فصل بهار چه رنگی است؟
برای شما فصلها چه طورعوض میشود؟ من آدمهای اطراف خودم را اینطوری دستهبندی میکنم: آدمهایی که فصلهاشان در ویترین مغازهها عوض میشود. دیدید که وقتی به نصفهی یک فصل میرسیم، ویترین مغازههای لباسفروشی عوض میشود؟ اگر زمستان باشد، لباسهای بهاری در ویترینها سبز میشود؛ اگر بهار باشد، لباسهای تابستانی از در و دیوار ویترینها آویزان میشود. اگر تابستان باشد، لباسهای پاییزی ویترین را رنگارنگ میکند و اگر پاییز باشد لباسهای زمستانی ویترینها را میپوشاند.
آدمهای دسته دوم کسانی هستند که تقویم، فصلهایشان را تغییر میدهد. وقتی اسم نوروز شنیده میشود، یادشان میافتد که بهار در راه است. مدرسهها که تعطیل میشود، گرمشان میشود و حس تابستان میکنند. وقتی مدرسهها باز میشود، پاییزشان از راه میرسد و وقتی در شب چله و هندوانهی زمستانی میخورند، لرزشان میگیرد و سردشان میشود.
دستهی سوم آدمهایی هستند که با کارشان فصلهاشان عوض میشود. وقتی عیدی و پاداش میگیرند، بارشان از راه میرسد. وقتی مرخصی سالیانه میروند، حس تابستانیشان گل میکند. کارشان که زیاد میشود، میفهمند پاییز است. و وقتی دیر سر کارشان میروند و کسر حقوق پیدا میکنند، زمستانشان شروع میشود.
ولی یک دسته هستند که با طول روز و رنگ آسمان و شدت تابش خورشید و میزان برگ درختان و تعداد گلهای توی باغچهی حیاط، فصلشان عوض میشود.
این آدمها هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشوند، همانطور که دوباره خودشان را به خودشان معرفی میکنند و یادشان میآید که کجا هستند و چه روزی از هفته است، فصل را هم کشف میکنند. این آدمها روی دیوار خانههاشان تقویم دارند؛ اما چهارخانههای سفید تقویمشان را خودشان پر میکنند و کاری ندارند که آن روز برای مثال روز جهانی دندانپزشکی است یا روز ملی موزه. آنها بلدند که نگاه کنند و همه چیز را ببینند و طوری ببینند که انگار اولین بار است که میبینند.
این آدمها، اسیر زندان واژه ها نمیشوند هر روز کشف تازه ای از زندگی دارند. چه خوب است وقتی در بند روزهای تقویم نباشیم و هر روز را آنچه که هست زندگی کنیم. وقتی با یک برنامه ای که همیشه همان بوده است زندگی کنیم، روزها و سال هایمان مثل یکدیگر می شود و تجربه ی جدیدی برایمان به همراه ندارد.
پس بیایید روزهای زندگی را کشف کنیم و از آن ها لذت ببریم.
فرآوری: مهدیه زمردکار
بخش کودک و نوجوان
منابع:
هدهد
راسخون
*مطالب مرتبط