تبیان، دستیار زندگی
محرمی نیست که گردد زمحبت یارم هرچه می خواست به او هدیه نمودم اما پاسخی نیست به جز سینه ی آتش بارم روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه ی آب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرگ جانسوز

غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم

غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم

گرچه از زهر هلاهل جگرم می سوزد

می دهد خاطره ی کوچه فقط آزارم

خانه ی امن مرا همسر من ویران کرد

امام حسن مجتبی (ع)

محرمی نیست که گردد ز محبت یارم

هرچه می خواست به او هدیه نمودم اما

پاسخی نیست به جز سینه ی آتش بارم

روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه ی آب

خون دل شد ز جفا قوت من و افطارم

می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم

خود نداند ز چه برخاسته بر پیکارم

من همان زاده ی عشقم که بطفلی محزون

شاهد مادر خود بین در و دیوارم

هرگز از خاطره ام محو نشد کودکیم

پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم

تیرباران شده از کینه تن و تابوتم

تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم

قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید

بهر مظلومی من این سند و آثارم


حبیب اله موحد

گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.