تبیان، دستیار زندگی
هنگام تماشای «پرتقال خونی» شاید در لحظه ای فکر کنی که به تماشای یکی از فیل‌مهای «آمیتاب باچان» نشسته ای و نه ملودرامی که به قول کارگردانش بنا بوده تصویری واقعی از مشکلات جوانان اطراف را به نمایش بگذارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی الوند فیلم هندی می سازد!

ابوالفضل عرب نیا

«پرتقال خونی»؛ یکی از ضعیف ترین آثار سینمایی الوند؛


هنگام تماشای «پرتقال خونی» شاید در لحظه ای فکر کنی که به تماشای یکی از فیل‌مهای «آمیتاب باچان» نشسته ای و نه ملودرامی که به قول کارگردانش بنا بوده تصویری واقعی از مشکلات جوانان اطراف را به نمایش بگذارد.


سیروس الوند سال‌هاست که فیلم خوب نساخته و حتی در گفتگوهایش پیش از جشنواره هم شخصا بر این مساله تاکید کرده بود که راهی برای بازیابی آثار موفقش است که او را به ساختن «پرتقال خونی» کشانده است. الوند از این مساله سخن گفته بود که «پرتقال خونی» در حد و اندازه های فیلمی مثل «برگ برنده» است و به راحتی خواهد توانست توجه منتقدان را به خود جلب کند.

اما آنچه الوند می گوید تمام واقعیت نیست چراکه «پرتقال خونی» نه یک اثر دست اول که فیلمی است به شدت تکراری با ایده‌ای هزاران بار تکرار شده که بیش از هر چیز تداعی‌گر فیلمفارسی‌هایی است که همواره با ریشخند به آنها نگاه می شده است.

داستان فیلم درباره یک دوراهی است، یک دوراهی که دختری هنرمند با نام «ترمه» در برابر آن قرار گرفته و می بایست مابین پول و عشق یکی را انتخاب کند. شاید اگر کارگردان فیلم می کوشید همین ایده تکراری را هم به نوعی منطبق بر شرایط کنونی جامعه روایت کند، فیلم تا قدری قابل تحمل می شد ولی در تمام طول فیلم و حتی در شخصیت پردازی کاراکترهای سه گانه داستان، این فشار کلیشه‌ها است که رخ می نماید یعنی الوند حتی این زحمت را به خود نداده که در پرداخت شخصیت یک هنرمند، تصویری دقیق از هنرمندی را ارائه دهد که در جامعه اطراف می بینیم. هنرمندی که در «پرتقال خونی» وجود دارد برآمده است از همان تیپ‌هایی که از این گونه شخصیت‌ها در بسیاری از فیلمفارسی‌ها دیده بودیم.

داستان فیلم درباره یک دوراهی است، یک دوراهی که دختری هنرمند با نام «ترمه» در برابر آن قرار گرفته و می بایست مابین پول و عشق یکی را انتخاب کند. شاید اگر کارگردان فیلم می کوشید همین ایده تکراری را هم به نوعی منطبق بر شرایط کنونی جامعه روایت کند...

پایان بندی داستان الوند هم آن قدر مضحک و بدون منطق است که نه تنها باعث تاثر مخاطب نمی شود که حتی خنده او را به دنبال دارد. به هر حال وقتی داستان فیلم به عجیب ترین صورت ممکن و آن هم به همراه آوازخوانی روی تیتراژ فیلم پایان می پذیرد، شاید در لحظه ای فکر کنی که به تماشای یکی از فیلم‌های «آمیتاب باچان» نشسته‌ای و نه ملودرامی که به قول کارگردانش بنا بوده تصویری واقعی از مشکلات جوانان اطراف را به نمایش بگذارد.

همین جاست که تفاوت کارگردانی مانند حاتمی کیا و کسانی مانند الوند مشخص می شود؛ حاتمی کیا می کوشد همه چیز را دقیقا با معیار منطق نمایش دهد اما الوند فقط به فکر سرهم بندی داستانش است و در این حیث حتی در استفاده ابزاری از ساز و آواز هم ابایی ندارد.

بدتر از همه استفاده از بازیگری به نام نیوشا ضیغمی در «پرتقال خونی» است. ضیغمی نه تنها نتوانسته تصویری درست از یک جوان هنرمند به مخاطب ارائه کند بلکه کلوزآپهای بیش از حدی که الوند از او گرفته یادآور ابتذالی است که فیلمفارسی‌های دوران طاغوت بدان دچار بودند. خیلی راحت می شد به جای ضیغمی که توانایی های بازیگری چندانی هم ندارد از یک بازیگر کاربلد تئاتر استفاده کرد اما سیروس الوند صرفا به خاطر اینکه پوسترهای مرتبط با فیلمش و بیلبوردهای سر در سینما را با تصویر درشت این بازیگر پر کند به استفاده از او روی آورده!

سینما و تلوزیون تبیان


شبکه ایران