تبیان، دستیار زندگی
با ما همراه باشید تا بتوانیم شعر و شعرایمان را به کمک اسماعیل امینی، بزرگ مرد ادیب کشورمان بشناسیم ، در این قسمت از گفت و گو، می خوانیم درباره: خطوط قرمزی که بازی ای بیش نیست، موضوعاتی که در به اشتباه به آن ها اهمیت داده شده است، روشنفکرانی که جریان بهشان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خط قرمز جعلی دیگر چیست؟

نگاهی گذرا به سه ‌دهه شعر فارسی در گفت ‌وشنود اختصاصی تبیان با اسماعیل امینی (بخش پنجم)

بخش اول، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم

اسماعیل امینی

شعر و شاعر، همواره  یکی از دغدغه های اصلی ادبیات بوده است و این که بتوانیم شعری مفید و شاعری توانا داشته باشیم از اهداف ماست؛ با ما همراه باشید تا بتوانیم شعر و شعرایمان را به کمک اسماعیل امینی، بزرگ مرد ادیب کشورمان بشناسیم ، در این قسمت از گفت و گو، می خوانیم درباره: خطوط قرمزی که بازی ای بیش نیست، موضوعاتی که در به اشتباه به آن ها اهمیت داده شده است، روشنفکرانی که جریان بهشان تحمیل می شود، شاعرانی که به سلیقه ی داوران جشنواره ها شعر می گویند و...

- یعنی ما می‌رسیم به یک نوع خود سانسوری عامدانه، انتخابی و آگاهانه، از نوع روشن‌فکری آن.

من یک موقع این نکته را در مورد طنز به این صورت نوشته بودم که وقتی مثلاً ما در طنز می‌گوییم خط قرمز، آن‌هایی که طنزنویسند می‌گویند خب، هرچه این خط قرمز را برویم آن طرف‌تر، طنزمان بهتر می‌شود. بنابراین وقتی کسی شعر می‌گوید یا مثلاً مطلب طنز می‌نویسد، هی می‌خواهد برود به طرف همان خط قرمز‌هایی که پیرامون‌شان حساسیت وجود دارد. من در آن مطلبم گفتم که از کجا می‌دانید که این خط قرمز‌ها الکی و جعلی نباشند؟

- خط قرمز جعلی دیگر چیست؟

محملی است برای بازی‌دادن نویسنده و شاعر و طنز‌پرداز.

- بعدش چه واکنشی به آن مطلب شما نشان دادند؟

می‌دانید که مولانا این مثال را می‌زند، می‌گوید که یک کسی آمد انبان – کیسه - کسی دیگر را دزدید، او داشت تعقیبش می‌کرد که یکی از آن‌طرف گفت آی، بیا دزد این‌جاست، او تعقیب را رها کرد و آمد بهش گفت دزد کو؟ گفت ایناهاش، رد پایش را دیده‌ام. بعد که تحقیق کرد، دید که این شخص هم‌دست با دزد و درواقع نفر دوم ماجرا بوده است. در توضیح خط قرمز جعلی، باید بگویم که اگر قرار است من، واکنشی رفتار کنم، خب، برای آن‌ها خیلی خوب‌ است؛ چرا؟ چون مهارم دیگر به دست خودم نیست، مهارم به دست کسی می‌افتد که دارد مرا به این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. یک‌روز او این کار را می‌کند من به او واکنش نشان می‌دهم، یک‌روز، دیگری کاری می‌کند و من به فرد جدید واکنش نشان می‌دهم. در غرب مگر چه کار کردند؛ الان مثلاً مسائل روز رسانه‌های‌شان چیست؟ فلان هنرپیشه ازدواج کرد، فلان بازیکن، شماره 2 را انتخاب نکرد و شماره 5 را انتخاب کرد.

در توضیح خط قرمز جعلی، باید بگویم که اگر قرار است من، واکنشی رفتار کنم، خب، برای آن‌ها خیلی خوب‌ است؛ چرا؟ چون مهارم دیگر به دست خودم نیست، مهارم به دست کسی می‌افتد که دارد مرا به این‌طرف و آن‌طرف می‌برد.

- فلان تیم او را 20 میلیون دلار خرید و...

اصلاً کنفرانس مطبوعاتی می‌گذارند تا بگویند فلان بازیکن قرار است با پیراهن شماره 8 بازی کند، توجه‌شان فقط به این چیزهاست. من از این برخوردها حیرت می‌کنم.

- حتی بیمارستان‌رفتن ساده یک فوتبالیست مشهور را پخش مستقیم می‌کنند.

در کنفرانس صدها خبرنگار می‌نشینند، می‌آیند و یک پیراهن را نشان می‌دهد و می‌گویند فلانی قرار است با این پیراهن و با این شماره بازی کند. اصلاً این موضوع در مقابل مسائل انسانی چه اهمیتی دارد؟ شما حساب کنید آن خبرنگاری که آن‌جاست، یعنی در آن مدت در جای دیگری نیست.

- آن هم صدتا خبرنگار، نه یک نفر.

آن عکاسی که آن‌جاست و دارد عکس او را می‌گیرد، یعنی عکس چیز و کس دیگری را نمی‌گیرد. یعنی فرض کنید عکس بچه عراقی و افغانستانی را که در اثر محاصره اقتصادی دارند از بین می‌روند نمی‌گیرد، عکس این را دارد می‌گیرد. دیگر مهار، دست خودش نیست. می‌خواهم بگویم مسأله این است. یعنی اگر بخواهیم واکنشی رفتار کنیم، وحشتناک است. روشن‌فکر اصلاً به چه معنی است؟ یعنی کسی که فکرش روشن است. یعنی خودش تشخیص می‌دهد که چه را بخواند، چه را نخواند. چه را چاپ کند یا نکند. به چه اعتراض کند و با که همراهی کند؛ و الا خیلی مضحک می‌شود. درواقع روشن‌فکر یک‌جور عروسک خیمه‌شب‌بازی اهل‌قدرت ‌شده است و هر جور که خواسته‌اند، با او بازی کرده‌اند.

- آفرین، خیلی تحلیل قشنگی است. یعنی عملاً پی روشن‌فکری در ایران را ـ به مفهومی که وجود دارد ـ زده‌اند و او را در مقابل حکومت قرار ‌داده‌اند تا کاملاً واکنشی عمل ‌کند.

به نظر این یک بازی است. یعنی نگاه کنید و ببینید در جریانات روشن‌فکری‌مان چه وضعیت مضحکی داریم. به نظر من این مسأله خیلی عجیب است و به این صورت، هیچ روشن‌فکری موفق نخواهد شد. واقعاً ممکن است فقط دل آدم خنک بشود، این‌که بگویم بله، دلم خنک شد، چون فلان ظلم را به من کردند، من هم با فلان مجلس‌شان مخالفت کردم، با فلان اعتقادشان مخالفت کردم، یک لگدی انداختم، ولی فقط دلم خنک شده است و نه هیچ چیز دیگر...

- و هیچ کار ریشه‌ای‌ای هم نکرده‌ام.

فقط موجب تشفی خاطر است. اصلاً یک چیز دیگر، مگر من که روشن‌فکرم، مثلاً به‌دنبال درد خودم هستم؟ یعنی مثلاً فرض کنید من معلم و روشن‌فکرم یعنی خودم را، شعرم را، هنرم را باید صرف کنم برای این‌که حقوق معلمان بیش‌تر شود. مگر موضوع من، موضوع صنفی است؟ مگر فقط موضوع خودم مطرح است؟ یا موضوع انسانی است؟ چون از این جنس هم داریم.

- آیا راه‌کاری هم متصور است یا نیست یا ما باید با تسامح با این قضیه روبه‌رو شویم؟ یعنی چگونه می‌شود شعر را از این جریان بیرون کشید؟ یعنی این‌که شاعر تا یک صحنه‌ای را می‌بیند، بیاید و حسش را بریزد روی کاغذ و شعر فرمایشی نباشد یا مثلاً جشنواره ها که هر سال، یک‌سری آدم‌ها در آن‌جا بیمه هستند، هر سال هم کار جدید دارند، همیشه هم سکه می‌گیرند، به یک روند طبیعی و درست برسند؟

این‌ها نگران‌کننده نیست، خیلی نگران آن سکه‌ها هم نباشید!

- نه، ‌نه، اصلاً جریان آن سکه‌ها مهم نیست، حالا به این که طرف رفیق و پارتی دارد یا گاهی حق اوست که آن سکه‌ها را بگیرد کاری نداریم، ماجرا این است که این وسط، ما یک‌وقت نگران پول‌هایی هستیم که تقسیم می‌شود، ولی الان ما نگران آن شعر هستیم و مفاهیمی که قرار است در شعرها بیان شود. مطمئناً اگر هر اتفاقی بیفتد، این مفاهیم غربال می‌شوند و همه آن شعرهایی را که با محوریت یک موضوع سروده شده، می‌ریزند در یک جا و یک حکم برای شان صادر می کنند. به‌راستی چگونه می‌شود شعر را قائم به‌ذات کرد تا اثر ماندگاری باشد؟

ببینید، نگرانی شما درست است. منتها هر شعری مخاطبی فرضی دارد. هرکسی که شعر می‌گوید، هر قدر هم که بگوید من رها و آزاد شعر می‌گویم، بالاخره برای مخاطبی شعر می‌گوید. فرض کنید وقتی می‌بینم یک شاعر جوان در فلان جشنواره می‌آید و شعری می‌خواند که موردپسند هیأت‌داوران یا برگزارکنندگان است و به قول شما قرار است سکه بگیرد، مخاطبش همان برگزارکنندگان بوده اند؛ یعنی اشعار واقعاً با فکر آن ها گفته شده، حتی بعضی از بچه‌ها را دیده‌ام که قبل از زمان برگزاری جشنواره، زنگ می‌زنند و می‌گویند تو نمی‌دانی داوران چه کسانی هستند؟

- تا براساس سلیقه آن داور کار کنند؟

بله، آن شعر هم به همان اندازه پاداش می‌گیرد، یعنی هم آن داور خرسند می‌شود و هم آن به اصطلاح شاعر. حالا لوح تقدیر و سکه‌ای هم به او می‌دهند و کار تمام می‌شود. من می‌خواهم بگویم این‌جور شعر ـ یعنی شعر مصرفی ـ هم داریم.

علی شیرازی

بخش ادبیات تبیان