تبیان، دستیار زندگی
جاى هیچ شگفتى نیست اگر بگوییم مأمون گاهى خود به ذكر انگیزه ها و مقاصد خویش مى پرداخت . از باب مثال ، در قضیه ولیعهدى امام رضا (علیه السلام) هنگامى كه از سوى حمید بن مهران و برخى عباسیان بازخواست شد كه چرا دست به این كار زده ، بدانها پاسخ این چنین داد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اقدامات ننگین مأمون در برابر امام

مامون

مأمون كوچكترین حسن نیتى در امر ولیعهدى امام رضا (علیه السلام) نداشت . آخر چگونه مى توان در پلیدى تصمیم ها و نیتش تردیدى نكرد و حال آنكه آن همه قرائن و شواهد خلاف صداقت او را تایید مى كردند. افزون بر این ، مأمون خود دست به كارهایى مى زد كه رسوایى خویش را نزد همگان برملا مى ساخت . اكنون مى خواهیم با پاره اى از اقدامهاى ننگین وى آشنا شویم .

مأمون خویشتن را رسوا مى كند؟

جاى هیچ شگفتى نیست اگر بگوییم مأمون گاهى خود به ذكر انگیزه ها و مقاصد خویش مى پرداخت . از باب مثال ، در قضیه ولیعهدى امام رضا (علیه السلام) هنگامى كه از سوى حمید بن مهران و برخى عباسیان بازخواست شد كه چرا دست به این كار زده ، بدانها پاسخ این چنین داد:

«این مرد از دیدگاه ما پنهان بود. او مردم را به سوى خویشتن فرا مى خواند، از این رو خواستیم ولیعهد ما بشود تا هر چه مردم را به خویشتن جلب كند همه به نفع ما تمام بشود و در ضمن به ملك و خلافت ما نیز اعتراف كرده شیفتگانش نیز به پوچى ادعایش پى برند. ما ترسیدیم كه اگر او را به حال خود رها كنیم وضعى برایمان پدید آورد كه قابل تحمل و پیشگیرى نباشد....»

آنگاه حمید بن مهران درخواست كرد كه مأمون به وى اجازه مباحثه با امام (علیه السلام) را بدهد تا بدینوسیله عجزش را ثابت كرده ، شخصیت و مقامش ‍ را در نظر مردم پایین بیاورد. مأمون نیز با گشاده رویى به او رخصت داد. ولى پس از برگزارى مباحثه ، عباسیان با چنان شكستى مواجه شدند كه هرگز مأمون و پیروانش انتظار نمى بردند(1).

پس مى بینید چگونه مأمون وحشت خود را از وجود امام نزد عباسیان برملا مى كند و امام (علیه السلام) را تنها براى دفع خطرى كه همیشه احساس ‍ مى كرد، به مقام ولیعهدى مى رساند. بنابراین ، كوچكترین حسن نیتى براى مأمون در این كار وجود نداشت .

تعیین خط سیر ویژه براى امام :

یكى از دستورهاى مأمون براى آوردن امام به «مرو» آن بود كه «رجاء بن ابى ضحاك » را مأمور كرده بود تا خط سیر او را بصره ، اهواز و فارس قرار بدهد و هرگز از راه كوفه ، جبل و قم ، امام را نیاورد.

علت این دستور هم واضح بود. زیرا اهل كوفه و قم شیعه بودند و در مهرورزى نسبت به علویان و اهلبیت معروف بودند، به ویژه كوفه كه از حساسیت ویژه اى در قلمرو حكومتى برخوردار بود.

دیگر از اقدامهاى مأمون آن بود كه دانشمندان و متكلمان معتزله را كه اهل بحث و استدلال و موشكافى در امور علمى بودند، گرد امام رضا (علیه السلام) جمع مى كرد و آنان را به بحث و مناظره وامى داشت . هدف از ترتیب این گونه مجالس آن بود كه امام از پاسخ عاجز بماند و بدینوسیله نادرستى یكى از ادعاهاى اساسیش بر مردم روشن گردد .

مأمون نمى خواست امام (علیه السلام) با عبور از این شهرها بیشتر آنان را تحت تاثیر قرار دهد و بر شیفتگیشان بیش از پیش بیفزاید.

برعكس ، مردم بصره شدیدا هواخواه عثمان بودند و عباسیان نیز در این شهر از موقعیت بسیار خوبى برخوردار بودند. همین اهل بصره بودند كه خانه هایشان به دست زید النار، فرزند امام كاظم (علیه السلام)، طعمه آتش ‍ گردید.

آزمایش مردمى بودن امام (علیه السلام)

مأمون گه گاه دست به این آزمایش مى زد تا ببیند آیا امام از پایگاه مردمى برخوردار است یا نه . در ضمن مى خواست بداند چه موقع نفوذ گسترده امام در بین مردم عامل تشكیل دهنده یك خطر جدى براى او به شمار مى آید تا در كشتن وى هر چه زودتر اقدام كند. از این رو بود كه هر از چندى او مى خواست كه مثلا با مردم به نماز برود یا از این قبیل آزمایشها كه همه دلیل بر شدت وحشت او از امام مى بود.

كتمان فضایل امام (علیه السلام) :

یكى از امورى كه جزو برنامه كار مأمون بود این بود كه امام را بتدریج از چشم مردم بیندازد تا به مرور كم كم همه را به این باور اندازد كه او شایستگى براى مقام حكمرانى را ندارد. از اینرو مى كوشید تا هر چه بتواند فضایل و خصوصیات بارز او را از مردم كتمان كند، مثلا دیدیم كه چون از «رجاء بن ابى الضحاك » شخصى كه امام را به مرو آورده بود مشاهداتش را در طول سفر پرسید و او نیز به شرح فضایل امام پرداخت ، مأمون او را به سكوت امر كرد و چنین بهانه آورد كه من مى خواهم فضایل او را مردم از زبان خود من بشنوند!!

مامون و مرد دزد

در این وادى هر چند مأمون در بسیارى از موارد نقشه خود را عملى مى ساخت ولى بسیار هم اتفاق مى افتاد كه از چهره واقعى خویش پرده برمى داشت .

شایعات دروغ :

افزون بر تمام اقدام هاى گذشته ، مأمون دست به پخش شایعات دروغ علیه امام رضا (علیه السلام) نیز زده بود. هدفش در این زمینه نیز آن بود كه در ذهن مردم تنفرى نسبت به علویان بویژه امام (علیه السلام) و دیگر امامان از اهلبیت برانگیزد.

از باب مثال ، روزى ابوالصلت به امام گفت : «اى فرزند رسول خدا، نمى دانید كه چه چیزها درباره شما مى گویند!»

امام پرسید: «چه مى گویند؟»

گفت : «مى گویند كه شما مردم را بردگان خود مى دانید!»

امام به طنز پاسخ داد: «اگر همه مردم بردگان ما باشند، پس بازار فروش ‍ آنها براى ما در كجاست ؟»(2)

خلاصه ، با این گونه شایعات مأمون مى خواست موقعیت امام را در دلهاى مردم سست گرداند نسبت به تمام علویان نیز دلى چركین پیدا كنند.

مأمون گفت : «این مرد از دیدگاه ما پنهان بود. او مردم را به سوى خویشتن فرا مى خواند، از این رو خواستیم ولیعهد ما بشود تا هر چه مردم را به خویشتن جلب كند همه به نفع ما تمام بشود و در ضمن به ملك و خلافت ما نیز اعتراف كرده شیفتگانش نیز به پوچى ادعایش پى برند. ما ترسیدیم كه اگر او را به حال خود رها كنیم وضعى برایمان پدید آورد كه قابل تحمل و پیشگیرى نباشد....»

تلاش براى محكوم كردن امام در مناظره :

دیگر از اقدامهاى مأمون آن بود كه دانشمندان و متكلمان معتزله را كه اهل بحث و استدلال و موشكافى در امور علمى بودند، گرد امام رضا (علیه السلام) جمع مى كرد و آنان را به بحث و مناظره وامى داشت . هدف از ترتیب این گونه مجالس آن بود كه امام از پاسخ عاجز بماند و بدینوسیله نادرستى یكى از ادعاهاى اساسیش بر مردم روشن گردد. آرى ، امام مانند سایر امامان داشتن علوم و معارف پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را كه شرط اساسى امامت است ، مدعى بود. بنابراین ، اگر مأمون موفق مى شد كه كذب این ادعا را ثابت كند با انهدام مذهب شیعه مشكل خود را بكلى حل كرده بود.

به نظر من اگر مأمون در این راه توفیقى به دست آورده بود دیگر نیازى به كشتن امام (علیه السلام) نداشت . چه دیگر او یك فرد معمولى بود كه از هرگونه حجت امامت دستش خالى بود.

بهر حال مأمون با كوشش فراوانى دانشمندان را از دورترین نقاط فرا مى خواند تا مشكلترین مسایل خود را بر امام عرضه كنند تا شاید ولو براى یكبار هم كه شده امام را از پاسخگویى عاجز كنند.

ابوالصلت در این باره مى گوید: «... چون امام در میان مردم با ارائه فضایل خود محبوبیت روزافزون مى یافت مأمون بر آن شد كه متكلمان را از هر نقطه كشور فرا بخواند تا در مباحثه امام را به عجز در اندازد و بدینوسیله مقامش از نظر دانشمندان فرو بیفتد و عامه مردم نیز كمبودهایش را دریابند. ولى امام دشمنان خود از یهودى ، مسیحى ، گبر، برهمن ، منكر خدا و مادى همه را در بحث محكوم مى نمود...»(3)

جالب آنكه دربار مأمون پیوسته محل برگزارى این گونه مباحثات بود. ولى پس از درگذشت امام (علیه السلام) دیگر چندان اثرى از آن مجالس علمى و بحثهاى كلامى دیده نشد.

امام (علیه السلام) كه به خوبى بر قصد مأمون آگاهى داشت ، مى گفت : «... چون معلوم شود كه چگونه من با اهل تورات به توراتشان ، با اهل انجیل به انجیلشان ، با اهل زبور به زبورشان ، با ستاره پرستان به شیوه عبرانیشان ، با موبدان به شیوه پارسیشان ، با رومیان به سبك خودشان و با اهل بحث و گفتگو به زبانهاى خودشان استدلال كرده همه را به تصدیق حرف خود وادار مى كنم ، مأمون دیگر خواهد فهمید كه راه خطایى را برگزیده ، یقینا پشیمان خواهد شد....»(4)

آرى ، این پیش بینى امام همیشه درست از كار در مى آمد چه نقشه هاى مأمون پیوسته نتایج معكوسى به بار مى آورد و بجاى سست شدن موضع امام ، مردم اعتراف مى كردند كه براستى او شایسته خلافت است نه مأمون .  


پی نوشت ها:

1. رجوع كنید به : شرح میمیة ابى فراس / ص 196 عیون اخبار الرضا / 2 / ص 170 بحار / 49 / ص 183 مسند الامام الرضا / 2 / ص 96.

2. مسند الامام الرضا / 1 / بخش 1 / ص 45 بحار / 49 / ص 170 عیون اخبار الرضا / 2 / ص ‍ 184.

3. عیون اخبار الرضا / 2 / ص 239 مثیر الاحزان / ص 263 بحار / 49 / ص 290 مسند الامام الرضا / 1 / ص 128 شرح میمیة ابى فراس / ص 204.

4. مسند الامام الرضا / 2 / ص 75 بحار / 49 / ص 175 عیون اخبار الرضا / 2 / ص 156.

تهیه و تنظیم: بخش عترت و سیره تبیان

منبع: زندگى سیاسى هشتمین امام حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام)

جعفر مرتضى حسینى؛ مترجم : دكتر سید خلیل خلیلیان 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.