تبیان، دستیار زندگی
آیت الله انصاری از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در یک جای از عالم است. یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت در آن میله نور قابل وصول است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سالکی که در یک شب ره صد ساله رفت
آیت الله بهاء الدینی و مرحوم دولابی

آیت الله انصاری از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در یک جای از عالم است. یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت در آن میله نور قابل وصول است

پیمودن ره صد ساله با کسب رضایت پدر

پیر روشن ضمیر و صاحب خرد، حاج محمد اسماعیل دولابی در پی کسب رضایت پدر، دست ازخواسته قلبی و آرزوی بزرگش که تحصیل علم در حوزه نجف اشرف بود برداشت و به همین سبب ره صد ساله را به لطف و عنایت مولایش حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام به لحظاتی پیموده است.شرح ماجرا را از زبان خودشان پی می‌گیریم.

در ایام جوانی به همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم. به شدت تشنه علوم و معارف دینی بودم. با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود.

در حرم امیرالمؤمنین(ع) به حضرت التماس می‌کردم که ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه‌ام را به ضریح فشار می‌دادم و می‌مالیدم که موهای سینه‌ام کنده و تمام سینه‌ام زخم شده بود. حالم به گونه‌ای بود که احتمال نمی‌دادم به ایران برگردم. به خود می‌گفتم یا در نجف می‌مانم و مشغول تحصیل می‌شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می‌دهم و می‌میرم. با علما نجف هم که مشکلم را در میان گذاشتم تا مجوزی برای ماندن در نجف از آن‌ها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. در نتیجه نه التماس‌هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علما مرا به خواسته‌ام رساند. تا این‌که با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم. در حرم حضرت اباعبدالله(ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و آن التهاب فرو نشست و کاملا آرام شدم. به طوری که هنگام مراجعت به ایران حتی جلوتر از پدرم و بدون هر گونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم.

راه امام حسین(ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند. چون کشتی امام حسین‌(ع) در آسمان‌های غیب خیلی سریع راه می‌رود، هر کسی که سیر معنوی خود را و حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می‌رسد.

در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آن‌ها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق بر می‌گشتم جلوی در اتاق پرده‌ها کنار رفت و حالت مکاشفه‌ای به من دست داد و در حالی که سفره به دست بودم حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین(ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می‌خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می‌کردند و می‌گفتند او در حال خلسه است.

از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانة اباعبدالله بود و اشخاصی که به آن‌جا می‌آمدند بی‌آن‌که لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند می‌گریستند. در اثر عنایت حضرت اباعبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت الله شیخ محمد بافقی، مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی، بدون این‌که من به دنبال آن‌ها بروم و از آن‌ها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آن‌جا می‌آمدند.

بعد از آن مکاشفه، به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. اولین فرد آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی بود. همراه او بودم تا این که مرحوم شد. وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم. آیت‌الله شیخ محمد بافقی آمد و بر او نماز خواند من که دیدم شیخ هم بر عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ‌تر است جذب او شدم، به گونه‌ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم. خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد بافقی مرتبط بودم تا این‌که او هم مرا تحویل آیت‌الله شیخ غلام‌علی قمی ملقب به تنوماسی داد. من هم که او را قشنگ‌تر دیدم از آن پس همراه وی بودم. در همین ایام با آیت‌الله شاه‌آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم. تا این که بالاخره به نفر چهارم، آیت‌الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود بر خوردم. او با سایرین متفاوت بود.

چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در یک جای از عالم است. یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت در آن میله نور قابل وصول است. اول اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسل به اهل بیت(ع) و گریه و عزاداری و اقامه مجالس ذکر اهل بیت(ع) شدم. تا این‌که در پایان به شخصی برخوردم و به او دل دادم و از وادی توحید سر درآوردم. خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاس‌ها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم. بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا این‌که به وادی توحید رسیدم. در طول این دوران همیشه یکه‌شناس بودم و به هر کسی که دل می‌دادم، خودم و زندگی و خانواده‌ام را قربانی او می‌کردم تا این‌که خود او مرا به بعدی تحویل می‌داد و من که وی را بالاتر از قبلی می‌دیدم از آن پس دور او می‌گشتم. به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود. از راه سایر ائمه(ع) هم می‌توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین(ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند. چون کشتی امام حسین‌(ع) در آسمان‌های غیب خیلی سریع راه می‌رود، هر کسی که سیر معنوی خود را و حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می‌رسد.

خاطره‌ای از سفر حج

آقای معین یکی از همراهان این عارف واصل در خصوص احوالات  حاج محمد اسماعیل دولابی در سفر حج می‌گوید: یک روز با حاجی روبه‌روی ایوان طلا نشسته بودیم، گفت: وقتی دیدم عده‌ای از مردم دارند خیلی قشنگ طواف می‌کنند و عده‌ای دیگر نماز و قرآن می‌خوانند، در دلم به خدا عرض کردم: خدایا من که نمی‌توانم مثل اینها کارها بزرگی کنم، یک کار کوچکی به من بده. تا این را گفتم، انگار بلافاصله کسی در گوشم گفت: از کی تا حالا در دستگاه خدا کار کوچک هم پیدا می‌شود، هر چه هست کار بزرگ است.

همراه دیگری که در سفر همراه این پیر روشن ضمیر و صاحب خرد بوده، دیده که حاجی ناگهان از جا بلند شده و رو به جلو تند تند دویده و بلافاصله به کسی که ما نمی‌دیدیم اقتدا کرده و به رکوع رفت و چند دقیقه بعد که به خودمان آمدیم توی سرمان زدیم که چرا نفهمیدیم او به آن ناپیدای پیداتر از همه اقتدا کرده است.

گرچه ایام مفارقت حاج محمد اسماعیل دولابی به فزونی نهاده است اما هر روز که درمانده‌ای صاحب درد برای تسکین خویش طبیبی خردمند را جست‌وجو می‌کند، کلام جان‌بخش این مجذوب سالک رساتر از گذشته به گوش می‌رسد.

بهترین راه شناخت آن عزیز، غوّاصی در بحر بیکران آموزه‌های اوست که در کتاب موضوعی با نام "مصباح‌الهدی" و 5 جلد کتاب دیگر با عنوان "طوبای محبت" به چاپ رسیده است.


*برگرفته از مجلد پنجم طوبای محبت

تنظیم و فرآوری برای تبیان گروه حوزه علمیه