تبیان، دستیار زندگی
«سیاه چمن» یادگار روزهای پر تب و تاب تاریخ انقلاب اسلامی است و بالاتر از همه ترجمان این جمله که انقلاب به فرزندان خود اعتماد به نفس می‌دهد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاه مثل یک مار است

سیاه‌چمن


رمان «سیاه چمن» نوشته «امیر حسین فردی» درباره تاثیر انقلاب اسلامی بر روستایی به نام «سیاه چمن» است و توسط انتشارات «سوره مهر» به چاپ پنجم رسیده است. امیر حسین فردی در رمان «سیاه چمن» به زندگی و احوال مردم روستاهای اطراف دریاچه هامون بعد از وقوع انقلاب اسلامی می‌پردازد.
وی در توضیحی که با عنوان «ناگهان سیاه چمن» در ابتدای کتاب آورده، درباره علت نوشتن کتاب این گونه گفته است: «سیاه چمن» هر چه که هست، اولین رمانی است که در اردوگاه نویسندگان متعهد، درباره تاثیر انقلاب اسلامی بر زندگی مردمان یکی از محروم‌ترین نقاط ایران نوشته شد. این فضل تقدم یکی از ویژگی‌های برجسته «سیاه چمن» است.... «سیاه چمن» یادگار روزهای پر تب و تاب تاریخ انقلاب اسلامی است و بالاتر از همه ترجمان این جمله که انقلاب به فرزندان خود اعتماد به نفس می‌دهد...».

داستان «سیاه چمن» این گونه آغاز می‌شود: «سپیده سر زده بود و خورشید، آرام آرام، از پشت شاخه‌های پربرگ درختان بالا می‌آمد و با پرتو زرین خود حاشیه ابرهای کبود و خاکستری را می‌گداخت و به رنگ سرخ آتشین در می‌آورد».

««سیاه چمن» هر چه که هست، اولین رمانی است که در اردوگاه نویسندگان متعهد، درباره تاثیر انقلاب اسلامی بر زندگی مردمان یکی از محروم‌ترین نقاط ایران نوشته شد

طرح داستان سیاه چمن یکی از سوژه های آشنای سال های اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در خصوص زندگی روستاییان است که در آثار داستانی و تولیدات سینمایی و تلویزیونی مطرح بود؛ بیان ظلم ستم ارباب ها و خان ها بر مردم فقیر روستاها که با پیروزی انقلاب اسلامی این بساط برچیده می شود و روستاییان بر امور زندگی خود تسلط پیدا می کنند.

زمان وقوع حوادث داستان حدود بهار سال 1358 است؛ زمانی که انقلاب اسلامی در جمهوری اسلامی ایران به پیروزی و کم کم دوران ثبات خود را آغاز کرده و این در حالی است که در موقعیت مکانی وقوع حوادث داستان سیاه چمن (مناطق روستایی اطراف شهرستان کهنوج در جنوب شرق کشور) هنوز نشانه هایی از بازماندگان ارباب ها و خان ها و ظلم و ستم آن ها به مردم فقیر روستایی دیده می شود.

داستان از آن جا آغاز می شود که در صبح بهاری خیرمحمد (پیرمرد روستایی)، امان‌داد (فرزندش) را با گوسفندها به سیاه‌چمن روانه می‌کند. میردادخان پیغام می‌آورد که به دستور سیف‌الله خان، از فردا گله به سیاه‌چمن نبرد. فردای آن روز میردادخان، امان‌داد را در سیاه‌چمن شلاق می‌زند.

شب، یارمحمد، برادر بزرگ‌تر متوجه این موضوع می‌شود و به فکر می‌رود و به یاد تظاهراتی می‌افتد که در شهر یزد دیده بود، و شنیده بود که برای مبارزه با شاه و خان ها است. از روز بعد، خان، سیاه‌چمن خیرمحمد را برای گل‍ّه خودش قرق می‌کند، خیرمحمد به ناچار یارمحمد را با گوسفندها به کوهستان می‌فرستد.

«سیاه چمن» یادگار روزهای پر تب و تاب تاریخ انقلاب اسلامی است و بالاتر از همه ترجمان این جمله که انقلاب به فرزندان خود اعتماد به نفس می‌دهد

در راه، بیشتر گله تلف می‌شود. یارمحمد به دشت برمی‌گردد. میرداد را موقع آبیاری سیاه‌چمن، تا حد مرگ کتک می‌زند. سیف‌الله خان، به تلافی، شبانه به کپر خیرمحمد حمله می‌کند. یارمحمد پا به فرار می‌گذارد. خیرمحمد کشته و کپرش به آتش کشیده می‌شود. یارمحمد بعد از خاکسپاری جنازه پدر، همراه عزیز، پسرعمو و نامزد خواهرش، به کپرهای سیف‌الله خان نزدیک می‌شود.

عزیز کشته می‌شود و یارمحمد پایش آسیب می‌بیند و چند روز بعد، همراه قادر برای مداوا به کهنوج می‌رود. شب، در قهوه‌خانه، از زبان جمعه، شاگرد قهوه‌چی، متوجه می‌شود که در کشور، حکومت اسلامی برپا شده است. بر حسب اتفاق، میردادخان و هلیل که با قهوه‌چی آشنا هستند، برای استراحت به همان مکان می‌آیند.

در جریانی که پیش می‌آید، میردادخان با تیر یارمحمد کشته می‌شود. روزی که پاسدارها به راهنمایی یارمحمد برای دستگیری سیف‌الله خان می‌روند، در نتیجه تیراندازی، یارمحمد مجروح می‌شود و سیف‌الله خان هم به قتل می‌رسد.

سیاه چمن یک اثر گزارش گونه است که نگاه تاریخی آن به سایر عناصر داستانی غلبه کرده است. خود نویسنده در این باره گفته است: «قرار نبود سیاه چمن به این شکل نوشته شود. نوروز 63 که به روستاهای اطراف دریاچه هامون رفتم، دیدار مردمان آن دیار یکی از حوادث به یادماندنی زندگی‌ا‌م شد.

تصمیم گرفتم تا گزارشی از آن دیدار برای روزنامه کیهان بنویسم. وقتی شروع به نوشتن کردم، دیدم نمی توانم گزارش بنویسم. میل شدیدی به داستان نوشتن دارم. تا آن روز دو داستان کوتاه بیشتر ننوشته بودم و هنوز تصمیمی جدی برای نوشتن نداشتم. خیلی نتوانستم مقاومت کنم. حوادث مرا با خود بردند. تابستان همان سال وقتی داستان تمام شد. نام سیاه چمن را برایش انتخاب کردم و شد این کتاب.

«امیر حسین فردی» متولد مهر 1328 است. وی از بنیانگذاران حوزه اندیشه و هنر اسلامی، بنیانگذار جریان ادبی بچه‌های مسجد، موسس و مدیر مسئول کیهان علمی و... است

سیاه چمن هر چه که هست، اولین رمانی است که در اردوگاه نویسندگان متعهد، درباره تاثیر انقلاب انقلاب اسلامی بر زندگی مردمان یکی از محروم ترین نقاط ایران نوشته شد. این فضل تقدم یکی از ویژگی های برجسته سیاه چمن است.»

نویسنده چنان کار را پیش برده که خواننده، تا بخشهای پایانی به روشنی درنمی‌یابد همه آن حوادث، در ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب و در اولین بهار آزادی روی داده است.

در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «...سربازن از داخل کامیون ها بیرون ریختند و بلافاصله صدای شلیک تفنگ برخاست. چند نفر از تظاهرکننده‌ها بر زمین افتادند. عده‌ای با عجله دست و پای آنها را گرفتند و با خود به کوچه‌ها و خانه‌ها بردند. تیراندازی شدید شد. تظاهرکننده‌ها همان طور که الله اکبر و مرگ بر شاه می‌گفتند در اطراف پراکنده می‌شدند و مراقب بودند تا گلوله نخورند. یکی از آنها که هم سن و سال او و عزیز بود دوان دوان خود را به ساختمانی که آنها در آن مشغول به کار بودند رساند و با سرعت از پله‌های نیمه تمام بالا رفت.

آن دو با تعجب به جوان نگریستند و سپس با عجله به پر کردن زنبه مشغول شدند تا از پله ها بالا ببرند. جوان از آن بالا فریاد زد و گفت: «زنبه‌ها را ول کنید، بیایید بالا، اگر سربازها بیاییند و شما را آنجا ببینند می زنند.» یار محمد و عزیز بی‌اختیار آجرها را روی زمین ریختند و در حالی که زنبه خالی را همراه خود می‌بردند با سرعت به طرف پله‌ها دویدند و به بالای ساختمان رفتند.

جوان که به خیابان و کوچه‌ها نگاه می‌کرد با دیدن آنها برگشت و نفس نفس زنان گفت: «برادران بلوچ، چرا شما با ما همراهی نمی‌کنید، مگر نمی‌بینید که آنها چکار می‌کنند؟»

نویسنده چنان کار را پیش برده که خواننده، تا بخشهای پایانی به روشنی درنمی‌یابد همه آن حوادث، در ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب و در اولین بهار آزادی روی داده است

آن دو به صورت یکدیگر نگاه کردند. یارمحمد گفت: «والله ارباب، ما در این ولایت غریب هستیم، آمدیم کار کنیم و کمی پول جمع کنیم و برگردیم.» جوان خود را پشت دیوار کشید و پرسید: «شنیده‌ام تو ولایت شما خان‌ها خیلی ظلم می‌کنند، این طور نیست؟» یارمحمد گرد آجری را که ته زنبه جمع شده بود، تکاند و گفت: «ها، خان‌ها همه چیز را از ما می‌گیرند.» جوان به صورت آنها نگاهی کرد و گفت: «این مردم هم که دیدید آن طور جلو گلوله می‌رفتند، می‌خواهند از شر خان راحت شوند. آنها نمی‌خواهند زیر ظلم خان زندگی کنند. می‌خواهند آزاد باشند.»

عزیز و یارمحمد با تعجب به صورت یکدیگر نگاه کردند. عزیز پرسید: «خان؟ مگر شما هم خان دارید؟» جوان گفت: «بله، ما هم خان داریم، خان ما خان شما هم هست، خان همه ایران است.» عزیز کمی فکر کرد و گفت: «والله ما تو ولایت خودمان خیلی خان داریم. یک خان هم داریم که باید شما هم بشناسید، اسمش سیف الله خان است. تفنگ و اسب دارد.»

جوان به آنها نزدیکتر شد و گفت: «آن خانی که من می‌گویم، خان همه ایران است و اسمش هم شاه است فهمیدید؟ او خان سیف الله خان هم هست. شاه مثل یک مار است. اگر ما سر او را بکوبیم بقیه خان‌ها هم از نفس می‌افتند. اما شما هم منتظر ننشینید که ما سر مار را بکوبیم. شما هم در ولایتتان، دم مار را، که همان سیف الله خان و خان‌های دیگر هستند، بکوبید.» آنها از شنیدن این حرف بیشتر تعجب کردند و به فکر فرو رفتند...»

«امیر حسین فردی» متولد مهر 1328 است. وی از بنیانگذاران حوزه اندیشه و هنر اسلامی، بنیانگذار جریان ادبی بچه‌های مسجد، موسس و مدیر مسئول کیهان علمی و... است و تاکنون داوری کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جایزه کتاب سال شهید غنی‌پور و جشنواره‌های متعدد ادبی را بر عهده داشته است.

بخش کتاب‌خوانی تبیان


منبع: خبرگزاری فارس