بهترین خانواده دنیا
مصاحبه اختصاصی تبیان با آقای شجاعی مهر
تبیان: خانواده ی سبز جز اولین مجله هایی بود که با سردبیری شما به مقوله ی خانواده پرداخت و با اقبال خوب عمومی هم مواجه شد و هم اینک جزو پرمخاطب ترین این مجموعه هاست. دغدغه ی اصلی شما برای اینکه به مقوله خانواده پرداختید چه بود و چه احساس نیازی در این زمینه کردید؟
سخنم را با نام خدا آغاز می کنم من خودم را مثال می زنم و از خودم شروع می کنم من وقتی به سن دبستان رسیدم پدرم لطف کرد و نام مرا در دبستان حافظ شهر بابل نوشت. من دبستان را تمام کردم و یاد گرفتم که چگونه بنویسم و بخوانم و چگونه حساب و کتاب کنم. بعد با شیمی و فیزیک در دبیرستان آشنا شدم و بعد دیپلم را گرفتم و به لطف خدا در دانشگاه تهران قبول شدم و لیسانس گرفتم. سپس در صدا و سیما، دوره ی برنامه ریزی و تهیه کنندگی را گذراندم و فوق لیسانس گرفتم اما هیچ کس در طول این مدت به من نگفت که اگر خواستم ازدواج کنم با همسرم چگونه باید تعامل کنم؟! اصلاً همسر من که می خواهم با او زندگی مشترک داشته باشم چه روحیاتی دارد؟ چگونه باید با او صحبت کنم. یا حتی چگونه به او نگاه کنم. اجازه بدید کمی وسیع تر بگویم. اساساً با یک شهروند در خیابان چگونه دوست شوم، از مغازه ی محل چگونه باید خرید کنم که منجر به ایجاد یک ارتباط خوب شود .
در واقع باید بگویم ما مهارت های اجتماعی و مهارت های زندگی را از هیچ کجا نیاموخته ایم. شاید به عقیده ی من علت اصلی طلاق این باشد که ما مهارت های لازم را قبل از ازدواج ندیده ایم و نداشتیم. از نقطه نظر من زندگی آدم ها زمانی آغاز می شود که ازدواج می کنند چون مهم ترین اتفاق زندگی ما بعد از تولد و مرگ، ازدواج است.
بنابراین این مقوله بسیار مقوله ی مهمی است چون ما در آموزش و پرورش و حتی در آموزش عالی هرگز به این مسائل نپرداخته ایم کتاب یا مجله و به طور کلی رسانه که می تواند از جذابیت های خوبی هم برخوردار باشد می تواند این وظیفه را بر عهده بگیرد.
با این رویکرد من تصمیم گرفتم که به سراغ مقوله ی خانواده بروم و مجله ی خانواده سبز محصول همین دغدغه ی من بود.
این باور قلبی من والبته این یک تعریف جهانی است که خانواده کوچک ترین واحد اجتماعی است که باورها و شخصیت ما در آنجا شکل می گیرد و بسیاری از مهارت های مان را در آنجا یاد می گیریم. بنابراین خانواده خیلی اهمیت دارد. من،وقتی به خودم مراجعه می کنم می بینم که مسائلی که الان خیلی به درد من می خورد همه ی آنها را در کودکی و در خانواده آموزش دیده ام و همین هم باعث موفقیت من شده است، با اصول فن بیان در خانواده آشنا شدم که خیلی از اینها را پدرم به من یاد دادند. تصور من این است که ما در کنار همه ی آموزش هایی که در سالهای کودکی و نوجوانی می بینیم باید یاد بگیریم که چگونه زندگی کنیم.
زندگی کردن به نظر من ارتباط من و شماست، ارتباطی که من با بچه ها باید برقرار کنم. رابطه ی زیبا و قشنگی که من با همسرم می توانم داشته باشم.
من بسیار برخورد کرده ام با پزشک متخصص مغز واعصابی که در حرفه و کار خودش واقعاً جزء بهترین ها بوده اما به اندازه ی یک شخص که تحصیلات ابتدایی دارد از روابط اجتماعی اولیه اطلاعاتی نداشت و بزرگ ترین مشکل زندگی اش ایجاد یک ارتباط منطقی با همسر و فرزندانش بود چون این شخص به صورت تک بعدی فقط به تخصصش در طول تحصیلش پرداخته است.
تبیان: شما یک مجله هستید با یک تیراژ مشخص. من این موضوع را قبل از شما هم در چند مصاحبه پرسیدم که متولی آموزش مهارت های زندگی کیست؟ به نظر من در کشور ما با یک خلاء یا شکاف بزرگ در این موضوع مواجهیم. شما نسخه ای برای یک جوان تجویز می کنید که دیگرتشکیل خانواده داده است و حالا با مشکلات عدیده ای مواجه شده است به نظر شما چگونه زندگی کردن کجا می بایست آموزش داده شود؟
مسائلی که مربوط به فرهنگ و باورهای قبلی آدم می شود به نظر من نمی تواند یک متولی خاص داشته باشد. برآیند چند سازمان و وزارتخانه و ارگان و NGO و مطبوعات و رادیو و تلویزیون می تواند یک خروجی خوب از یک کار فرهنگی به ما بدهد.
شخصیت ما براساس باورهای قلبی ما، شکل می گیرد. از دوران کودکی این اطلاعات آرام آرام از طریق خانواده به ما منتقل می شود.رادیو، تلویزیون ، مطبوعات، مدرسه، دانشگاه و اینترنت هم به شکل گرفتن این باورها در وجود ما کمک می کند. همه ی اینها می تواند ما را به نتیجه ی مطلوبی که می خواهیم برساند. الآن شما با خیلی از خانواده ها که صحبت می کنید می گویند که دیگر تربیت فرزندان دست ما نیست. در گذشته های نه چندان دور بچه ها در خانه تربیت می شدند، نه رادیووتلویزیون، نه سینما، نه اینترنت و نه ماهواره و نه دوستانی که بتوانند این قدردر فرآیند تربیت فرزمدتن یک خانواده اثرگذار نبودند.
الان نسل جدید با زدن یک دکمه به دنیای دیگری پای می گذارند و با هزاران آدم با تفکرات گوناگون درهرجای جهان می توانند درارتباط باشند.
دانشگاه، محیط، جامعه، تلویزیون، اینترنت، ماهواره، موبایل، همه پیرامون ما را احاطه کرده اند. لذا خانواده ها می گویند ما در تربیت بچه ها نقشی نداریم اما من می گویم چرا. ما نقش داریم و نقش اصای را هم داریم. اگر اطلاعات ما به روز باشد، اگر ما هم بتوانیم با فضاهایی که او با آنها در ارتباط است آشنایی داشته باشیم. اگر بتوانیم پا به پای بچه ها رشد کنیم به عنوان پدر و مادر و به عنوان متولیان اصلی تربیت فرزندانمان در خانه می توانیم مدیریت همه ی این اتفاق ها را به دست می گیریم. در جامعه برآیند همه ی اینها می تواند اثرگذار باشد اما من با نظر شما موافقم و می توانم بگویم در این زمینه بسیار کم کاری شده است.
تبیان: من فکر می کنم که می بایست یک همسویی بین همه ی این عوامل موثر وجود داشته باشد.
قبول دارم. چون نگاه من همیشه به خانواده است،معتقدم همه ی ما در ارتباط با خانواده مان تعریف می شویم و اشخاص در خانواده معنا می شوند. به همین خاطر تمرکز و توجه من در طول بیست وهفت سالی که کار کردم خانواده بوده است و معتقدم که مدیریت همه ی این اتفاق ها در خانواده باید صورت گیرد.
تبیان: خانواده سبز یعنی خانواده ای ایده آل؟
ما سبزرا ازرنگ خاندان عصمت و طهارت گرفتیم که رنگ آرامش و رنگ سعادت و رنگ خوشبختی ست.
تبیان: من یک ایراد کلی به حرکت اجتماعی خانواده دارم و آن هم رواج مصرف گرایی در بین خانواده های ایرانی است. شاید این یکی از تبعات مدرنیته باشد. ولی باعث بروز بعضی آسیب ها در خانواده می شود من کاملاً واقفم که حیات یک مجله به تبلیغات است اما وقتی مجله را ورق می زنم هر چقدر که تبلیغات بیشتر می شود یک پیغام هم به همراه خودش دارد و آن این است که مصرف بالاتر می رود و بیشتر می شود؟
نگاه من این است که ما مدام به مردم نگوییم که تند تند بخرید،بلکه به مردم می خواهیم بگوییم خوب بخرید. لذا تلاشمان این است که کالای خوب را به مردم معرفی کنیم. گرچه شاید در این رویه مردم را به بیشتر خریدن ترغیب کنیم و مصرف گرایی ترویج پیدا کند اما ما، با این باور این کار را انجام نمی دهیم اما با این حرف شما صددرصد موافقم. یکی از مسائل مهمی که الان جامعه ی ما به آن دچار شده است همین بحث تجملاتی شدن زندگی هاست. رشد تجملات درزندگی خانواده ها به همراه خودش مصرف گرایی را دارد و همچنین چشم و همچشمی هم از آفات این موضوع است.
تبیان: به نظر شما یک خانواده ایده آل چند نفر باید باشند؟
به نظرم تعداد افراد یک خانواده به توان یک خانواده بستگی دارد اما با توجه به شرایطی که داریم زندگی می کنیم و مشکلات اقتصادی و وضع درآمدها،بهتر است خانواده ی سبز، یک خانواده ی چهار نفری باشد و خانواده ی من هم یک خانواده ی چهارنفری است: من وهمسرم و یک دختر و یک پسر.
تبیان: میزان وقت گذاری شما برای خانواده چقدر است؟
یکی از علاقه مندی های مشترک خانواده ی ما سینماست. یکی از جاهایی که به شدت دوست داریم و جزو برنامه های جمعی خانواده ی ماست رفتن به سینما برای دیدن فیلم است. من خیلی سرم شلوغ است.رادیو و تلویزیون ومجله تقریبا بخش عمده ی وقت مرا گرفته است اما زمانی که در کنار خانواده هستم با کیفیت هستم. خیلی نمی گذارم وقت خودم و اعضای خانواده به بطالت بگذرد. وقت گذاری برای هر کدام از اعضای خانواده طبیعتاً به تناسب کاری که برای شان پیش می آید صورت می گیرد. اما حتما هفته ای یک بار با هم صحبت می کنیم و دور هم می نشینیم و حرف می زنیم.
من ازاین کار دو هدف را دنبال می کنم. اولاً اینکه بچه ها یاد بگیرند که انتقادپذیر باشند و بتوانند نسبت به عملکرد خود پاسخگو باشند. هدف دیگراینکه یاد بگیرند که بتوانند حرف بزنند و خواسته های خودشان را بیان کنند. اینکه وقتی چند نفر به آنها خیره می شوند و آنها بتوانند حرف بزنند و این بهترین تمرین است که در جمع بدون نگرانی و دلواپسی بتوانند صحبت کنند.
تبیان: به عقیده ی شما چرا هر چه می گذرد جمع های خانوادگی کوچک تر می شود، سفره ها کوچک تر می شوند و اشخاص کمتر به ملاقات و دیدار همدیگر می روند مگر در بیماری و از این قبیل اتفاقاتی مثل ختم و... خانواده ها روز به روز ازهم دورتر می شوند. به نظر شما ریشه اش در چیست؟
فکر می کنم مردم حوصله ی همدیگر را ندارد، مردم دیگر یادشان رفته که می توانند با هم حرف بزنند و از هم چیز یاد بگیرند.
نمی دانم چرا اما کمی عصبی و پرخاشگر شده ایم و حوصله ی همدیگر را نداریم و آرامش مان را از دست داده ایم و چون آستانه ی تحمل مان خیلی کمتر شده کمتر به ملاقات همدیگر می رویم و کمتر با هم حرف می زنیم البته مسائل مالی هم می تواند مؤثر باشد اما به نظر من اصل نیست بلکه اصل در بی حوصلگی ماست. شاید هم به خاطر اینکه هر یک از ما درگیر چند کار هستیم.
به نظر من ما یادمان رفته که چیزی به نام عشق در زندگی آدم ها وجود دارد. یادمان رفته که عاشق هم باشیم. کمتر خانواده ای را می بینیم که افراد آن خانواده عاشق همدیگر باشند و عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشند،عاشقانه جواب سئوال همدیگر را بدهند وعاشقانه همدیگر را صدا کنند. شاید هم عاشق هم باشند اما یادشان رفته که این عشق شان را به همدیگر ابراز کنند و همین ناخودآگاه آدم ها را از هم دور کرده و به همین خاطرارتباطات خیلی خشک و فیزیکی شده است.
ادامه دارد ....
مصاحبه : مریم طالبی
بخش خانواده ایرانی