تبیان، دستیار زندگی
.... اینجا طلائیه است باد هم در اینجا آرام و قرار ندارد، زمین غمگین، باد غمگین، بچه ها گریان، هر کدام تکه ای از خاک را در بغل گرفته و اشک می ریزند. عده ای زیارت عاشورا می خوانند و به سرو سینه می زنند، امروز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اینجا قلب ها برای لاله می ایستد

آن روز چند نفری به گلزار شهدا رفته بودیم. هر کس حالی داشت. در بین مزار شهداء قدم می زدیم و فاتحه ای قرائت می کردیم. روی بعضی از قبرها نوشته شده بود" شهید گمنام" . روی بعضی دیگر نوشته شده بود" محل شهادت: شملچه، کربلای 5، والفجر8" بارها به این فکر کرده بودم که این مکان ها کجاست؟ هنوز وجود دارند...؟

راهیان نور

تا اینکه روز موعود فرا رسید. در حالی که در فکر این مناطق بودم خبری شنیدم مبنی بر اینکه گروهی از خبرنگاران استان کرمان در حال سفر به همان مناطق هستند و اندکی بعد انصراف یکی از خبرنگاران به من پیشنهاد سفر شد. راستی چه حکایتی بود. چه کسی مرا فرا خوانده بود؟

در کربلا مرکب های دشمن بر اجساد شهداء تاختند، در هویزه نیز تانک های دشمن از روی پیکر شهیدان رد شدند.

سفر به قطعه ای از بهشت

سلام بر آنان که با گفتن " یا حسین" لباس رزم به تن پوشیدند، در خلوت جبهه به راز و نیاز با پروردگار خود نشستند، به امید دیدن نو عروسشان خالصانه جنگیدند و در دوری فرزند 5 ماه شان خم به ابرو نیاوردند. سلام بر آنها که 13 سال داشتند، سنگر های جبهه میز تحریرشان، نارنجک کمربندشان، کوله پشتی آنها کوله بار مهمات، رمز یا حسین الفبای مکتبشان و خون سرخ، جوهر قلمشان بود.

... اینجا قطعه ای از بهشت است، اینجا شلمچه است، آغشته به خون هزاران شهید که هنوز هم تعداد بسیاری از آنان گمنام مانده اند، بی ریایی تا کجا! تا آنجا که حتی نمی خواهند مزاری داشته باشند یا می خواهند در سرزمین خاطرات جنگ تا ابد باقی بمانند، شاید هم می خواهند همچون حسین (ع) بی کفن بمانند...

اینجا فکه است، فکه هم حرفهای بسیاری از بزرگ مردانی که با صلابت و شکوه از خاک میهن پاسداری کردند برای گفتن دارد، باید با وضو وارد شویم، آرام گام برداریم، اینجا آغشته به خون هزاران سبکبال عاشق است برای آزادی وطن خالصانه جانبازی کردند.

.... اینجا طلائیه است باد هم در اینجا آرام و قرار ندارد، زمین غمگین، باد غمگین، بچه ها گریان، هر کدام تکه ای از خاک را در بغل گرفته و اشک می ریزند. عده ای زیارت عاشورا می خوانند و به سرو سینه می زنند...

هر بارشی آغاز رویشی است، ای اشک تازه کن مرا

.... اینجا طلائیه است باد هم در اینجا آرام و قرار ندارد، زمین غمگین، باد غمگین، بچه ها گریان، هر کدام تکه ای از خاک را در بغل گرفته و اشک می ریزند. عده ای زیارت عاشورا می خوانند و به سرو سینه می زنند، امروز تاسوعای حسینی است، خدایا اینجا کجاست؟ باد بیش از همه غوغا کرده است و ما را به اطراف هل می دهد گویی قصد دارد ما را با جای جای این خاک آشنا سازد....

ای عشاق مجنون در این سرزمین ها به دنبال چه بودید؟ که هیچگاه نه از گرمایش نالان بودید نه از سرمایش لرزان! وقتی در رمل های فکه پا می گذاری می فهمی که پا نهادن در وادی عشق استواری و یقین می خواهد، رمل هایی که عشق را تبخیر می کنند و فضایی که بوی حقیقت در آن موج می زند.....

میراث ماندگار

وقتی وارد شهر اهواز و قرارگاه ثارالله شدیم ناخودآگاه حالمان دگرگون شد باور کردیم که شهدا ما را به یک ضیافت دعوت کرده اند و ما بدون دعوت نیامده ایم. قرارگاه ثارالله مقر رزمندگان در زمان جنگ بود، انسانهایی که بهترین انتخاب زندگی را انجام داده بودند و راهشان به بهشت منتهی میشد وعده اش دیدار یار بود.

سکوت عجیبی بر اردوگاه حاکم بود انگار دلش برای رزمندگان تنگ شده بود...

ناله های ما برای مهدیه قرارگاه ثارالله دلچسب نبود چون مهدیه نوزده سال پیش قشنگترین و زیباترین مناجات ها را شنیده بود، عاشقانه ترین و خالصانه ترین اشکها را هم دیده بود....

تاریخ این نبرد بزرگ با صفحات خونین و پررمز و راز مقاومت و پیروزی رزمندگان نستوهی نوشته شد که با دستهایی خالی و دلهایی سرشار از شور و عشق صفوف سنگین سهمگین ترین سلاحهای دشمن را شکافتند و در میانه طولانی ترین جنگ عصر، ماندگاری ترین میراث دفاع مقدس را به یادگار گذاشتند.

اینجا سرزمین عشق و گمنامی است

آنچه ماندگار ترین ثانیه ها را رقم زد، شب عاشورا معراج شهدای اهواز و هم نشینی با چهار شهید از زمان جنگ بود.

معراج شهدا مکانی مقدس که همه شهدای تفحص شده مدتی را در این مکان سپری می کنند، تا تحویل خانواده های خود شوند...

و اما ظهر عاشورا، قتلگاه فکه، محل شهادت 120 نفر از رزمندگان اسلام حال و هوای همگان را حسینی کرده بود، فکه خاطره عملیات والفجر مقدماتی را در ذهن ها متجلی می کرد، آن لحظه که دشمن بعثی بچه های ما را در فکه محاصره کرده بود و میدان های مین گذاری شده اطراف آن، مانع عقب نشینی رزمندگان شد.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع :

ماهنامه شمیم عشق