تبیان، دستیار زندگی
جدایی نادر از سیمین» سیاه نیست تلخ است، تیره و تار نیست واقعگرا است، سرراست نیست اما پیچیده هم نیست. فیلمی است در رثای زندگی و فطرت پاک بشری.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رخنه‌ای نیست در این تاریکی

نگاهی به فیلم «جدایی نادر از سیمین»


جدایی نادر از سیمین

«جدایی نادر از سیمین» سیاه نیست تلخ است، تیره و تار نیست واقعگرا است، سرراست نیست اما پیچیده هم نیست. فیلمی است در رثای زندگی و فطرت پاک بشری.


دغدغه همیشگی اصغر فرهادی به چالش کشیدن مفاهیم ازلی و ابدی در قالب قصه‌های ساده و روان امروزی است که از روابط و مناسبات زندگی انسان‌ها سخن می‌گویند. قصه‌هایی به ظاهر سهل و ممتنع که روح زندگی در آنها جاری است، اما زندگی که با دور افتادن انسان از اصل خویش، مفهوم حقیقی خود را از دست داده است.

همانطور که مفاهیمی همچون گذشت، قضاوت، تردید، عشق و ... در فیلم‌های قبلی این فیلمساز مورد آزمون قرار گرفته‌اند، این بار در «جدایی ...» مفاهیمی چون باور و راست و دروغ هستند که در بحران فیلم برجسته می‌شوند.

در فیلم همه آدم‌ها نسبت به گفته‌ها، کرده‌ها و دیده‌های خود دچار تردید می‌شوند از زن نظافتچی تا نادر که نوک پیکان این مجادله است. حتی سیمین و ... دختر نوجوانشان.

«جدایی ...» فیلمی است در رد قطعیت همانطور که بسیاری از فیلم‌ها از این مفهوم گفته‌اند، اما رسیدن به این تز آنهم از دل تردیدهایی که بر شخصیت‌های قصه حاکم است، زاویه نگاهی خاص می‌طلبد که فرهادی به فیلم داده است.

در واقع فیلم داستان از دست رفتن باورهایی است که درست بنا نشده‌اند و با کوچکترین تلنگری به سراشیبی سقوط می‌افتند. درست مانند جدایی نادر از سیمین که از ابتدا جدی نیست و مثل یک بازی شروع می‌شود اما وقتی در سرازیری می‌افتد قطعیت پیدا می‌کند.

جدایی نادر از سیمین

«جدایی ...» فیلمی است در رد قطعیت همانطور که بسیاری از فیلم‌ها از این مفهوم گفته‌اند، اما رسیدن به این تز آنهم از دل تردیدهایی که بر شخصیت‌های قصه حاکم است، زاویه نگاهی خاص می‌طلبد که فرهادی به فیلم داده است.

فیلم ماجرای تقابل دو زوج است که یکی از طبقه متوسط و دیگری از طبقه فرودست جامعه هستند. نقطه تلاقی آنها هم مرگ است، مرگ جنینی که زن نظافتچی در شکم دارد. حالا این آدم‌ها هستند که برای موجه جلوه دادن خود، فرار از مخمصه و هزار و یک انگیزه پیچیده و نامعلوم دیگر، خوانش خود را از حقیقت دارند تا رهایی یابند.

اما کور سوی امیدی که هنوز در عمق این روابط فاجعه‌آمیز هنوز می‌درخشد، اندک نقاط سپیدی است که هنوز فطرت پاک انسانی را به شخصیت‌ها یادآور می‌شود و آنها را وامی‌دارد در اوج لحظاتی که به نظر می‌آید بازی را برده‌اند، دچار تردید شوند نسبت به گفته‌ها، کرده‌ها و دیده‌های خود.

در کش و قوس همین آزمون بزرگی که آدم بزرگ‌ها در حال پس دادن آن هستند، نگاهی به نسل آینده هم توجه‌برانگیز است. جنینی که چهار ماهه می‌میرد، دختر کوچکی که دروغ گفتن را آموخته همان موقع که می‌گوید به پدرش نخواهد گفت که مادر کارگری می‌کند و نهایتاً دختر نوجوانی که دروغ گفتن را می‌آموزد.

او که وجدان بیدار پدر و مادرش است در مقابل قاضی دادگاه دروغ می‌گوید تا خطی بکشد بر آینده‌ای که قرار است به دست این نسل ساخته شود، اما گریزی از بار تاریخی نسل‌های گذشته بر دوش نحیف نسل آینده نیست. نسل‌هایی که بازتاب کرده‌ها و ناکرده‌هایشان، امروز روی دوش ما است و فردا روز بر دوش آیندگان. شاید وفور بیماری فراموشی در نسل گذشته که پدربزرگ نماینده آنهاست، راهکاری ناخواسته برای فرار از همین حقیقت باشد.

سینما و تلویزیون تبیان


سحر عصر آزاد / خبرآنلاین