تبیان، دستیار زندگی
روزی روزگاری در یک حیاط كوچک كه دیوارهای آجری و یک درخت صنوبر زیبا داشت، یک مارمولک شیطون زندگی می‌كرد و همیشه تنها بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مارمولک پرنده

مارمولک پرنده

روزی روزگاری در یک حیاط كوچک كه دیوارهای آجری و یک درخت صنوبر زیبا داشت، یک مارمولک شیطون زندگی می‌كرد و همیشه تنها بود. شب كه می‌شد از خانه‌اش كه در زیر خاک‌ها ساخته بود بیرون می‌آمد و گوشه‌ای كمین می‌كرد و هر وقت پشه‌ای یا سوسكی و یا حشره‌ای كه قصد گذر داشت را خیلی سریع شكار می‌كرد.

در آن حیاط كوچک یک پرنده آوازه خوان هم رفت و آمد می‌كرد و مارمولک كوچولو هم هر وقت كه آن پرنده را می‌دید آرزو می‌كرد كه ‌ای كاش یک پرنده بود و می‌توانست با بال‌هایش تمام آسمان را پرواز كند و هرجا كه دلش می‌خواهد برود، ولی با دیدن خودش در آب حوض تمام رویاهایش نابود می‌شد. تا این‌كه یک روز از این روزها كه مارمولک در فكر فرو رفته بود و در گوشه‌ای نشسته بود و به آسمان آبی نگاه می‌كرد و پرنده آوازه خوان هم متوجه مارمولک شده بود، به او گفت: مارمولک دوست داری من تو را به آسمان ببرم؟

مارمولک فكری كرد و گفت: مگه می‌توانی؟

پرنده گفت: بله... تو می‌توانی پشت من سوار شوی و با هم به آسمان برویم.

مارمولک كه خیلی خوشحال شده بود قبول كرد و پرنده روی زمین نشست و مارمولک هم خیلی آرام رفت روی پشت پرنده و با دو دستش گردن پرنده زیبا را گرفت و پرنده بال‌هایش را باز كرد و به هم زد و از روی زمین بلند شد و اوج گرفت و رفت به آسمان. مارمولک چشمانش را بسته بود . چون اولین بار بود، خیلی ترسیده بود ولی كم كم چشم‌هایش را باز كرد و دید در آسمان آبی در حال پرواز است.

مارمولک كه خیلی خوشحال شده بود فریاد زد و گفت: من شدم یك مارمولک پرنده... هورا...

ولی در همین موقع بود كه بادی وزید و مارمولک كه دست‌هایش را باز كرده بود، كنترلش را از دست داد و از روی پشت پرنده پرت شد و در زمین و آسمان معلق ماند و در نهایت به زمین سقوط كرد.

شلپی افتاد در دریاچه كوچكی كه در آن نزدیكی بود ولی خوشبختانه ماهی مهربانی كه در آن دریاچه زندگی می‌كرد به داد مارمولک رسید و مارمولک را در حال دست و پا زدن روی پشتش سوار كرد و به خشكی برد. مارمولک كوچولو نجات پیدا كرد و در آن موقع بود كه متوجه شد او باید همان‌جا كنار دیوار زندگی‌اش را بگذراند و آرزوهای بزرگ‌تر نكند.

بخش کودک و نوجوان

گلنوشا صحرانورد_چاردیواری

مطالب مرتبط

پرنده کوچولویی در جنگل

یک صورت گرد بزرگ

آقا غوله و بزهای ناقلا

درس آسمان

یه جفت كفش قرمز

چرا رفتی تو لاکت؟!

ملکه گل ها

سه بچه گربه بازیگوش

دم طاووس

گرگی که از دودکش آمد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.