تبیان، دستیار زندگی
دوبله و تالیفاتش می گوید ای عاشق شوریده، آهسته قدم بگذار زندگی قطعا برای همه ما پر از خاطرات تلخ و شیرین است و همه ما به نوعی با این خاطرات روزگار را سپری می کنیم. این خاطرات برای افرادی که سن و سالی ازشان گذشته است، پر رنگ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرتضی احمدی از تئاتر، تلویزیون، دوبله و تالیفاتش می گوید

ای عاشق شوریده، آهسته قدم بگذار


زندگی قطعا برای همه ما پر از خاطرات تلخ و شیرین است و همه ما به نوعی با این خاطرات روزگار را سپری می کنیم. این خاطرات برای افرادی که سن و سالی ازشان گذشته است، پر رنگ تر و شیرین است. مرتضی احمدی هنرمندی است که یک گنجینه خاطره با خود به همراه دارد. وقتی از تهران قدیم حرف می زند، اشک شوق در چشمانش موج می زند؛ اما او یک غم بزرگ هم در سینه اش دارد؛ غمی که قلب او را اندوهگین کرده است. با این همه می گونید دلخوشی ام در زندگی، مردم و مطبوعات هستند. همه ما از مرتضی احمدی خاطرات زیادی داریم؛ مخصوصاً وقتی کارتون های پینوکیو و سندباد را می بینیم. آنچه می خوانید، شاید مرور کوتاهی باشد از 62 سال فعالیت هنری این هنرمند شکیبا.

اگر اشتباه نکنم، گفته بودید مادرتان صدای خوبی داشتند. از این حسن چقدر نصیب شما شد؟

من مادر خیلی خوبی داشتم و هر چه دارم مدیون او هستم، هر بار که او برای برادر کوچکم لالایی می خواند، کنارش می نشستم و محو صدایش می شدم. بعد پدرم متوجه صدای خوب من شد و چون آن زمان مثل حالا نبود، می خواست من نوحه خوان شوم که شدم. درایام محرم، نوحه خوانی می کردم. همچنین درماه رمضان، سحرها بلند می شدم و با دو تا چوب و یک تشت شروع می کردم به تشت زنی آن هم با یک ریتم خاصی و این گونه مردم را صدا می کردم. بعد از آن هم اذان می گفتم. همین ها برای صدای من تمرین شد. تا این که وقتی بزرگتر شدم، تحت تاثیر صدای بدیع زاده قرار گرفتم و سعی می کردم کارهای او را دنبال کنم.

وقتی به صدای خوبتان پی بردید، دوست داشتید آن را در چه زمینه ای خرج کنید؟

من از همان ابتدا دنبال کارهای سنتی بودم. به همین دلیل هم ضربه خوانی را به حد عالی رساندم و این را با ارکستر انجام می دادم که خیلی مورد استقبال هم قرار می گرفت. به هر حال من عاشق فرهنگ فولکلور هستم، چون همه این فرهنگ برایم پرخاطره و پرارزش است بخصوص در مورد تهران قدیم.

قشنگ ترین تصویری که از تهران قدیم دارید چیست؟

خود مردم تهران. مطمئن باشید یک بچه تهرانی واقعی هیچ وقت دروغ نمی گوید، دزدی بلد نیست، سفره باز است و تنهایی چیزی نمی خورد. هر بار که به تهران و تهرانی های قدیمی فکر می کنم، برایم لذت بخش و شیرین است.

چگونه وارد رادیو شدید؟

همزمان با پیش پرده خوانی بود که وارد رادیو شدم. در همان سال 1322 به واسطه پیش پرده ایی که می خواندم، رادیو از من دعوت به همکاری کرد تا سال 1358با رادیو همکاری کردم. اما متاسفانه بعد از 36سال حتی یک خسته نباشید هم به من نگفتند.

الان خودتان چقدر رادیو گوش می کنید؟

اصلا گوش نمی کنم. یعنی رغبتی به این کار ندارم.

برنامه هایی که در بدو ورودتان در رادیو اجرا می کردید چه سبک و سیاقی داشتند؟

همه کارهایم زنده بود. چون کار تولیدی به آن معنا اصلاً وجود نداشت. یادم هست فقط یک ماشین در رادیو وجود داشت. یک شورلت بود که همیشه هم یا خراب بود، یا پنچر می شد، یا موتورش مشکل داشت. خلاصه از آنجا هم که پخش زنده داشتیم، مجبور بودیم با دو خودمان را به استودیو برسانیم. یک میکروفن هم بیشتر نبود. خلاصه نوازنده ها می زدند و ما می خواندیم و اگر بین کاراشتباهی هم صورت می گرفت، چون برنامه زنده بود هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. در رادیو هم مرحوم خطیبی تمامی این کارها را به عهده داشت.

البته نمایشنامه هم اجرا می کردیم که همه در ارتباط با متون کهن خودمان بود و اصلاً اجازه نداشتیم کارهای خارجی را اجرا کنیم که این برنامه هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

تجربه پیش پرده خوانی چقدر در کارهای رادیو به شما کمک کرد؟

خیلی موثر بود، چون در رادیو هم به نوعی بازی می کردیم.

اولین بار که صدای خودتان را در رادیو شنیدید، چه حسی داشتید؟

اولین بار که صدای خودم را شنیدم، از رادیو نبود. سال 1328یک عده انگلیس آمدند و از برنامه ما صفحه پر کردند که دستگاه شان شبیه به گرامافون بوقی بود. بعدها این صفحه ها را برایمان فرستادند که من برای اولین بار صدایم را توسط این صفحه ها شنیدم.

خودتان چقدر با موسیقی عجین هستید؟

زیاد نیستم، چون در یک خانواده مذهبی بزرگ شده ام. البته می خواهم در اینجا به نکته ای اشاره کنم که در یک برنامه زنده هم گفتم؛ می گویند موسیقی غنا است. خب حرفی نداریم. صدای موسیقی دارد از تلویزیون پخش می شود. نوازنده و سازش را نشان نمی دهند. حالا من می خواهم بدانم مثلاً تار چوبش غناست یا سیمش؟

به هر حال اگر این سانسورها برداشته شود، با هنر متعالی تر و شکوفاتری روبه رو خواهیم بود. چون مثلاً وقتی نوازنده ای تصویرش پخش می شود، طبیعتاً معروف می شود و چون معروف می شود دیگر نمی تواند درجا بزند. پس افت هم نمی کند.

و اما کمی هم به کارهایی که تئاتر داشتید بپردازیم.

من تئاترهای زیادی کار کردم و نسل قدیم هم بیشتر من را به واسطه کارهای تئاترم می شناسند. آن زمان تئاتر حال و هوای خاصی داشت. باور کنید ما با شمع تئاتر اجرا می کردیم چون برق وجود نداشت. یک عشق خاصی به این کار داشتیم و از کاری که می کردیم لذت می بردیم.

تئاترهای امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟

اصلاً خوب نیستند. البته حق هم دارند. چون در این کار امنیتی وجود ندارد؛ چه امنیت شغلی و چه امنیت فرهنگی، باز هم می گویم سانسورهای مکرر باعث می شود کار خوبی شکل نگیرد. ما در آن زمان در تئاتر دکتر داشتیم. ولی الان اگر سر بازیگر درد بگیرد، یک قرص نیست که به او بدهند.

به هر حال از تئاترهای امروز دل خوشی ندارم و ترجیح می دهم که حرفی هم نزنم.

اگر اشتباه نکنم، از تئاتر به سینما رفتید. درست است؟

بله. در سال 1332از طرف دکتر هوشنگ کاووسی برای فیلم ماجرای زندگی دعوت شدم که نقش دوم مرد را هم به عهده داشتم و از آن موقع به بعد در سینما ماندگار شدم.

فضای سینما را چقدر دوست داشتید؟

خیلی دوست نداشتم. چون برای بازیگر تئاتر، سینما خیلی چیز عجیب و غریبی نبود و چنگی به دل نمی زد. به هر حال در سینما هم زجر بسیاری کشیدیم و متاسفم از این که سینما حرمت ما را نگه نداشته و دارد به بیراهه می رود.

چرا با وجود بازیگرانی که فقط بلدند بزک کنند و از بازیگری هیچ چیز نمی دانند، توقع دارید سینمای ما چه وضعیتی پیدا کند؟ به هر حال درد بسیار است.

و اما دوبله. من دوست دارم این بخش را با این سوال آغاز کنم که چرا دوبله کارتون اینقدر مهجور باقی مانده اند. در صورتی که دوبله کارتون یکی از مهمترین بخشهای دوبله محسوب می شود؟

می خواهم یک چیزی بگویم که امیدوارم به گوش مدیران شبکه های تلویزیونی برسد. کارتون اساساً فرهنگ نسل بعد ما را می سازد چون بچه ها با کارتون بزرگ می شوند و از آنها تاثیر می گیرند. الان یک نفر در تلویزیون ما پیدا نمی شود که بگوید چرا بدترین دوبله ها در تلویزیون مربوط به کارتون هاست؟ خود من یک سال در دوبله کارتون حرف نزدم. چرا؟ چون از من دعوت نمی شود. در صورتی که من قدیمی ترین عضو سندیکای دوبلورها هستم. از طرفی تلویزیون هم اصرار دارد کارها را ارزان تر تمام کند، پس فیلمهایی هم که می خرند فیلمهای خوبی نیستند. چرا از سال 1353به این طرف هنوز مردم می گویند پینوکیو؟ چون خاطره برای مردم به جای گذاشته است. بچه ها باید بتوانند با شخصیتهای کارتونی همذات پنداری کنند. ولی وقتی صدای شخصیتهای کارتونی خوب نباشد و به اصطلاح نچسب باشد، خب بچه دلزده می شود.

خاطرات بچه ها از کارتون ها بسیار اهمیت دارد. این مساله را چطور می توانیم تقویت کنیم؟

ببینید در تمام دنیا شخصیت های بزرگ سینمایی در کارتون ها حرف می زنند و پول خوبی هم دریافت می کنند. چرا چون دارند نسلهای بعدی را پرورش می دهند. ما هم باید وسواس بیشتری در این زمینه به خرج دهیم.

این مساله به خود گوینده های ما چقدر برمی گردد. چون مثلاً گوینده های معتبر ما حاضر نیستند این کار را انجام دهند و به قولی برایشان افت دارد؟

خب این فقط خودخواهی است و لاغیر. همه اینها درد است، اما گوش شنوایی وجود ندارد. ما مدیون مردم هستیم، پس باید برای آنها کاری انجام دهیم. باید بچه هایشان را درست تربیت کنیم. البته خود گوینده ها هم باید این مساله را بخوبی درک کنند و از غرورشان دست بردارند. البته اگر دستمزدها هم در این بخش زیاد شود، بی تاثیر نخواهد بود.

به نظر شما در حال حاضر دوبله های ما استاندارد هستند؟

خیر. ولی سابق بود حتی بالاتر از استاندارد. اما در این سالها متاسفانه افت پیدا کرده است.

شاید به دلیل این است که سرعت کار بالا رفته است.

ببینید ما نباید سعی کنیم هر ماجرایی را توجه کنیم. درست است که سرعت کار بالا رفته، اما این دلیل نمی شود که از کار بزنیم و وسواسی به خرج ندهیم.

خودتان کدام یک از شخصیتهای کارتونی را که حرف زدید دوست دارید؟

علی بابا (سندباد) و روباه مکار (پینوکیو) را خیلی دوست دارم.

الان چقدر بیننده کارتون ها هستید؟

زیاد. البته کارتون های خوب خارجی.

و اما بازیهایتان در تلویزیون با آرایشگاه زیبا و سریال آینه خیلی خوب دیده شدید از این دو مجموعه بگویید.

در مورد آرایشگاه زیبا باید بگویم که خود خانم برومند خیلی زحمت کشیدند و واقعاً با ما کار کردند. البته ما هم از شخصیت خودمان خارج نمی شدیم. در مورد آینه هم باید بگویم که چون یک سریال اجتماعی بود و سوژه های آن سوژه های بکر و زیبایی بودند، خیلی باعث جذب مردم شد که از این جهت خوشحالم؛ اما متاسفانه در حال حاضر در تلویزیون با متنهای خوبی مواجه نیستیم. به همین دلیل هم کارها خیلی ضعیف شده اند.

از نظر خودتان بهترین سریالی که در تلویزیون بازی کردید، کدام یک از کارهایتان بوده است؟

پیش از انقلاب در سریال سلطان صاحبقران بازی کردم که خب زحمات زیادی هم برای آن کار کشیدم. به هر حال از حضورم در این سریال بسیار خرسندم.

و بهترین نقشی که بازی کردید؟

در سریال تا غروب نقش یک تهرانی واقعی را بازی کردم که آن را خیلی دوست داشتم.

و اما مجموعه مثل همیشه، از این سریال بگویید.

از طرف وحید حسینی (کارگردان مجموعه) برای این کار دعوت شدم.

4ماه تصویربرداری این کار طول کشید و جالب است که هنوز حقوقمان را نگرفتیم و قرار شده که قسطی به ما پرداخت کنند.

از بازی در این سریال راضی بودید؟

خیر. چون کمی بی توجهی در کار وجود داشت. ضمن این که عده ای از گروه هم کارگردان را مورد آزار قرار دادند که باعث دلخوری من شد. زیاد دوست ندارم راجع به این کار صحبت کنیم چون خاطره خوشی از آن ندارم.

پس بهتر است در مورد تالیفاتتان صحبت کنیم. چقدر طول کشید که کتاب "کهنه های همیشه نو" را بنویسید؟

26 سال به دنبال جمعی آوری ترانه های این کتاب بودم. به سراغ افراد قدیمی رفتم و خواستم که کمکم کنند. این اشعار چیزی نزدیک به 70 ترانه می شود.

برای انجام این کار چه انگیزه ای داشتید؟

ببینید نسل گذشته برای ما چیزی نگذاشتند. بنابراین من دوست داشتم برای نسل آینده چیزی به یادگار بگذارم. بنابراین به این فکر افتادم.

در حال حاضر کتابی در دست تهیه دارید؟

بتازگی کتاب دیگری تالیف کردم که در آن چیزی حدود یازده هزار مجموعه لغات قدیم شهر تهران وجود دارد. من در این کتاب ثابت کردم لهجه تهرانی، تنها لهجه و صدایی است که دارای اپراست.

بزرگترین دلخوشی تان در زندگی؟

یکی مردم و دیگری مطبوعات اگر مطبوعات نبودند، من الان فراموش شده بودم.

قشنگ ترین پیش پرده

از سال 1322شروع به این کار کردم. کسانی هم که با من در این کار همراه بودند. آقایان مجید محسنی. امیر قنبری. عزت الله انتظامی و ... بودند. در آن زمان تئاترها در 2 پرده مختلف اجرا می شد و برای این که بتوانند دکورها را آماده کنند. پیش پرده خوانی می کردیم تا تماشاگرها حوصله شان سر نرود و خسته نشوند پیش پرده خوانی یک نوع بازی به همراه موسیقی بود که در آن تیپهای مختلفی را بازی می کردیم. در واقع یک نوع بازی موزیکال بود موضوعاتشان هم بیشتر سیاسی. اجتماعی بود که به همین دلیل هم خیلی اذیت شدیم. من خودم بارها و بارها به خاطر پیش پرده هایی که می خواندم به زندان رفتم.

قشنگ ترین پیش پرده ای که اجرا کردم کارمند دولت بود که آن موقع خیلی سرو صدا کرد. بعد از آن هم پیش پرده های حمال بازار، وکیل ها گله گله اما همه بی کله خیلی خوب بودند. بیشتر پیش پرده ها را آقای پرویز خطیبی می نوشتند. البته آقای ابوالقاسم حالت هم این کار را انجام می دادند. اما مرحوم خطیبی سهم بیشتری در این زمینه داشتند.