تبیان، دستیار زندگی
مرحوم فیض کاشانی در کتاب گرانسنگ محجه البیضا، پاره ای از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر صلى اللّه علیه و اله را به روایت ابوالبحترى آورده است که ترجمه آن چنین است:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمی از یم اخلاق محمدی

حضرت محمد (ص)

مرحوم فیض کاشانی در کتاب گرانسنگ محجه البیضا، پاره ای از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر صلى اللّه علیه و آله را به روایت ابوالبحترى آورده است که ترجمه آن چنین است:

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله كسى از مؤ منان را ناسزا نگفت مگر آن كه برایش كفاره و رحمتى قرار داد (1) و هرگز زن یا خدمتگزارى را نفرین نكرد. (2) حتى پیامبر صلى اللّه علیه و آله در حال كارزار بود، عرض كردند: یا رسول اللّه ! چرا آنها را نفرین نمى فرمایید؟ فرمود: همانا من براى رحمت و هدایت مبعوث شده ام نه براى نفرین .(3) و چنان بود كه هرگاه مى خواستند بر كسى ، مسلمان یا كافر به طور عام یا خاص نفرین كنند، بجاى نفرین دعا مى كرد. (4) و با دست خود كسى را نزد مگر آن كه در راه خدا باشد. و از كسى كه نسبت به آن حضرت تعدى كرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حریم الهى تجاوز كرده باشد. و بین دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن كه نسبت به حریم الهى تجاوز كرده باشد. و بین دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن كه آسانترین آنها را برگزید، جز در مواردى كه باعث گناه یا قطع رحم مى شد كه در آن صورت از همه كس بیشتر اجتناب مى فرمود (5) و كسى چه آزاد و چه بنده و كنیز، خدمت ایشان نیامد مگر آن كه با او در پى حاجتش حركت كرد.(6)

انس مى گوید: به خدایى كه او را به حق فرستاده است ، هرگز در مورد چیزى كه نمى پسندید به من نفرمود: چرا آن كارى را كردى ؟ و كسى از اعضاى خانواده اش مرا ملامت نكرد مگر این كه فرمود: “او را به حال خود واگذارید كه این عملش حتمى و مقدر بوده است .”(7)

گویند: هیچ گاه پیامبر صلى اللّه علیه و اله از بسترى ایراد نگرفت . اگر فرشى مى انداختند، مى خوابید و اگر نمى انداختند، روى زمین مى خوابید.(8) خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف كرده ، مى فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان كوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى كند بلكه عفو مى كند و مى بخشد زادگاهاش مكه و هجرتش به مدینه است و شام را مالك مى شود. او و یارانش بر سراسر این قلمرو سیطره خواهند یافت و ایشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افكن است . و در انجیل نیز وصفش چنین است .(9)

از جمله خلق و خوى آن حضرت آن بود كه به هر كس مى رسید، ابتدا سلام مى داد.(10) و هر كه درباره حاجتى حرف مى زد، با او مى ایستاد تا این كه طرف منصرف مى شد. (11) دست خود را از كسى كه دستش را مى گرفت رها نمى كرد تا وقتى كه طرف دستش را مى كشید. (12) و چون یكى از صحابه را مى دید آغاز به مصافحه مى كرد، سپس دست او را مى گرفت و انگشتهایش را داخل انگشتان او مى كرد و آنگاه مشتش را محكم مى بست ، (13) جز به یاد خداى تعالى بر نمى خاست و نمى نشست (14) و كسى رو به او نمى نشست در وقتى كه او نماز مى خواند، مگر آن كه نمازش را سبك مى كرد و رو به او مى آورد و مى گفت : نیازى دارى ؟ و چون حاجت او را بر مى آورد، دوباره به نماز مى ایستاد.(15)

خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف كرده ، مى فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان كوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى كند بلكه عفو مى كند و مى بخشد زادگاهاش مكه و هجرتش به مدینه است و شام را مالك مى شود.
حضرت محمد (ص)

و بیشتر اوقات به هنگام نشستن ، هر دو زانویش را از جا بر مى داشت ، و نظیر كسى كه لباسش را به خود پیچیده باشد، با دستها زانوهایش را مى گرفت . (16) و كسى جاى او را از جاى نشستن اصحابش تمیز نمى داد؛ زیرا آن حضرت هر جا جاى نشستن بود، مى نشست (17)، هیچگاه كسى ندید كه در نزد اصحاب پاهایش را دراز كند تا جا را بر كسى تنگ كند مگر این كه جا زیاد مى بود و كسى در تنگنا قرار نمى گرفت .(18) و بیشتر اوقات رو به قبله مى نشست (19) و به هر كسى كه بر او وارد مى شد احترام مى كرد و حتى براى كسى كه نه با وى خویشاوندى داشت و نه وابسته رضاعى اش بود، جامه اش را پهن مى كرد و او را بر روى آن مى نشاند.(20)

زیراندازى كه در اختیار داشت به هر كه وارد مى شد، ایثار مى كرد و اگر او نمى پذیرفت اصرار مى ورزید تا او بپذیرد. (21) و كسى با او صمیمى نمى شد مگر این كه تصور مى كرد از همه كس نزد آن حضرت گرامى تر است ، به گونه اى كه هر كس همنشین آن حضرت مى شد، بهره خویش را از سیماى وى مى برد، تا آن جا كه نشست آن حضرت ، شنیدن ، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشین بود و با تمام اینها محفلش حیا، تواضع و امانت بود.(22) خداى تعالى فرمود: “ فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولك .(23) “ هر گاه مى خواست ، اصحابش را صدا بزند براى احترام و دلجویى ایشان به كنیه صدا مى زد (24) و حتى به آنهایى كه كنیه نداشتند، كنیه مى داد و به همان كنیه اى كه داده بود، آنها را صدا مى زد، (25) و همچنین زنانى كه فرزندانى داشتند كنیه اى مى داد و نیز نام زنانى را كه فرزند نزاده بودند، با كنیه آغاز مى كرد (26) و كودكان را كنیه مى نهاد تا بدان وسیله دلهاى ایشان را نرم سازد.(27) از همه كس زودتر خشمگین مى شد و زودتر از همه خشنود مى گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه كس سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود كه در مجلس آن حضرت صداها بلند نمى شد. (28) و چون از مجلس برمى خاست مى گفت : “ “سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت استغفرك و اتوب الیك “.” آنگاه مى فرمود: “اینها را جبرئیل به من آموخت .”(29)

بخش عترت و سیره تبیان


پی نوشت ها

1- این حدیث را مسلم ، در ج 8، ص 25 از قول ابوهریره نقل كرده است .

2- این حدیث را مسلم در ج 7، ص 80 از قول عایشه به جاى “ (ما لعن )، ما ضرب ، “ آورده است و طیالسى در ص 214 از عایشه نقل كرده : پیامبر، نه دشنام مى داد و نه دشنام مى پذیرفت و ضمن سخن گفتن فریاد نمى كشید.

3- این حدیث را مسلم از قول ابوهریره در ج 8، ص 24 نقل كرده است .

4- این حدیث را بخارى در ج 5، ص 22 از قول ابوهریره نقل كرده است ، مى گوید: گفتند: یا رسول اللّه ، قبیله دوس ، هلاك شدند، چون نافرمانى و خوددارى از اجراى فرمان شما كردند. آنها را نفرین كنید. فرمود: “ خداوند دوسین را هدایت كن ، و آنان را ببخشاى .”

5- این حدیث را بخارى ، در ج 4، ص 230 از قول عایشه نقل كرده است كه گفت : هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بین دو امر مخیر نشد مگر آن كه آسانتر را اختیار كرد، جز در موردى كه گناه بود. در آن صورت از همه كس بیشتر از آن دورى مى كرد و هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله براى خودش از كسى انتقام نگرفت مگر آن كه باعث هتك حرمت الهى شده بود كه براى خدا انتقام آن را مى گرفت . این حدیث را مسلم نیز در ج 8، ص 80 نقل كرده است .

6- این حدیث را بخارى در پى نوشت خود از قول انس نقل كرده است كه اگر آن كنیز از مردم مدینه بود، دست پیامبر صلى اللّه علیه و اله را مى گرفت تا او را هر طور مایل است آزاد كند. و ابن ماجه اضافه كرده مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله دستش را از دست او جدا نمى كرد تا به هر جاى مدینه كه مى خواست ، آن حضرت را براى كارى كه داشت مى برد. و قبلا گذشت در حدیث ابن ابى اوفى كه كبر و غرورى نداشت كه با بیوه زنان و درماندگان راه برود تا حاجتشان را برآورد. این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 35 آورده است .

7- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 547 و - چنان كه در “ المغنى “ آمده - ابوالشیخ در كتاب “ اخلاق النبى صلى اللّه علیه و اله “ نقل كرده اند.

8- بخارى ضمن حدیثى طولانى در ج 3، ص 166 آورده است كه پیامبر صلى اللّه علیه و اله روى شنها و حصیر، مى خوابید و فرشى در آن میان نبود، شنها بر پهلویش اثر گذاشته بود. و طیالسى در مسندش ص 36 از ابن مسعود نقل كرده ، مى گوید: “ رسول خدا صلى اللّه علیه و اله روى حصیر خوابید و حصیر روى پوست بدنش اثر گذاشت و من شروع كردم به دست كشیدن و عرض كردم : یا رسول اللّه پدر و مادرم فدایت ، اگر اجازه بفرمایید چیزى پهن كنم روى آن بخوابید تا شما را حفظ كند؟ فرمود: مرا چه به دنیا مثل من با دنیا مانند مسافرى است كه در سایه درختى استراحت كرده و آن جا را ترك مى كند.”

9- این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 4 و طیالسى در ص 214 نظیر آن را نقل كرده است . به امالى صدوق ، ص 279، “ عیون الاخبار، “ ص 224 و امالى ابن الشیخ ، ص 196 مراجعه كنید.

10- این حدیث را ترمذى در “ الشمائل “ و صدوق در “ المعانى ، “ ص 81 از حدیث هند بن ابى هاله با این عبارت نقل كرده اند: “ با هر كه رو به رو مى شد، سلام مى كرد.”

11- طبرانى و ابونعیم در “ دلائل النبوة “ و ابن سعد - چنانكه در “ الجامع الصغیر “ آمده - این حدیث را نقل كرده اند و در “ مكارم الاخلاق “ ، ص 21 و 22 به طور مرسل و صدوق در “ المعانى “ ، ص 80 با سند نقل كرده است .

12- این حدیث در چند جا از ابن ماجه و از ترمذى به نقل از حدیث انس گذشت .

13- این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 645 از قول ابوذر نقل كرده است .

14- این حدیث را ترمذى در “ الشمائل “ از حدیث حسن بن على علیه السلام از قول هند و صدوق در “ المعانى “ ص 80 نقل كرده است .

15- در هیچ كتابى به این مطلب برخورد نكردیم .

16- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 561 و ترمذى در “ الشمائل “ نقل كرده اند.

17- این حدیث را ابوداوود در ج 2، ص 527 از قول ابوهریره و ابوذر نقل كرده است ، مى گویند: “ رسول خدا صلى اللّه علیه و اله در بین اصحابش مى نشست و شخص ناشناسى كه مى آمد، نمى دانست كدام یك پیامبر است ، مى پرسید...” ترمذى در “ الشمائل “ نظیر این را نقل كرده است .

18- این حدیث را دارقطنى نقل كرده است ، و ترمذى و ابن ماجه چنین آورده اند: “ كسى آن حضرت را ندید كه مقبل همنشینش زانوهایش را جلو آورده باشد” و ابن ماجه كلمه “ هرگز” را نیز افزوده است . به طورى كه در “ المغنى “ آمده ، سند این حدیث ضعیف است . طبرسى در مكارم ، طور مرسل و صدوق در “ المعانى “ با سند از قول هند بن ابى هاله نقل كرده اند.

19- این حدیث را طبرسى در مكارم ، ص 25 از كتاب “ المحاسن “ ابوعبداللّه برقى نقل كرده و در مستدرك حاكم ، ج ، ص 270 از آن حضرت نقل كرده است : بالاترین نشستها رو به قبله نشستن است .

20- حاكم در ج 4، ص 292 این حدیث را از قول جابر نقل كرده و سند آن را صحیح شمرده است : “ جریر بن عبداللّه خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و اله وارد شد - در آن جا آمده است - پیامبر صلى اللّه علیه و اله رداى مباركش را برداشت و نزد او انداخت (تا روى ردا بنشیند)...

21- این مطلب در آداب مصاحبت و معاشرت گذشت .

22- این حدیث را صدوق در “ المعانى ، “ ص 82 روایت كرده و ترمذى در “ الشمائل “ ضمن حدیثى طولانى نقل كرده است .

23- آل عمران / 159: از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان ) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.

24- در حدیث غار آمده است كه به ابوبكر مى فرمود: یا ابابكر و به عمر - به طورى كه حاكم از ابن عباس نقل كرده - یا اباحفص و به على - چنانكه معروف است - یا اباتراب مى فرمود.

25- این حدیث را ترمذى در “ السنن ، “ ج 13، ص 224 از قول انس نقل كرده ، مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا به نام سبزیى كه مى چیدم ، كنیه داد - یعنى فرمود: اباحمزه (صاحب خردل !) - ترمذى مى گوید: این حدیث عجیبى است ، ابن ماجه به شماره 3738 نقل كرده است كه عمر به صهیب گفت : تو كه فرزند ندارى ، كنیه ات از كجا است ؟ گفت : پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا ابویحى كنیه داد و طبرانى از قول ابوبكره سخنى دارد، كه گفت : از طائف خود را به ماسوره اى آویخته بودم ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله به من فرمود: تو ابوبكره اى .

26- این حدیث را حاكم در ج 4، ص 63 از قول ام ایمن در داستان خود با پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل كرده است .

27- این حدیث را طیالسى در مسند خود، ص 280 به شماره 2088 از انس نقل كرده است : رسول خدا صلى اللّه علیه و اله با ما معاشرت مى كرد تا آن جا كه به برادر كوچك من مى فرمود: اى ابوعمیر! دیگ در چه حالى است ؟ و بخارى نیز این حدیث را در ج 8 / 37 و 55 آورده است .

28- این حدیث را صدوق در “ المعانى ، “ ص 81 نقل كرده است .

29- این حدیث را نسائى در كتاب “ عمل الیوم و اللیلة “ و حاكم در مستدرك ج 1 / 537 نقل كرده اند.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.