نبرد نویسنده با سانسور!
بدانیم درباره میخائیل آفانا سیویچ بولگاکف
میخائیل آفانا سیویچ بولگاکف نویسنده و نمایشنامه نویس روسی است که در پانزدهم مه سال 1891 در خانواده ای اصیل و فرهیخته به دنیا آمد و در 10 مارس 1940 برای همیشه چشم از این دار فانی فرو بست. در زمان حیات پدرش، اصول اخلاقی جدی و خشکی بر زندگی شان حکم فرما بود ولی علی رغم توجه بسیار خانواده ی بوگاکف بر تربیت فرزندانشان، میخائیل مرد سر به زیر و مقدسی نشد. در دوران تحصیل، علاقه ای به سیاست نشان نمی داد و عضو هیچ گروه یا انجمنی نبود. به علت علاقه ی پدرش به حرفه ی پزشکی، به این حرفه روی آورد. جالب است بدانید که او سه بار ازدواج کرد.
درباره نویسندگی و شروع آن خود، چنین می گوید:
- "شبی از شبهای سال 1919 در سکوت پاییزی، زیر نور شمع کوچک داخل یک بطری که قبلا در آن نفت سفید ریخته بودند ، اولین داستان کوتاهم را نوشتم و در شهری که قطار ، مرا با خود به آنجا می کشاند ، آن را برای چاپ به دفتر روزنامه بردم . پس از آن، چند مقاله ی فکاهی انتقادی مرا چاپ کردند. در اوایل سال 1920 ، از فعالیتهای پزشکی دست کشیدم و به طور جدی به نوشتن پرداختم."
بولگاکف، نویسنده ای است که تمام عمرش را در نبرد با سانسور سپری کرد . باید بدانید که او، یک دهه و اندی سال از سالهای آخر عمرش را صرف نوشتن رمان مرشد و مارگاریتا کرد و رمان ربع قرن بعد مرگش اجازه انتشار پیدا کرد. لابد این سوال برایتان پیش می آید که چطور چنین چیزی ممکن است و یا چرا؟!
دهه ی 20 قرن بیستم از طرفی برای نویسنده سخت ترین دوران زندگی وی، و از طرف دیگر پربارترین سال های زندگی ادبی اش به حساب می آید. در این سال ها، او آثار ارزنده ای مانند مجموعه داستان های هجوی اهریمنی (1925)، مجموعه داستان های بذرهای شوم(1925)، قلب سگی (1925)، مجموعه داستانی یادداشت های یک پزشک جوان، رمان ارتش سفید (1927-1925)، نمایشنامه فرار (1926-1928)، آپارتمان زویا (1926) و نمایشنامه ی جزایر باگرووی (1928) را نوشت.
مهم ترین آثار او عبارتند از: مرشد و مارگاریتا ، دل سگ ، گارد سفید ، برف سیاه ، تخم مرغهای شوم.
سنت ادبیات قرن نوزده ی روسیه، شالوده ی آثار سال های 20 اوست. اندیشه ی منحصر به فرد بولگاکف نتیجه ی بهره گیری وی از تجارب ادبی پیشینیان برجسته ای مانند نیکلای گوگول، فئودور داستایفسکی، لئو تولستوی، میخاییل سالتیکوف شدرین و آنتوان چخوف است.
شهرت بولگاکف در روسیه و جهان، به خاطر رمان ارزنده ی او مرشد و مارگاریتا است که موضوع اصلی آن بررسی مسائل اخلاقی و مبارزه ی دائمی بین خیر و شر است، در این اثر است که می توان به همه ی انگیزه ها و عقاید بوگاکف دست یافت.
بولگاکف، نویسنده ای است که تمام عمرش را در نبرد با سانسور سپری کرد . باید بدانید که او، یک دهه و اندی سال از سالهای آخر عمرش را صرف نوشتن رمان مرشد و مارگاریتا کرد و رمان ربع قرن بعد مرگش اجازه انتشار پیدا کرد. لابد این سوال برایتان پیش می آید که چطور چنین چیزی ممکن است و یا چرا؟!
او راجع به اثرش مطمئن بود، می دانست که این رمان یکی برترین رمان های جهان خواهد شد، آخرین کتاب زندگی اش را که حاصل تمام تجارب زندگی و نویسندگی اش بود را با هزار امید و آرزو نوشت اما به هنگام چاپ آن با مانعی بزرگ که حکومت آن عصر بود رو به رو شد! تفتیش آنقدر آنجا ریشه دوانده بود که حتی خیال نیز ممنوع اعلام می شد .
تنها کاری که می توانست بکند، کرد و آن انداختن نسخه ی دستنویس کتابش از شدت عصبانیت به داخل بخاری دیواری بود، آن گاه نشست و به همه چیز دنیا از شیطان گرفته تا آدم خندید .او آخرین اثرش مرشد و مارگاریتا را که بعدها به اعتقاد خیلی از ادیبان و منتقدین به عنوان شگفت انگیزترین اثر ادبی جهان معرفی شد و همه ی زبان های مرده و زنده دنیا آنرا پذیرای ترجمه شدند ، داخل آتش انداخته بود. اما خوب این نویسنده ی روسی از پای ننشست و دوباره و سه باره به نوشتن آن پرداخت و حتی به هنگامی که در بستر بیماری بود از همسرش برای ادامه ی آن کمک خواست و نهایتا این نسخه که به دست همسر او بود پس از مرگش به چاپ رسید. و او هیچ گاه نتوانست محبوبیت اثرش را، نزد جهانیان به عینه ببیند.
آخرین رمان نویس کلاسیک روسی که می توان او را در خیل کسانی چون داستایفسکی قرار داد بولگاکف بود . او هیچ وقت تسلیم نشد و همیشه با سلاحی به تیزی چشمانش در پی شکار و کشف حقیقت بود.
زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان