌ است‌ بگویید كه‌ همیشه‌ بهترین‌ بودن‌ یعنی‌ موفقیت؛ ولی‌ اصرار بر «همیشه‌ بهترین‌ بودن» شما را به‌ سمت‌ یك‌ موفقیت ‌گرایی‌ سمّی‌ می‌ كشاند؛ شرایطی‌ كه‌ به‌ هر وسیله‌ و به‌ هر صورت‌ می‌ خواهید موفقیت‌ را به‌ دست‌ آورید و آن‌ را حفظ‌ كنید.

بهتر است‌ این‌ وضعیت‌ را با یك‌ مثال‌ دنبال‌ كنیم: اقوامتان‌ را به‌ منزل‌ دعوت‌ كرده‌اید و همسرتان‌ با آنها زیاد میانه‌ خوبی‌ ندارد. شما برای‌ این‌ كه‌ وجهه‌ خانوادگی تان‌ را حفظ‌ كنید، اصرار بر برپایی‌ این‌ مهمانی‌ دارید و به‌ هر صورت‌ موفق‌ می ‌شوید همسرتان‌ را راضی‌ كنید تا در خانه‌ بماند و از آنها نیز پذیرایی‌ كند. این‌ یك‌ موفقیت‌ سمی‌ است، زیرا به‌ هر جهت‌ شما ته‌ دلتان‌ مضطربید كه‌ نكند اتفاقی‌ بیفتد و این‌ مهمانی‌ به‌ هم‌ بریزد. بنابراین‌ پیش‌ از مهمانی‌ و در حین‌ آن، به‌ همسرتان‌ تذكر می‌ دهید كه‌ مواظب‌ رفتارش‌ باشد و او را در مقابل‌ «بایدها»ی‌ خودتان‌ قرار می ‌دهید. به‌ این‌ ترتیب‌ فشار روانی‌ را در خود و همسرتان‌ افزایش‌ می ‌دهید و موجب‌ بروز رفتارهای‌ ناخودآگاه‌ مضطربانه‌ می‌ شوید. می ‌بینید كه‌ اصرار بر بایدهای‌ مطلق‌ - كه‌ در این‌ جا حفظ‌ وجهه‌ خانوادگی‌ است‌ - چگونه‌ شما را در موقعیت‌ خود ساخته‌ ای‌ قرار می ‌دهد كه‌ در آن‌ گریزی‌ از فشار روانی‌ نیست.


سماجت‌ نكنید؛ تصحیح‌ كنید!

فكر كنید و بایدهای‌ مطلق‌ خود را شناسایی‌ و تصحیح‌ كنید. با تصحیح‌ بایدهای‌ خود احساس‌ آرامش‌ درونی‌ بیشتری‌ را تجربه‌ خواهید كرد.

چند نمونه‌ از بایدهای‌ مطلق: همیشه‌ بهترین‌ بودن؛ هیچ‌ وقت‌ اشتباه‌ نكردن؛ همیشه‌ حق‌ با من‌ است‌ یا باید همیشه‌ حق‌ با من‌ باشد؛ باید همیشه‌ مطرح‌ بود؛ باید بفهمه‌ كه‌ من‌ چی‌ می ‌گم‌ و....

و اگر این‌ بایدها همیشه‌ محقق‌ نشوند، شما بیشتر اوقات‌ در یك‌ اضطراب‌ و خشم‌ درونی‌ به‌ سر می‌ برید.


مشكلات‌

گاهی‌ مشكلاتی‌ سر راه‌ ما قرار می‌ گیرند كه‌ ما را دچار فشارهای‌ روانی‌ می ‌كنند. نوع‌ برخورد با مشكلات‌ می ‌تواند سرنوشت ‌ساز باشد. موانع‌ و مشكلات‌ قسمتی‌ از زندگی‌ هستند. شادی‌ حقیقی‌ آن‌ زمان‌ نیست‌ كه‌ هیچ‌ مشكلی‌ نداشته‌ باشیم، بلكه‌ شادی‌ وقتی‌ به‌ وجود می ‌آید كه‌ نوع‌ رفتار و ارتباط‌ خود را با مشكلات‌ تغییر دهیم.

لازم‌ است‌ مشكلات‌ را به‌ عنوان‌ تلنگری‌ برای‌ هوشیار شدن‌ ببینیم؛ فرصتی‌ برای‌ تمرین‌ صبوری. از اصول‌ اولیه‌ زندگی‌ این‌ است‌ كه‌ سختی‌ها را بهترین‌ موقعیت‌ برای‌ تمرین‌ خوشرویی‌ بدانیم.

آرامش‌ درونی‌ زمانی‌ به‌ دست‌ می ‌آید كه‌ تضادهای‌ گریز ناپذیر زندگی‌ مانند رنج‌ و لذت، شكست‌ و موفقیت، زندگی‌ و مرگ، ازدواج‌ و جدایی، و غم‌ و خوشحالی‌ را بپذیریم. مشكلات‌ می ‌توانند به‌ ما بیاموزند كه‌ بزرگوار و فروتن‌ باشیم؛ به‌ این‌ شرط‌ كه‌ از مشكلات‌ نترسیم‌ و آنها را فرصتی‌ برای‌ بهتر شدن‌ بدانیم.

بنابراین‌ راه‌ غلبه‌ بر فشارهای‌ روانی، فرار از مشكلات‌ نیست، بلكه‌ پذیرش‌ آنها به‌ عنوان‌ بخشی‌ از زندگی‌ است. اگر دیدگاه‌ خود را تغییر دهیم، مشكلات‌ می ‌توانند عاملی‌ برای‌ خلق‌ یك‌ زندگی‌ بهتر و رشد یافته‌ تر باشند ولی‌ اگر دیدگاهمان‌ این‌ باشد كه‌ «چرا من؟»، فشار روحی‌ بیشتری‌ را باید تحمل‌ كنیم.

راستی‌ آیا تا به‌ حال‌ فكر كرده‌اید كه‌ اگر «میم» مشكلات‌ را برداریم، چه‌ می‌شود؟! امید كه‌ در رویدادهای‌ مشكل‌آفرین، زاویه‌ دیدتان‌ را تغییر دهید و از خود سؤال‌ كنید: این‌ رویداد حامل‌ چه‌ پیام‌ آموزنده ‌ای‌ است؛ یا من‌ از این‌ مشكل‌ چه‌ چیزی‌ می‌ توانم‌ بیاموزم.


جمع ‌بندی‌

1. به‌ جای‌ فكر كردن‌ به‌ وقایع‌ ناگوار احتمالی‌ به‌ كاری‌ خوش‌ فكر كنید. فشار روانی‌ یك‌ هیجان‌ است‌ و این‌ هیجان‌ باید به‌ فعالیت‌ اختصاصی‌ منتقل‌ شود (مثل‌ تلفن ‌زدن‌ به‌ یك‌ آشنا در مثال‌ متن).

2. رویدادهای‌ اتفاقی‌ را كه‌ پیش ‌بینی‌ آن‌ را نمی‌ كردید بپذیرید؛ و قبول‌ كنید كه‌ كاری‌ از شما ساخته‌ نیست.

3. فشار روانی‌ را یك‌ هیجان‌ قابل‌ كنترل‌ بدانید، نه‌ چیزی‌ كه‌ از كنترل‌ شما خارج‌ است.

4. از بایدهای‌ افراطی‌ خود دست‌ بردارید و آنها را تصحیح‌ كنید.

5. زمانی‌ را به‌ تمرین‌ صبوری‌ اختصاص‌ دهید.

6. یاد بگیرید كه‌ در زمان‌ حال‌ زندگی‌ كنید و شكاف‌ بین‌ اكنون‌ و آینده‌ را با اضطراب‌ و ترس‌ پر نكنید.

7. با عیب‌های‌ كوچك‌ خود و دیگران‌ بسازید و بدانید كه‌ «هیچكس‌ كامل‌ نیست».

8. نگرش‌ خود را نسبت‌ به‌ موقعیت‌های‌ تحریك ‌كننده‌ كه‌ شاید اسم‌ آن‌ را مشكل‌ می‌ گذارید تغییر دهید. مثال: رفوزه شدن‌  فرزند شما در سال‌ تحصیلی. این‌ وضعیت‌ می ‌تواند موقعیتی‌ برای‌ پرخاشگری‌ و خشم‌ شما، یا موقعیتی‌ برای‌ نزدیك ‌تر شدن‌ به‌ فرزندتان‌ باشد؛ بستگی‌ به‌ نگرش‌ شما به‌ این‌ وضعیت‌ دارد.

امیر سعید جوادی


لینک ها

راه های به دست آوردن آرامش

راه های یك زندگی شاد

راه های مقابله با مشكلات

شیوه های جدید حفظ زندگی مشترك

ده شیوه علمی برای احساس شادمانی در زندگی

سر و صداها را به آرامش تبدیل كنید

19 روش برای ضربه فنی کردن «کسالت»

راهکارهایی ساده برای جلوگیری از احساس کسالت و بیهودگی

یك راه ساده برای رهایی از احساسات خشم آلود

کتاب های « روان شناسی » ، « خانواده » و « متفرقه » در فروشگاه اینترنتی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.