موضعگیرى امام رضا(علیه السلام) در برابر هارون
پس از شهادت امام كاظم(علیه السلام) كه در سال 183 هـ ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا(علیه السلام) شروع شد، و با توجه به اینكه هارون (پنجمین خلیفه عباسى) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا(علیه السلام) معاصر این زمان بود.
موضعگیرى امام رضا(علیه السلام) در برابر هارون، مانند موضعگیرى پدر بزرگوارش امام كاظم(علیه السلام)بود، و از این موضع، كوچكترین عقب نشینى نكرد، در همین عصر، امامت خود را آشكار نمود، و این خود اعلان آشكار بر ضدّ حكومت هارون بود، امام رضا(علیه السلام) هرگز حكومت هارون را تأیید نكرد، و چنانكه قبلاً ذكر شد، هرگونه كمك به دولت عباسیان را، تحریم نمود و صریحاً فرمود «كمك به آنها و كارمند شدن در ادارات آنها، و كوشش براى تأمین نیازهاى آنها معادل كفر است، و توجه عمدى به آنها از گناهان كبیره اى است كه نتیجه اش عذاب آتش دوزخ است.» براى اینكه موضعگیرى حضرت رضا(علیه السلام) را در برابر هارون به روشنى دریابیم، نظر شما را به روایات زیر جلب مى كنم:
1 - صفوان بن یحیى مى گوید: پس از شهادت امام كاظم(علیه السلام)، حضرت رضا(علیه السلام) درباره امامت خود صریحاً سخن گفت، ما از آشكار شدن این امر، بر جان حضرت ترسیدیم (كه مبادا هارون به او آسیب برساند) شخصى به امام رضا(علیه السلام)عرض كرد: «شما امر بسیار مهمى را آشكار نمودید، و ما ترس آن داریم كه از ناحیه این طاغوت (هارون) به شما گزندى برسد.»
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «او (هارون) هرچه مى خواهد تلاش كند ولى بر من راهى ندارد».
2 - محمد بن سنان یكى از دوستان حضرت رضا(علیه السلام) مى گوید: «به آن حضرت عرض كردم، شما بعداز پدرتان، امامت خود را آشكار ساختید با اینكه از شمشیر هارون خون مى چكد؟»
آن حضرت در پاسخ فرمود: سخنى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرا بر این كار جرأت داد، آنجا كه فرمود: «اگر ابوجهل از سر من یك لاخه مو بگیرد، گواهى دهید كه من پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیستم.»
و انا اقول لكم ان اخذ هارون من راسى شعرة فاشهدوا انى لست بامام:
«اگر هارون از سر من یك لاخه مو بگیرد، گواهى دهید كه من امام نیستم.»
3 - در مورد دیگر آمده: على بن ابى حمزه به امام رضا(علیه السلام) عرض كرد: «از اینكه امامت خود را آشكار نموده اى از دستگاه هارون نمى ترسى؟»
آن حضرت در پاسخ فرمود: «اگر بترسم، آنها را یارى كرده ام.» ابولهب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را تهدید كرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)به او فرمود: «اگر از ناحیه تو خراشى به من برسد من دروغگو هستم.»... من نیز به شما مى گویم: اگر از ناحیه هارون خراشى به من برسد من دروغگو هستم.»
به این ترتیب حضرت رضا(علیه السلام) با كنایه اى رساتر از تصریح، هارون را ابوجهل و ابولهب عصر خود خواند، و این مطلب را آشكار ساخت كه ماجراى من و هارون مثل ماجراى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ابوجهل و ابولهب است، ماجراى حق و باطل است كه در هر عصرى به شكلى آشكار مى گردد.
4 - اباصلت هروى مى گوید: روزى حضرت رضا(علیه السلام) (در مدینه) در خانه اش بود، فرستاده هارون نزد آن حضرت آمد و گفت: «امیر مومنان هارون شما را مى خواهد،هم اكنون دعوت او را اجابت كن.»
حضرت رضا(علیه السلام) برخاست و به من فرمود: «هارون در چنین وقتى مرا نطلبیده مگر اینكه آسیبى به من برساند، ولى سوگند به خدا او نمى تواند به من آسیبى برساند، به خاطر كلماتى (دعاهایى) كه جدّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به من تعلیم نموده».(كه به وسیله آن خودم را از گزند او حفظ مى كنم).
اباصلب مى گوید: همراه حضرت رضا(علیه السلام) نزد هارون رفتیم، ولى هنگامى كه در روبروى هارون قرار گرفتیم، هارون گفت: «اى ابوالحسن، دستور داده ایم صد هزار درهم در اختیارت بگذارند، مبلغ نیاز اهل خانه و بستگانت را براى ما بنویس، اكنون اگر مى خواهى به سوى بستگانت بازگرد».
هنگامى كه امام رضا از نزد هارون به سوى خانه اش بازگشت، هارون به پشت سر امام رضا(علیه السلام)نگاه مى كرد و گفت: «من تصمیمى داشتم ولى خداوند اراده دیگرى داشت، و اراده خدا بهتر است».
تنظیم برای تبیان: سمانه دولت آبادی