تبیان، دستیار زندگی
انقلاب اسلامی، فرزند حوزه است و به دست روحانیان و طالبان علم، که محصول حوزه اند، به ثمر نشسته، از این روی، جایگاه روحانیت در انقلاب اسلامی، بر کسی پوشیده نیست. امروز، جدایی حوزه از نظام و روحانیت از سیاست، دشوار است. این دو، با هم عجین شده اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اخلاق روحانیان خدمتگزار

شماره 1

  بیت آیت‌الله العظمی گلپایگانی،مراسم، شهادت حضرت امام صادق (ع) ، فاجعه مدرسه فیضیه
انقلاب اسلامی، فرزند حوزه است و به دست روحانیان و طالبان علم، که محصول حوزه اند، به ثمر نشسته، از این روی، جایگاه روحانیت در انقلاب اسلامی، بر کسی پوشیده نیست. امروز، جدایی حوزه از نظام و روحانیت از سیاست، دشوار است. این دو، با هم عجین شده اند.

خاستگاه دگرگونی عظیم که در بهمن«57» شاهد آن بودیم، حوزه علمیه قم بود و مایه از سرچشمه گوارای اسلام ناب می گرفت.

پس از انقلاب اسلامی، افزون بر لزوم استمرار آن وظایف در شعاعی گسترده تر، ضرورت پذیرش مسؤولیتهای انقلاب و سامان دادن به امور مردم و پی ریختن نظامی نو و هماهنگ و با فرهنگ و ارزشهای اسلامی نیز، متوجه آنان بود.

ضرورت اسلامی کردن ساختار سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی، اداری و... ایجاب می کرد که روحانیت، به عرصه های سیاسی و فرهنگی گام بگذارد و گاه، مسؤولیتهای را بر عهده گیرد.

ابتدا، پنداشته می شد که اگر روحانیت پس از شکستن آخرین سدهای پایدار دشمن و تا راندن استعمار و برقراری نظام، تنها بر سیر اجرایی امور و عملکرد مجریان نظارت کند، کارها بر وفق مراد، پیش خواهد رفت، ولی در همان ماههای نخستین، و ناگزیر، روحانیت، باید حضور جدّی و کار ساز در پستهای کلیدی داشته باشد.

برخی از آنان که به برکناری روحانیت پای می فشردند، حفظ قداست و موقعیت روحانیت و حوزه های علوم دینی را بهانه می کردند و می گفتند ارزش معنوی و جایگاه والای روحانیت، بیش از اینها برای ما، مهم است و باید جدای از گردونه کارهای اجرایی و اداری باشد، تا قداستش محفوظ بماند.

البته از همان آغاز، روشن بود که این، نغمه ای است شیطانی، منتهی در لباس دلسوزی و جانبداری از روحانیت و گاه از زبان دلسوزان و طرفداران جدّی قداست روحانیت.

همچنین روشن بود که چنین امری، شدنی نیست و اگر روحانیت از عرصه به در رود و کشور و انقلاب را به حال خود رها کند و منتظر ساماندهی کارها و حلّ دشواریها توسط لیبرالها و روشنفکران غرب زده بماند، همه تلاشها و خون دل خوردنهای او، به هدر می رود.

بی گمان، ممکن است در فعالیتهای اجرایی و اداره کشور و انقلاب، آن هم در شرایط نابسامان جنگ و ویرانیها و دشواریهای به جای مانده از رژیم طاغوت و فشارهای اقتصادی، به خاطر سخنان انتقادی و پرخاشهای مردم، چنین پنداشته شود که به قداست و موقعیت روحانیت، خدشه وارد آمده، ولی باید توجه داشت که اگر کار برای رضای خدا باشد، روزی جلوه خواهد کرد و مردم نیز، خواهند فهمید که خدمتگزاران واقعی کیانند. افزون بر این، حفظ قداست و معنویت، در کوران حوادث و در فعالیتهای سیاسی اجتماعی، اهمیت و ارزش دارد، نه با کناره گیری از مردم و کارهای سیاسی و اجتماعی.

انقلاب اسلامی، فرزند حوزه است و به دست روحانیان و طالبان علم، که محصول حوزه اند، به ثمر نشسته، از این روی، جایگاه روحانیت در انقلاب اسلامی، بر کسی پوشیده نیست. امروز، جدایی حوزه از نظام و روحانیت از سیاست، دشوار است. این دو، با هم عجین شده اند.

این، بدان معنی نیست که همه روحانیان، در تشکیلات حکومتی کارهای رسمی بر عهده گیرند. عجین شدن با نظام و سیاست، غیر از عهده داری کارهای سیاسی و اجتماعی است. بسیاری از روحانیان، در حوزه های علمیه، در کار آموختن و آموزاندند و یا در شهرها و روستاها به وظایف دینی و پاسخ گویی به مراجعات مردم و... می پردازند و عهده دار مسؤولیت سیاسی نیستند، ولی همراه نظام هستند و در راه استوارسازی آن تلاش می ورزند و مردم را برای به ثمر رساندن آرمانهای بلند انقلاب، بسیج می کنند.

بالآخره، چه روحانیان در پستهای اجتماعی و سیاسی باشند، چه نباشند، مردمان، کنجکاوانه، کارهای آنان را زیر نظر دارند و روشن است آنان که کاری در دست دارند، بیشتر به باز خواست کشیده می شوند.

اکنون، دنیای اسلام و مستضعفان جهان، چشم امید به انقلاب و عملکرد روحانیان دارند. آنان می خواهند بدانند رو حانیان و حوزه های علمیه که اکنون عهده دار حکومت گشته اند و بیشترین و بزرگترین امکانات مادی و معنوی کشور را در خدمت انقلاب گرفته اند، چه می کنند، چه رفتاری با مردم دارند و به چه میزان به تحقق شعارها و آرمانهای حکومت الهی و گسترش عدالت اجتماعی، اهتمام می ورزند. آیا غرور قدرت و جاه و تجملات وسوسه برانگیز، زندگی ساده و بی تکلف آنها را مغلوب خویش، نخواهد ساخت؟ آیا فضائل اخلاقی و معنویات و ارزشهای روحانی، که بزرگترین و مهم ترین شاخصه طالبان علم و حوزه های علمیه در طول تاریخ بوده است، در گردباد خواهشها و طوفان مشکلات، لرزان نخواهد شد؟ آیا حوزه های علمیه و روحانیت شیعه، در بعد معنوی و ارزشهای اخلاقی، به انحطاط کشیده نخواهد شد.

روحانیت، گر چه یک حزب، یا تشکیلات سیاسی و اجتماعی نیست و بسان سازمانها و حزبهای سیاسی، مرامنامه و اساسنامه ای ندارد و چهار چوب کار آن، به گونه دقیق، معین نشده، ولی با این حال، اصول کلی کارهای آن روشن است. فلسفه وجودی روحانیت و گونه کار آن، تا حدود زیادی گستره کار آن را روشن می سازد.

ورود به جرگه روحانیت، آن هم در شرایطی که مدیریت و هدایت انقلاب بر عهده این نهاد قرار دارد، آداب ویژه ای را می طلبد که باید رعایت شود.

آدابی که در حزبها و تشکیلات سیاسی جایی ندارند. آنها، به تناسب نوع تشکل و یا حکومت و سمت و سو و گرایشهایی که دارند، از ابزار قانونی و مقرراتی که می نهند، در نظم و انظباط، بهره می گیرند.

در این نوع حکومتها و حزبهای سیاسی، اخلاق، اگر هم باشد، بسیار کم رنگ و تحت الشعاع سایر امور است.

در صنف روحانیت، اخلاق، مسأله بنیادی است و مقدم بر دیگر امور، زیرا در اسلام، اخلاق و ارزشهای انسانی، جایگاه والایی دارند و رکن اساسی امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به شمار می روند.

دستور العملها و سفارشها حضرت علی(علیه السلام) در جنگهای جمل و صفین(1)به فرماندهان و افسران ارتش اسلام، گواه این سخن هستند.

از این روی، صنف روحانیت، وظیفه دارد، این رکن اساسی را پاس بدارد و با حرکات سیاسی اجتماعی خود، در هم آمیزد و کار را با آن پشتوانه عظیم به وجود برد.

این صنف، باید به پیرامون خود دقیق بنگرد، و از آفات، دامن برگیرد، به انتظارها درست پاسخ بدهد، حساسیت شغلی خود را دریابد و...

قدرت و لغزشگاهها

در طول تاریخ، کمتر حاکم و صاحب مقام و قدرتی بوده که سالم مانده باشد و در دام شهرت و شکم گرفتار نشده باشد. بسیار بوده اند افرادی که در شرایط عادی که موقعیت و مقامی نداشته اند، پاک و مهذب و آراسته به ملکات و مکارم و اخلاقی می زیسته اند و همواره از کاستیهای اخلاقی دیگران در رنج بوده اند، ولی هنگامی که خود به مقامی رسیده اند و ثروتی به دست آورده اند، دامن تقوا و تقدس را از کف داده و به دهها ضعف اخلاقی گرفتار آمده اند.

در سده های نخستین که مسلمانان با پیروزیهای بزرگ و پی در پی، به سرعت، بر حدود نیمی از جهان آن روز، مسلط شدند و با گشوده شدن دروازه های ایران و روم و سرازیر شدن ثروتهای فراوان، به سوی آنان به امکانات عظیم مالی دست یافتند و مبادلات تجاری و کارهای اقتصادی رونق گرفت، کم کم، آثار رفاه بروز کرد و آن دلیریها و بی باکیها رو به افول نهاد که برای جهان اسلام، دهشت انگیز بود.

مؤمنان پاکباخته و مبارز، که تا دیروز، به چیزی جز خشنودی خدا و سر بلندی اسلام و مسلمانان و حاکمیت دین خدا نمی اندیشند، گرفتار رفاه زدگی و خصلتهای طاغوتی و ضد ارزشی برخاسته از قدرت و ثروت شدند. اموری که تا آن هنگام، به شدت از آن پرهیز داشتند.

انحراف خلاف از مسیر اصلی خویش، از همان آغاز، سبب شد که افراد نا صالح، روی کار آیند و همه چیز را ملک خود بپندارند. بسیاری از زمینهای آباد، تیول نزدیکان و خویشان خلیفه شد و... (2)

حضرت امیر(علیه السلام) پس از به دست گرفتن زمام امور مسلمانان در نخستین خطبه، فرمود:

«... الا وان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیّه(صلی الله علیه و آله) و الذی بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلّن غربله و لتساطّن سوط القدر حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم...»(3)

... آگاه باشید. تبره روزیها، درست همانند زمان بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، بار دیگر، به شما روی آورده است.

سوگند به آن که پیامبر را بحق بر انگیخت، به سختی مورد آزمایش قرار می گیرد و غربال می شوید و همچون محتویات دیگ، هنگام جوشش زیر و رو خواهید شد، تا آن که بالاست پایین و آن که، پایین است، بالا قرار گیرد...

پس از شهادت حضرت امیر(علیه السلام) و دوران کوتاه امام حسن(علیه السلام)، زمام امور، به دست حاکمان نالایق بنی امیه افتاد. آنچه را که حضرت امیر(علیه السلام) از آن بر حذر می داشت، به گونه آشکارتری در زندگی آنان و ارکان حکومت رسوخ یافت.

هر یک از امامان(علیهم السلام) به مقتضای حال و موقعی و جایگاهی که داشتند، به پاسداشت ارزشها پرداختند. امام سجاد در اوج اختناق بنی امیّه، از راه آموزشهای اخلاقی، در قالب دعا، که بخشی از آن در صحیفه سجادیه گرد آمده، به تقویت ارزشها و تهذیب نفوس مؤمنان پرداخت.

صدور چنین دعاهایی از سوی امام، افزون بر بار سیاسی و آموزشی، بیانگر این واقعیت بود که آموزشهای اخلاقی در شرایط دستیابی به قدرت و ثروت، یک ضرورت است.

تاریخ افول حاکمان قدرتمند، بسیار عبرت انگیز است. فراوان بوده اند حکومتهایی که تجمل و رفاه، همچون موریانه، پایه های حاکمیت و اقتدار آنان را سست ساخته و سپس با رخدادی کوچک در هم ریخته است.

درباره تجمل گرایی شاه سلیمان صفوی نوشته اند:

«خیمه های شاه سلیمان، به قدری وسیع بود که داخل آنها، حمامها و حوضهای آب، وجود داشت. علاوه بر این، در خیمه ها، باغچه های بسیار زیبا و پر گل یافت می شد...

چادر شاه در گرگان، به طول 60 متر و به عرض 35 و ارتفاع 30 پا بود و پنج ستون مدور، که با اسبابهای طلایی و شمش تو پر طلا و نقره مزین بود، تکیه داشت. به نوک هر ستون، گویهای شمش طلای تو پر قرار داشت و درون آن، یکسره زر بفت بود...(4)»

صفویان، که در آغاز، به چیزی جز پیروزی بر دشمن و افزایش توان نظامی کشور نمی اندیشیدند، پس از گذشت چند دهه، درست، پس از آن همه پیروزیهای شگفت و شکوفایی و رونق اقتصادی و فرهنگی، به تجمل و عیش و نوش روی آوردند.

داروغگان و شبگردان، به جای حفظ جان و مال مردم و برقراری امنیت، رفیق قافله و شریک دزد شدند.(5)

روشن است که در چنین هنگامی، بر قراری امنیت و عدالت و حفظ کشور از دست اندازی بیگانگان، که در آغاز، بر آن پای می فشردند، موردی نداشت، زیرابه گفته غزالی:

«بی قناعت، عدل ممکن نشود. (اگر دولتمردان) طعامهای خوش خورند و جامه های نیکو پوشند، شیرازه کار از هم می پاشد.(6)»

روحانیت، که همواره به زهد و قناعت و ساده زیستی مفتخر بوده است، اکنون که با گونه گون دشمنیها و کینه توزیهای دشمنان داخلی و خارجی رو در روست، باید هوشیارانه مراقب باشد که در دام آفتها و وسوسه های نفسانی و شیطانی گرفتار نیاید.

این نکته، همواره باید آویزه گوش عالمان دین و حوزویان، بویژه روحانیانی که در نظام اسلامی، کمر به خدمت بسته اند، باشد که همه اقتدار و عظمت و محبوبیت و قداست روحانیت، برخاسته از اخلاص و تقوا و خدمتگزاری مخلصانه و زاهدانه آنان به اسلام است. اگر این افتخارات را با کارهای ناشایست، از بین ببرد، چیزی در دست ندارد و کاری از پیش نخواهد برد.

این خطرها، برای روحانیت، پس از پیروزی انقلاب، به وجود آمد لغزشگاهها بسیار شد و وسوسه های شیطانی بی شمار.

امام خمینی، از اوان انقلاب، این خطر را جدی گرفت و در مناسبتهای گونه گون، به روحانیان، هشدار داد و آنان را به ساده زیستی فرا خواند.

روحانیان باید کاری کنند که در چشم مردم خاشع و متواضع و به دور از ناز و تکبر جلوه کنند. توصیه حضرت امیر(علیه السلام) به کارگزاران خود، می تواند چراغ راهی باشد برای روحانیان ما در این روزگار:

«و ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس ان یظن بهم حبّ الفخر و یوضع امرهم علی الکبر.(7)»

از بدترین و پست ترین صفات زمامداران آن است که صالحان از مردم، آنان را افرادی دوستدار فخر و غرور، گمان کنند و کارشان را بر خود بزرگ بینی حمل کنند.

پاورقی:

.1 «نهج البلاغه»، صبحی صالح، خطبه 14.

.2 «همان مدرک» / 3.

.3 «همان مدرک»، خطبه 16.

.4 «سیاست و اقتصاد در عصر صفوی»، محمد ابراهیم باستانی پاریزی 423، صفی علیشاه تهران.

.5 «همان مدرک» / 270.

.6 «نصیحة الملوک»، غزالی، تصحیح جلال الدین همایی / 48.

.7 «نهج البلاغه»، خطبه 216.


پدیدآورنده: اسماعیل اسماعیلی

تنظیم: گروه حوزه علمیه تبیان