دندان موش
موش موشی یک تکه چوب به دندان گرفته بود و می جوید.
سنجاب خاکستری ار بالای درخت او را دید. خاکستری اول خیلی تعجب کرد.
اما بعد فکر کرد شاید موش موشی گرسنه است و چیزی برای خوردن ندارد.
آن وقت با عجله به لانه رفت و چند تا گردو و فندق برداشت.
مادرش او را دید و پرسید: ابن ها را کجا می بری؟
خاکستری گفت: می برم برای موش موشی.
مادرش با تعجب پرسید: موش موشی؟
خاکستری چیزی را که دیده بود برای مادرش تعریف کرد.
مادر خندید و گفت: پسر کوچولوی مهربان من، موش موشی گرسنه نیست.
خاکستری گفت: ولی من با چشم های خودم دیدم.
مادر گفت: موش موشی چوب را برای این می جود که دندان هایش زیاد بلند نشوند. همیشه هم تیز بمانند.
خاکستری با تعجب پرسید: راست می گویی؟!
آن وقت خاکستری نشست و گردوها و فندق ها را خودش خورد.
بخش کودک و نوجوان
کودک بشری_شماره 7 و 8_1389
مطالب مرتبط