تبیان، دستیار زندگی
امروز، قلبی از تپش باز می‏ماند که نبض هستی با ضربانش می‏تپید. امروز، چشمی از چرخش باز می‏ماند که تمام ستاره‏ها از فروغش هستی می‏گرفت. امروز، زبانی از تکلم بازمی‏ماند که واژه واژه کلامش، رازهای هستی را کهکشان کهکشان می‏گشود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بی‏تاب‏تر از ستون حنانه

رحلت پیامبر اکرم(ص)

امروز، قلبی از تپش باز می‏ماند که نبض هستی با ضربانش می‏تپید.

امروز، چشمی از چرخش باز می‏ماند که تمام ستاره‏ها از فروغش هستی می‏گرفت.

امروز، زبانی از تکلم بازمی‏ماند که واژه واژه کلامش، رازهای هستی را کهکشان کهکشان می‏گشود.

امروز، لبانی از تبسم بازمی‏ماند که لبخندهایش، فرشتگان را لبالب از تسبیح و تقدیس می‏کرد.

امروز، غمگین‏ترین روز عمر زمین رقم می‏خورد.

امروز، روح عرشی محمد، فرش کوچک خاک را رهامی‏کند و به وسعت «لایتناهی» پیوندمی‏خورد.

این بار، معراج محمد همیشگی است.

بی چشمان فروزان تو، ستاره‏ها از کدام مشرق نورانی الهام بگیرند که تابنده بمانند؟

ای حبیب خدا! بدون زمزمه «قولو لا اله الا اللّه‏ تلفحوا»یت زبان فرشتگان را کدام ترانه، سرشار از تقدیس و تسبیح کند؟

هستی، امروز چقدر دلگیر و محزون است!

گلوی بلال چقدر بغض‏آلود است!

بغض چندین ساله گلوی ماذنه‏ها را می‏فشارد.

آینه‏های حرم مثل چشمان زایران دوردست، پر از اشک‏اند.

محمد، ای روح بزرگ هستی! قطره‏ای از دریای هستی خویش را به کام ما هم بچکان! بی‏عنایت تو در این خاک، سنگ پاره‏ای بیش نیستیم.

نویسنده: قنبر علی تابش

تنظیم بخش عترت و سیره تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.