چرا محل زندگی امام عصر(عج) فاش نشده؟!
اساساً ادعای «امامیه» بر خلاف عادت است، به علت اینکه، ظاهراً امکان ندارد که شخصی در این مدت طولانی زنده باشد ولی هیچگونه خبری از مکان و نحوه زندگی وی به دست نیاید.
انتقاد کنندگان میگویند: عادتاً بسیار بعید به نظر میرسد که «مهدی» از روزی که ولادت یافته تا به حال که مدت زیادی میگذرد، در پنهان به سر برد و هیچ کس از پیروان و خویشاوندانش جای او را ندانسته و خبری از او به دست نیاورند؛ زیرا هر فردی که از ترس دشمن و یا به خاطر امر دیگری خود را پنهان میکند، غالباً مدت پنهان شدنش از بیست سال تجاوز نمیکند و عاقبت مخفیگاه او کشف میشود، بلکه در همان مدتی که پنهان است، بعضی از نزدیکان و دوستان خصوصی او به دیدارش میرسند و از احوال او آگاه میگردند.
این انتقاد نادرست بوده و از چندین جهت مورد اشکال است:
1- عدهای از دوستان و پیروان مورد اعتماد «حسن بن علی» که مدتها محرم راز و واسطه بین او و شیعیان بودهاند، همواره «مهدی» را ملاقات نموده و احکام و مسایل چندی از او نقل کردهاند و حقوق مالی اسلامی را از شیعیان گرفته و به وی تحویل میدادهاند. از جمله «عثمان بن سعید سمان عمری» و پسرش «محمد بن عثمان» که هردو از موثق ترین افراد وی بودند و نیز «بنی سعید» و «بنی مهزیار» در اهواز و «بنی الرکولی» در کوفه و «بنی نوبخت» در بغداد و عدهای از اهل «قزوین» و «قم» و سایر مراکز که همگی نزد «امامیه» و «زیدیه» معروف و مشهورند و اکثر اهل تسنن آنان را می شناسند و تمامشان مردمان عاقل، امین، فهمیده، دانشمند و مورد اعتماد شیعه و غیر شیعه بودهاند.
2- مدتها قبل از اینکه «مهدی» متولد شود، پیغمبر و همه امامان قبل از او خبر داده بودند که «مهدی» قبل از اینکه ظاهر شده و قیام کند، حتماً باید دو «غیبت» را سپری کند، غیبت اول، کوتاه و غیبت دوم، بسیار طولانی خواهد بود. در غیبت اول، دوستان خصوصیش، اخبار و مکانش را به دیگران خواهند گفت، ولی در غیبت دوم، هیچگونه اطلاعی از اخبارش نخواهند داشت و تنها مکانش را عدهای از دوستان مؤمن و با تقوا که همواره در خدمت او بوده و کارهایش را انجام میدهند، خواهند دانست.(1)
در قرآن کریم، قصه فرار «موسی» از وطنش و پنهان شدن وی از ترس رژیم «فرعون» را بیان میکند. و نیز در قرآن چنین آمده که در آن مدت طولانی، هیچ فردی از وضع شخصی و مکان پنهان شدنش آگاهی پیدا نکرد
این اخبار در کتابهای شیعیان که قبل از تولد «حسن بن علی» و پدر و جدش نوشته شده، موجود است. و ما دیدیم که تحقق این دو غیبت، چگونه صدق این اخبار و صحت عقیده «امامیه» را آشکار ساخت.
3- به چه دلیل میتوان ادعا کرد هر فردی که به خاطر امری از امور دینی و غیر آن از انظار مردم پنهان شود، حتماً باید عدهای از خویشان و یا دوستان نزدیکش، از مکان و احوالش آگاهی داشته باشند بلکه افراد زیادی بودهاند که از انظار پنهان شده و هیچ خبری از آنان در هنگام غیبتشان به دست نیامده است و ما تعدادی از این افراد را در اینجا ذکر میکنیم:
اول: تمام تاریخ نویسان اسلامی و غیر اسلامی از پیروان ادیان آسمانی نقل کردهاند که یکی از پیغمبران به نام «حضرت خضر علیه السلام» مدتها قبل از «موسی بن عمران علیه السلام» پنهان شده و تا این زمان به زندگی خود ادامه میدهد و احدی نتوانسته محل سکونت وی را کشف کرده و یا از کسانی که با او دوستی و معاشرت دارند خبری به دست آورد. تنها قرآن قصه کوتاهی از او با «موسی بن عمران» نقل کرده است.
و پاره ای از مردم میگویند: بعضی از «پارسایان و مردان با خدا» او را دیده ولی نشناخته اند و پس از اینکه از او جدا شدهاند به ذهنشان رسیده که آن شخص «حضرت خضر» بوده است.(2)
دوّم: در قرآن کریم، قصه فرار «موسی» از وطنش و پنهان شدن وی از ترس رژیم «فرعون» را بیان میکند. و نیز در قرآن چنین آمده که در آن مدت طولانی، هیچ فردی از وضع شخصی و مکان پنهان شدنش آگاهی پیدا نکرد، مگر زمانی که به پیغمبری مبعوث شده بود و برای دعوت قومش به مصر بازگشت نمود.
سوم
: یکی از قصه های شگفت انگیز، «حضرت یونس علیه السلام» پیغمبر است که از دست قومش گریخت. این واقعه آن هنگام انجام گرفت که یونس، مدتها در بین قومش تبلیغ کرد ولی آنان به دعوتش اعتنایی نکرده و گفته های او را به مسخره میگرفتند و در این مدت که حضرت یونس از انظار آنان پنهان بود، هیچ فردی جز «خداوند» از مکان او آگاه نبود؛ زیرا این ذات مقدس او بود که وی را مدتها به طور زنده در «شکم نهنگ» در دریا نگه داشت و سپس خداوند او را از شکم نهنگ بیرون آورد و در زیر درخت «کدو» قرار داد. یونس نسبت به آن درخت و آن زمینی که در آنجا پیاده شده بود، هیچ گونه شناختی نداشت و جای شک نیست که اینگونه پنهان شدن از انظار مردم، برخلاف عادت و عرف بوده و از نظر واقع بسیار بعید به نظر میرسد، لکن این چیزی است که در قرآن ذکر شده و تمام پیروان مذاهب اسلام و ادیان آسمانی، این قصه را در کتابهای تاریخ خود ذکر کردهاند.چهارم: شگفت انگیزتر از قصه یونس، قصه «اصحاب کهف» است که تا اندازهای شرح فرار آنان از قومشان و رفتنشان به غاری که در دور دست واقع شده بود، در قرآن کریم ذکر شده و در آن، چنین بیان گردیده که آنان همراه «سگی» به طرف «غار» رفته و داخل آن شدند، ولی آن سگ در مقابل غار، سر خود را بر روی دو دستش گذاشت و همگی مدت «309» سال در آن غار ماندند و مانند شخصی که در خواب معمولی فرو رفته باشد، از این پهلو به آن پهلو می غلتیدند. و در حالی که در این مدت، آفتاب به آنان می تابید و باد نیز به بدنهای آنان می-وزید، اجسادشان سالم ماند و هیچ سستی و فسادی به آنان راه نیافت. پس از انقضای این مدت، خداوند آنان را «زنده» کرد و آنان فردی را همراه با پول رایج زمان خودشان فرستادند تا غذای لذیذ و گوارایی تهیه کند. همانگونه که در قرآن بیان گردیده، در این مدت، هموطنان آنان هیچ گونه خبری از آنان نداشتند.
به استخوان های بدنهای انسانهای مرده نیز بنگر که چگونه ما ذرّات آن را از زیر خاک بیرون آورده و به یکدیگر وصل نموده و گوشت، روی آنها می-رویانیم و آنها را به صورت اولیه در میآوریم
جای تردید نیست که چنین قصهای «عادتاً و عرفاً» محال مینماید.و اگر صریحاً در قرآن ذکر نگردیده بود، حتماً مخالفان ما آن را انکار میکردند، همانگونه که «مادیین و طبیعیین» آن را محال میدانند.
پنجم: قصه حیرت آور دیگر، سرگذشت «صاحب الاغ» است که در قرآن و سایر کتب آسمانی ذکر شده(3) و یهود و نصارا او را پیغمبر میدانند. خلاصه این قصه بدین گونه میباشد که «او از شهری گذشت و دید که آن شهر خراب و ویران گردیده، با خود گفت خداوند چگونه مردمی را که مدتها است مردهاند و اثری از آنان باقی نمانده، زنده میگرداند؟!
خداوند برای اینکه ثابت کند چگونه آنان را زنده خواهد نمود، او را میراند و پس از صد سال زنده کرد، در حالی که خوراکی های همراه وی، تازه مانده و هیچ تغییری نکرده بود و «الاغ» او نیز، در حال چریدن بسر میبرد(4) و به همان حالی که از اول بود باقیمانده و ابداً تغییری در او به وجود نیامده بود.
خداوند به وی گفت: به «غذایت» نگاه کن که ابداً تغییری نکرده و به استخوان های بدنهای انسانهای مرده نیز بنگر که چگونه ما ذرّات آن را از زیر خاک بیرون آورده و به یکدیگر وصل نموده و گوشت، روی آنها می-رویانیم و آنها را به صورت اولیه در میآوریم. «عزیر» هنگامی که جریان زنده شدن «مردگان» را دید، گفت: «حال دانستم که خداوند بر هر کاری تواناست».
همانگونه که گفتیم: این قصه در قرآن کریم ذکر شده و اهل کتاب نیز آن را نقل کرده و به آن اعتقاد دارند. بدون تردید این قصه نیز با جریان عادی و متعارف هیچ توافقی ندارد و به همین خاطر همه «مادیین» و «طبیعیین» و «مدعیان فلسفه» آن را شدیداً انکار میکنند و حال اینکه ادعای «امامیه» درباره «غیبت مهدی»، به عقل و عادت نزدیکتر است تا قصههای یاد شده. نظیر این قصهها در کتابهای تاریخ ادیان بسیار ذکر گردیده است.
فراوری بخش عترت و سیره تبیان
پی نوشت ها:
1. ر.ک: بحارالانوار، ج 51، چاپ تهران. بشارةالاسلام. غیبت نعمانی و غیبت طوسی.
2. در این باره و در مورد قصه های بعدی، به کتابهای تاریخ اسلام، مانند: تاریخ طبری، ابن اثیر، بحارالانوار، ج 5 و غیر آنها رجوع شود.
3. قرآن از «صاحب الاغ» تنها به «آن کسی که بر قریه ویران شدهای گذشت» یاد کرده و در تاریخ نام او مختلف آمده است. بعضی از آنان نام او را «عزیر» و بعضی دیگر «ارمیا» ذکر کردهاند. و هر دو اسم در اخبار مذهبی نیز نقل شده است. و اختلافهای دیگری در خصوصیات این قصه وجود دارد. (ر.ک: بحار، ج10، 7 و 14 و... طبری، ج 1 و تفسیر آیه 259 از سوره بقره).
4. در اینکه آیا خداوند، حمار عُزیر را نیز مانند خود عُزیر قبض روح کرد و یا نه، در تاریخ، به اختلاف نقل شده، پارهای اول و برخی دوم را نقل کردهاند، ولی ظاهر قرآن کریم چندان توافقی با نقل اول ندارد. (رجوع شود به تفسیر آیه 259 از سوره بقره).
منبع:ده انتقاد و پاسخ پیرامون غیبت امام مهدی؛ ترجمه كتاب «المسائل العشر فی الغیبة»، شیخ مفید (رحمة الله علیه)