كاش كور بودم
این عکس کاملا واقعیست.

همین چند روز پیش؛ بهمن 89 - میدان انقلاب
اگه خواهر یا برادر هم سن و سال این پسر (دوم دبستان) داشته باشی? کاملا میفهمی حس من رو. فقط مقایسه کن بین برادر یا خواهر خودت و این بچه. متاسفانه این عکس رو خودم انداختم.
حدود یک ساعت بعد هم یه دختر بچه هم سن و سال این بچه رو دیدم که داشت پولهایی که از دستفروشی کنار خیابون بهدست آورده بود رو میشمرد.
پشتش رو کرده بود به خیابون. پول تو دستهای کوچیکش جا نمیشد که بتونه بشماره.
کاش منم مثل خیلی های دیگه کور بودم و این چیزا رو نمیدیدم.
حالم خرابه.
ارسالی از ارمیای نبی
زندگی دانشجویی
حتما" خیلی از شما دوستان زندگی دانشجویی رو تجربه کردید ، و یا اگر تاکنون موفق به کسب این فیض نشده اید آرزوی رسیدن به آن را برایتان دارم. (ولی به دلتون صابون نزنید ، دعای من نمیگیره ! )
انجمن طنز و سرگرمی یکی از بخشهای فعال انجمن تبیانه. این انجمن دو فراخوان متفاوت و البته بدون جایزه برای ماههای آخر سال تدارک دیده، و از آنجایی که هدف جاده دوستی صرفا" چسباندن گل لبخند بر لبان شماست ،فعلا" در اولین فراخوان آن حاضر می شوم.
(نکته : این چسباندن لبخند به روشهای مختلفی انجام خواهد شد : میخ ، پیچ ، پرچ ، نخ و سوزن ، چسب آکواریوم ، چسب پی وی سی ، چسب چوب ، چسب زخم ، چسب شیشه ای و غیره ...
شما میتوانید با توجه به توان مقاومت خود چسبی را برگزینید تا برای شما نصب نماییم )
مطلب امروز، روایت اتاق دانشجویی یکی از دوستان بنده است که در زمان دانشجویی تنها یک ترم افتخار آشنایی با ایشون رو داشتم. اتاقی ساده و در عین حال پر از صفا و صمیمیت و البته شلوغ و به هم ریخته! امیدوارم از خواندن این شعر هم لذت ببرید.
***
می سرایم قصه ای از این اتاق
تا ببینی قد کاخ است این اتاق!
این روایت از اتاقی دیگرست
یک مکانی با نمای دیگرست
یک به یک شرحش دهم با اشتیاق
تا بفهمی چند متــــر است این اتاق
اول از این سمت، ز در آغاز کن
قبل هر چیز، بند کفش را باز کن
یــــک نظر انداز بر کل سرا
تا که شاید نیک بینی خانه را
پشت در باشــــد یکی فروند، اجاق
هر چه باشد جای طبخ است این اتاق !
در کنارش نصفه ای، یخچال بود
نصفه بود، اما چقدر سر حال بود !
چند سانتی این طرف تر هم ببین
سفــــره آبگوشت باشد بر زمین !
آن نَشــسته ظرفهایش، کوه بود
چاره اش هم شستن و اندوه بود
رخ به آن سو، روی دیوارش نما
یادگاری های او ماندست به جا
آن طرف تر، چند برگه، یک کتاب
در کنارش، تخت نرمی بهر خواب !
کــــل ملکش، در اتاقی جمع بود
ساده بود، اما صمیمی، گرم بود
من چه گویم گفتنی را گفته ام
بعد آبگوشتش چه زیبا خفته ام!
هر کجا هست، دوست من، آن نازنین
ای خدایم غرق مهرخود بفرمایش، همین !
***
شعر : شاعر همچنان معاصر تبیانی « جاده دوستی »
نکته اول :
در صورتی که از شعر لذت بردید به لینک زیر در انجمن ها هم قدم بگذارید ، یک رأی مثبت به همین شعر دهید و اتحاد دوستان ثبت مطلب را به رخ انجمنی ها بکشانید !
index.aspx?pid=17257&threadID=280514&forumID=725
نکته دوم :
دوستانی که قصد کپی کردن مطالب را دارند، تنها با ذکر نام و ثبت لینک اصلی مجاز به کپی هستند.
من مثل اون هنرمند محترم نمیگم : تو رو خدا کپی نکن ، جان من کپی نکن ، کفنم کن ولی کپی نکن !
در صورت تخلف از این قانون ، به عنوان همیار پلیس، سر تقاطع بهشت و جهنم در خدمت شما خواهم بود
دست به گریبانِ شما شدن را ، زیبنده شما نمی بینم !!!
اگر در بین دوستان بخش ثبت مطالب تازه وارد هستید،جاده دوستی شما را به خواندن این مطالب دعوت می کند:
یک کلوم ختم کلوم بنده فداتم، تبیانم !
شعر طنز : شــــــــوق روزه داری ؟!
عاقبت این مهر آخر را همین هفته زدند
* ای خواهرم بیا کمی حیـــــا کن (1) *
* ای خواهرم بیا کمی حیـــــا کن (2) *