تبیان، دستیار زندگی
انتظار ما خیلی طولانی شد و ما کنار دری که پیش بینی کرده بودیم از انجا ورود پیدا کنند در حال انتظار بودیم که خیلی دیگر شب شده بود و دیروقت دیدیم که گویا حضرت امام به این سادگی ها نمیایند. همه دلواپس بودیم که چطور شده؟ اطلاعی هم نداشتیم، یک مرتبه دیدیم از
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطره ای از شروع انقلاب

نقره کار


این روزها مهندس نقره کار در دانشگاه علم و صنعت مشغول تدریس و تحقیق است.طرحهای پژوهشی و تخصصی در حوزه معماری و هنر دغدغه اصلی ایشان است.اما جدا از این زمینه تخصصی، ایشان روزهای سخت انقلاب را پشت سر گذاشته و از شاهدان و دست اندرکاران آن روزها است.

آقای نقره کار در سال 57 مسوول روابط عمومی ستاد استقبال امام خمینی در مدرسه رفاه بوده اند و از اولین افرادی بودند که در ایران به خدمت امام راحل رسیدند.لذا بر آن شدیم که به مناسبت 12 بهمن سالگرد ورود امام به میهن با ایشان گفتگویی داشته باشیم .


جناب مهندس با توجه به اینکه شما مسئول روابط عمومی ستاد استقبال از حضرت امام (ره)  در مدرسه رفاه بودید، برای ما خاطره ای را از آن دوران بفرمایید؟

بنده در اینجا به اولین دیداری که باحضر ت امام  داشتم، اشاره می کنم. 

امام با هواپیما وارد ایران شده بودن و ما از بعدازظهر در مدرسه رفاه منتظر بودیم ایشان تشریف بیارن؛ آمادگی پیدا کرده بودیم  ولی خب ایشان ترجیح دادن بروند به بهشت زهرا و ما منتظر بودیم تا ایشان بعد از اتمام مراسم به مدرسه بیایند.

انتظار ما خیلی طولانی شد و ما کنار دری که پیش بینی کرده بودیم از آنجا ورود پیدا کنند در حال انتظار بودیم که خیلی دیگر شب شده بود و دیروقت دیدیم که گویا حضرت امام به این سادگی ها نمیایند. همه دلواپس بودیم که چطور شده؟

حضرت امام  با همان آرامش و خنده ی خودشان یک نگاهی به ما کردند و یک سلام و احوالی کردند و رفتن تو اتاق خودشان. به عنوان شروع انقلاب برای ما خاطره ارزشمند و زیبایی بود.

اطلاعی هم نداشتیم، یک مرتبه دیدیم از توی حیاط بچه ها جیغ می کشند،  ما از طرف درب شمالی منتظر بودیم اما صدای جیغ از طرف حیاط می آمد، ما  دویدیم به سمت در حیاط که ببینیم چه خبره؟ هنوز هم نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده؛ اون موقع ها همه منتظر بمب و از این حرفها بودند  که ممکنه هواپیماها بیان و بمب بزنند؛ همه آنجا دسته جمعی دویدیم به سمت حیاط  یک مرتبه میخ کوب شدیم!

حضرت امام با همین آرامش و تومانینه و مرحوم شهید بهشتی هم در کنار ایشون  و فرزند محترمشون  احمد آقا از آن در وارد شدند دیگه همه ما که داشتیم با شدت می دویدیم به سمت در، یک دفعه همه با هم نشستیم روی زمین همینطوری محو، یک جور شد که دیگه نه کسی حرفی زد و نه سوالی کرد، حضرت امام  با همان آرامش و خنده ی خودشان یک نگاهی به ما کردند و یک سلام و احوالی کردند و رفتن تو اتاق خودشان. این به عنوان شروع انقلاب برای ما خاطره ارزشمند و زیبایی بود.

با توجه به اینکه در ستاد بودید برای ما تشریح کنید جو آن زمان را که از لحاظ امنیتی چطور بوده؛ با توجه به اینکه بیشتر در این مواقع به خاطرات خوب اشاره می کنند سختی هایی که از لحاظ امنیتی ممکن بوده ، باشه که  تروری پیش بیاد بمب گذاری پیش بیاد این موارد به چه شکل بوده؟

مهندس نقره کار

تا آنجایی که من در خاطرم هست  مسائل امنیتی اصلا بهش توجه نمی شد، حالا یک موردی که بگم مثلا خود من بیشتر توی شرق تهران (احمدیه و مکتب الحسین) که در واقع آنجا مرکز انقلابی شرق تهران بود در خدمت آقای جلالی خمینی بودیم . در آنجا از نخست وزیری بهمان اطلاع دادن که مواظب خودتان باشید( که یکسری ترورهایی هم اتفاق افتاده بود) که اسامی رو کشف کردن از منافقین  برای کسانی که در شرق تهران قصد ترورشان را دارند  که اول آیت الله جلالی خمینی بود، دومی هم گفتن اسم توست ولی تا آنجا که من می دانم نه آقای جلالی خمینی مسلح بود و نه من و ایشون که مرتب در راه منزل و خانه در حال تردد بودند آنهم به صورت پیاده، هیچ وقت هم نه محافظ داشتن و نه اسلحه ای.

حالا خود ما که اینطوری بودیم ولی خب من تصور می کنم که همه مسئولین همین جوری بودند ولی خب نسبتا بی توجهی بود، باید نسبت به آن  مسئولینی که ارزشمند بودن بیشتر توجه می کردیم برای نمونه در آن جریان ریاست جمهوری  ما جلسه ای داشتیم آنجا برای آموزش و پرورش و ترتیبی بود ، ما این سالن بغل بودیم  و شهید رجایی هم در سالن بغل بودند؛ که آن آدم جانی آمده بود کیف رو گذاشته بود، البته دوستان دیگر هم قبلا گفته بودن که اینها آدم های قابل اعتمادی نیستند اینها که دور و بر هستند؛ اما خب نباید این بی توجهی می شد و ما یک همچنین شخصیت های بزرگی رو آنجا از دست میدادیم . ما شاهد انفجار و تشکیلات و اینها بودیم  خود من مجبور شدم  از پنجره پایین بپرم یک مقداری هم مجروح شدم  در واقع نباید اونجا اینطور می شد چون من با دوستان صحبت می کردم می گفتن ما گفته بودیم به شهید بهشتی که این قابل اعتماد نیست (این شخصی که اونجا بمب گذاری کرده) .  منتهی از انجایی که اسلام می خواد بیشترین جاذبه رو داشته باشه  و بیشترین رحمت رو ؛آنان در واقع به خاطر دلسوزی که داشتن برای اینکه بتوانند منافقین رو جذب کنند آنها را بیرن نکردند.

نقره کار

ما امسال شاهد استقبال با شکوه و کم نظیر مردم غیور قم از مقام رهبری بودیم، شما این استقبال را در راستای استقبال از امام در آن زمان چگونه می بینید و چه حسی از این رویه دارید؟

بعد از آن حادثه ای که من برای شما تعریف کردم  نه تنها این جاذبه ها و این رویدادها تضعیف نشده، بلکه مرتب اوج گرفته است.

در آن حادثه ما چند نفری بودیم که عکس العمل نشان دادیم  این رو مقایسه کنید مثلا با مرحوم شدن حضرت امام  وآن تشیع جنازه  عظیمی که از ایشان شکل گرفت؛ الان اکثر  مسافرت هایی که مقام رهبری به شهرستان ها و استان ها می روند هیچکدام اصلا قابل مقایسه نیست، انشالله که خداوند پایدار و محفوظ بدارد مقام معظم رهبری را  تا بتوانند راه حضرت امام را مانند گذشته ادامه دهند.

مصاحبه:عطا الله باباپور

بخش سیاست