چرا شادی چنین تو

زنبوری با شادمانی و بی توجه به اطراف در هوا پرواز می کرد. موری او را گفت: تو را چه شده که این گونه از شادی در پوست خود نمی گنجی؟
بدو گفتا چرا شادی چنین تو که از شادی نگنجی در زمین تو
زنبور گفت: چرا شادمان نباشم که هر کجا دلم بخواهد می نشینم و هرچه می خواهم می خورم حال دنیا به کام من است چرا اندوهگین باشم!
به کام خویش می گردم جهانی چرا اندوهگین باشم زمانی
زنبور این بگفت و دوباره به پرواز درآمد تا به دکان قصابی رسید و یک راست به سمت ران گوسفندی که روی چهار پایه ای بود نشست و نیش خود را در آن فرو کرد اما در این هنگام قصاب ساطور را بر گوشت فرود آورد و ساطور بر پشت زنبور اصابت کرد و او را دو نیمه کرد. در این حال بود که مور از راه رسید و زنبور را دو نیمه دید نزدیک او رفت و گفت: آن کس که هر جا دوست دارد می نشیند و هرچه دوست دارد می خورد باید منتظر هرگونه پیش آمدی نیز باشد.
کسی کو بر مراد خود کند زیست چو تو میرد ببین تا آخرت چیست
سپس آن مور نیمی از بدن زنبور را برداشت و به سوی لانه خود روان شد.
برگرفته از الهی نامه عطار
ارسالی از otagh_amal
ببوس


نه
فردا نه
چند ساعت بعد هم نه
چند ثانیه دیگر هم نه
همین الان
برای مادرت یک کاری بکن.
اگر زنده است دستش را.
اگر به آسمان رفته است قبرش را.
اگر پیشت نیست یادش را.
اگر قهری چهره اش را.
اگر آشتی هستی پایش را
ببوس.