تفكر مذهبى
(2)
تحلیل راههای تفكر دینی ؛ طریق اوّل : ظواهر دینى
توجه: بحث در موضوع ظواهر دینی كه به عنوان اولین راه اندیشه دینی، از سوی علامه مطرح گشته است، خود شامل دو بخش قرآن و سنت است كه به علت طولانی بودن گفتار، در این قسمت فقط تحلیل قرآن ارائه شده و در قسمت آینده، مبحث سنت تقدیم میگردد.
آنچه گذشت
در نوشتار اول معناى تفكر مذهبى ، مأخذ اساسى تفكر مذهبى در اسلام ، راههایى كه قرآن براى تفكر مذهبى نشان مى دهد ، و تفاوت راههای سهگانه نام برده شده مطرح شد.
حال نوبت آن است كه به تحلیل راه اول در تفكر مذهبى بپردازیم:
اقسام ظواهر دینى
چنانكه گذشت قرآن كریم كه مأخذ اساسى تفكر مذهبى اسلام است به ظواهر الفاظ خود در برابر شنوندگان خود حجیت و اعتبار داده است و همان ظواهر آیات، بیان پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را تالى بیان قرآن قرار میدهد و مانند آن حجت میسازد؛ چنانكه میفرماید: وَ اَنْزَلَنْا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ(1) .
و میفرماید: هُو الَّذى بَعَثَ فِى اْلاُمِّییّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَكّیهِمْ وَیُعَلّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ (2)
و میفرماید: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (3).
كتاب خدا (قرآن ) مأخذ اساسى هرگونه تفكر اسلامیاست و اوست كه مآخِذ دیگر دینى را اعتبار و حجیّت میدهد و از همین جهت باید براى همگان قابل فهم باشد.
پر روشن است كه اگر گفتار و رفتار پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حتى سكوت و امضاى آن حضرت براى ما، مانند قرآن حجت نبود آیات مذكوره مفهوم درستى نداشت، پس بیان پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى كسانى كه از آن حضرت میشنوند یا با نقل قابل اعتماد نقل میشود حجت و لازم الاتباع است. و همچنین با تواتر(4) قطعى از آن حضرت رسیده است كه بیان اهل بیت وى مانند بیان خودش میباشد و به موجب این حدیث و احادیث نبوى قطعى دیگر بیان اهل بیت تالى بیان پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم میباشد و اهل بیت در اسلام سمت مرجعیت علمیداشته در بیان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمیكنند و بیانشان به طریق مشافهه یا نقل، قابل اعتماد و حجت است .
از این بیان روشن میشود كه ظواهر دینى كه در تفكر اسلامى مدرك و مأخذ میباشد دو گونهاند “كتاب و سنت “ و مراد از “كتاب “ ظواهر آیات قرآن كریم و مراد از “سنت “ حدیثى است كه از پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السّلام رسیده باشد.
تحلیل
كتاب خدا (قرآن ) مأخذ اساسى هرگونه تفكر اسلامیاست و اوست كه مآخِذ دیگر دینى را اعتبار و حجیّت میدهد و از همین جهت باید براى همگان قابل فهم باشد.
گذشته از این، خود قرآن كریم، خود را نور و روشن كننده همه چیز معرفى میكند و هم در مقام تحدى از مردم درخواست میكند كه در آیات آن تدبر كرده ببینند كه هیچگونه اختلاف و تناقض وجود ندارد و اگر میتوانند، كتابى مانند آن بسازند و معارضهاش كنند. روشن است كه اگر قرآن براى همگان قابل فهم نبود اینگونه خطابات مورد نداشت .
البته نباید پنداشت كه این مطلب (كه قرآن به خودى خود براى همه قابل فهم است) با مطالب سابق كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت او در معاریف اسلامى كه در حقیقت مضامین قرآن كریم میباشند، مراجع علمى هستند، منافات دارد؛ زیرا بخشى از معارف اسلامى كه احكام و قوانین شریعت میباشد، قرآن كریم تنها كلیات آنها را متضمن است و روشن شدن تفاصیل آنها مانند احكام نماز و روزه و داد و ستد و سایر عبادات و معاملات به مراجعه سنت (حدیث اهل بیت ) متوقف است .
قرآن كریم با بیان لفظى خود مقاصد دینى را روشن میكند و دستوراتى در زمینه اعتقاد و عمل به مردم میدهد ولى مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست بلكه در پناه همین الفاظ و در باطن همین مقاصد مرحله اى معنوى و مقاصدى عمیقتر و وسیعتر قرار دارد كه خواص با دلهاى پاك خود میتواند بفهمند
و بخشى دیگر كه معارف اعتقادى و اخلاقى است اگرچه مضامین و تفاصیل آنها قابل فهم عموم میباشد ولى در درك معانى آنها روش اهل بیت را باید اتخاذ نمود و هر آیه قرآنى را با آیات دیگر قرآن توضیح داده و تفسیر كرد نه به رأى و نظر خود كه از عادات و رسوم معمولى براى ما دلنشین شده و با آن مأنوس گردیدهایم .
على علیه السّلام میفرماید: برخى از قرآن با برخى دیگر به سخن درآمده معناى خود را میفهماند و بعضى از آنها به بعضى دیگر گواهى میدهد. (5)
و پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم میفرماید: ”بخشى از قرآن بخش دیگر را تصدیق میكند". (6)
و نیز میفرماید: ”هر كه قرآن را به رأى خود تفسیر كند، براى خود در آتش جایگاه میسازد".(7)
مثالى ساده براى تفسیر قرآن به قرآن: خداى تعالى در قصه عذاب قوم لوط در جایى میفرماید: ”برایشان باران بد، بارانیدیم “(8) و در جاى دیگر، این كلمه را به كلمهاى دیگر تبدیل كرده میفرماید: ”برایشان سنگ بارانیدیم". (9) و از انضمام آیه دوم به آیه اول روشن میشود كه مراد از باران بد، سنگهاى آسمانى است. كسى كه با نظر كنجكاوى و در احادیث اهل بیت و در روایاتى كه از مفسرین صحابه و تابعین در دست است رسیدگى نماید تردید نمیكند كه روش تفسیر قرآن به قرآن تنها روش ائمه اهل بیت علیهم السّلام میباشد.
ظاهر و باطن قرآن
چنانكه فهمیدیم قرآن كریم با بیان لفظى خود مقاصد دینى را روشن میكند و دستوراتى در زمینه اعتقاد و عمل به مردم میدهد ولى مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست بلكه در پناه همین الفاظ و در باطن همین مقاصد مرحله اى معنوى و مقاصدى عمیقتر و وسیعتر قرار دارد كه خواص با دلهاى پاك خود میتواند بفهمند.
پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم كه معلم خدائى قرآن است میفرماید: ”قرآن ظاهرى انیق (زیبا و خوش آیند) و باطنى عمیق دارد".(10)
و نیز میفرماید: ”قرآن بطن دارد و بطنش نیز بطن دارد تا هفت بطن" (11) و در كلمات ائمه اهل بیت نیز از باطن قرآن بسیار نامبرده شده است (12).
ریشه اصلى این روایات مثلى است كه خداى متعال در سوره رعد، آیه 17 میزند؛ خداى تعالى در این آیه افاضههاى آسمانى را به بارانى تشبیه فرموده كه از آسمان نازل میشود و حیات زمین و اهل زمین بسته به آن است، با آمدن باران، سیل راه میافتد و مسیلهاى گوناگون هركدام به اندازه ظرفیت خود از آن سیل برداشته جریان پیدا میكند، روى سیل در جریان خود با كفى پوشیده شده است ولى در زیر كف، همان آب قرار دارد كه حیاتبخش و به حال مردم سودمند میباشد.
چنانكه این مثل اشاره میكند، ظرفیت افهام مردم در فراگرفتن این معارف آسمانى كه حیاتبخش درون انسان هستند - مختلف میباشد.
چگونه ممكن است جامعهاى به دستاویز اینكه دل انسان باید پاك باشد و ارزش براى عمل نیست، با هرج و مرج زندگى كند و به سعادت برسد؟ و چگونه ممكن است كردار و گفتار ناپاك، دلى پاك بپروراند یا از دل پاك كردار و گفتار ناپاك ترشح نماید؟ خداى تعالى در كتاب خود میفرماید: ”پاكان از آنِ پاكان و ناپاكان از آنِ ناپاكانند”.
كسانى هستند كه جز به ماده و زندگى مادى چند روزه این جهان گذران به چیزى اصالت نمیدهند و جز مشتهیات مادى، به چیزى دل نمیبندند و جز محرومیتهاى مادى از چیزى نمیترسند. اینان با اختلاف مراتبى كه دارند حداكثر آنچه از معارف آسمانى بپذیرند این است كه اعتقادات اجمالى را باور كنند و دستورهاى عملى اسلام را به طور جمود اجرا نمایند و بالا خره خداى یگانه را به امید ثواب اخروى یا از ترس عقاب اخروى بپرستند.
و كسانى هستند كه در اثر صفاى فطرت، سعادت خود را در دلبستگى به لذایذ گذران و زندگى چند روزه این جهان نمیبینند و سود و زیان و شیرین و تلخ این سرا پیش ایشان جز پندارى فریبنده نیست و یاد گذشتگان كاروان هستى كه كامروایان دیروز و افسانه هاى امروز میباشند، درس عبرتى است كه پیوسته برایشان تلقین میشود.
اینان طبعا با دلهاى پاك خودشان متوجه جهان ابدیت میشوند و به نمودهاى گوناگون این جهان ناپایدار به نظر آیه و نشانه نگاه میكنند و هیچگونه اصالت و استقلالى به آنها نمیدهند.
آن وقت است كه از دریچه آیات و نشانه هاى زمینى و آسمانى نور نامتناهى عظمت كبریاى خداى پاك را با درك معنوى مشاهده میكنند و دلهاى پاكشان یكجا شیفته درك رمزهاى آفرینش میشود و به جاى اینكه در چاله تنگ سودپرستى شخصى، زندانى شوند در فضاى نامتناهى جهان ابدیت به پرواز درآمده، اوج میگیرند.
وقتى كه از راه وحى آسمانى میشنوند كه خداى تعالى از پرستش بتها نهى میكند و ظاهر آن مثلاً نهى از سر فرود آوردن در برابر بت است، به سبب تجلیل از این نهى میفهمند كه غیر از خدا را نباید اطاعت كرد؛ زیرا حقیقت اطاعت همان بندگى و سر فرود آوردن است و از آن بالاتر میفهمند كه از غیر خدا نباید بیم و امید داشت و از آن بالاتر میفهمند كه به خواستهاى نفس نباید تسلیم شد و از آن بالاتر میفهمند كه نباید به غیر خدا توجه نمود.
و همچنین وقتى كه از زبان قرآن میشنوند كه به نماز امر میكند و ظاهر آن به جا آوردن عبادت مخصوص است، به حسب باطن از آن میفهمند كه باید با دل و جان، كرنش و نیایش خدا را كرد و از آن بالاتر میفهمند كه باید در برابر حق، خود را هیچ شمرد و فراموش كرد تنها به یاد خدا پرداخت . چنانكه پیداست معانى باطنى كه در دو مثال گذشته یادآورى شد، مدلول لفظى امر و نهى نامبرده نیست ولى درك آنها براى كسى كه به تفكر وسیعترى پرداخته جهان بینى را به خود بینى ترجیح میدهد، اجتناب ناپذیر میباشد.
با بیان گذشته، معناى ظاهر و باطن قرآن روشن شد. و نیز روشن شد كه باطن قرآن ظاهر آن را ابطال و الغا نمیكند بلكه به منزله روحى است كه جسم خود را حیات میبخشد و اسلام كه دینى است عمومی و ابدى و اصلاح جامعه بشرى را در درجه اول اهمیّت قرار میدهد، از قوانین ظاهرى خود كه مصلح جامعه میباشند و از عقاید ساده خود كه نگهبان قوانین نامبرده هستند، هرگز دست بردار نیست .
چگونه ممكن است جامعهاى به دستاویز اینكه دل انسان باید پاك باشد و ارزش براى عمل نیست، با هرج و مرج زندگى كند و به سعادت برسد؟ و چگونه ممكن است كردار و گفتار ناپاك، دلى پاك بپروراند یا از دل پاك كردار و گفتار ناپاك ترشح نماید؟ خداى تعالى در كتاب خود میفرماید: ”پاكان از آنِ پاكان و ناپاكان از آنِ ناپاكانند”.
و میفرماید: ”زمین خوب، نبات خود را خوب میرویاند و زمین بد، جز محصول ناچیز نمیدهد". (13)
از بیان گذشته روشن شد كه قرآن كریم ظاهر و باطن و باطنش نیز مراتب مختلف دارد و حدیث نیز كه مُبیِّن مضمون قرآن كریم است به همان حال خواهد بود.
همه قرآن تأویل دارد و تأویل آن مستقیما از راه تفكر قابل درك نیست و از راه لفظ نیز قابل بیان نمیباشد و تنها پیامبران و پاكان از اولیاى خدا كه از آلایشهاى بشریت پاكند، میتوانند از راه مشاهده، آنها را بیابند
تأویل قرآن
در صدر اسلام در میان اكثریت اهل تسنن معروف بود كه قرآن كریم را در جایى كه دلیل باشد میتوان از ظاهرش صرف كرده به معناى خلاف ظاهر حمل كرد و معمولاً معناى خلاف ظاهر "تأویل" نامیده میشد و آنچه در قرآن كریم به نام "تأویل" ذكر شده به همین معنا تفسیر میگردد.
در كتاب مذهبى جماعت و همچنین در مناظرههاى مذاهب مختلف - كه به تحریر درآمده - بسیار به چشم میخورد كه در مسألهاى كه با اجماع علماى مذهب یا دلیل دیگرى ثابت میشود اگر با ظاهر آیهاى از آیات قرآنى مخالف باشد، آیه را تأویل نموده به معناى خلاف ظاهر حمل میكنند و گاهى دو طرف متخاصم براى دو قول متقابل با آیات قرآنى احتجاج مینمایند و هركدام از دو طرف آیه، طرف دیگر را تأویل میكند.
این رویه كم و بیش به شیعه نیز سرایت نموده است و در برخى از كتب كلامیشان دیده میشود. ولى آنچه پس از تدبر كافى در آیات قرآنى و احادیث اهل بیت به دست میآید این است كه قرآن كریم در لهجه شیرین و بیان روشن و رساى خود، هرگز شیوه لغز و معما پیش نگرفته و مطلبى را جز با قالب لفظى خودش به مردم القا نكرده است و آنچه در قرآن كریم به نام "تأویل" ذكر شده است از قبیل مدلول لفظ نیست بلكه حقایق و واقعیتهایى است كه بالاتر از درك عامه بوده كه معارف اعتقادى و احكام عملى قرآن از آنها سرچشمه میگیرد.
آرى همه قرآن تأویل دارد و تأویل آن مستقیما از راه تفكر قابل درك نیست و از راه لفظ نیز قابل بیان نمیباشد و تنها پیامبران و پاكان از اولیاى خدا كه از آلایشهاى بشریت پاكند، میتوانند از راه مشاهده، آنها را بیابند. آرى، تأویل قرآن روز رستاخیر براى همه مكشوف خواهد شد.
توضیح
به خوبى میدانیم آنچه بشر را وادار به سخنگویى و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده، همانا نیازمندیهاى اجتماعى مادى است. بشر در زندگى اجتماعى خود ناگزیر است كه منویات و محتویات ضمیر خود را به همنوعان خود بفهماند و براى همین منظور از صدا و گوش استمداد جوید و گاهى كم و بیش از اشاره و چشم استفاده كند. و از اینجاست كه در میان شخص گنگ و نابینا هیچگونه تفاهم برقرار نمیشود؛ زیرا آنچه نابینا به زبان میگوید، گنگ نمیشنود و آنچه گنگ به اشاره میفهماند نابینا نمیبیند و از این روى در وضع لغات و نامگذارى اشیأ تأمین نیازمندى مادى منظور بوده و براى چیزهایى و اوضاع و احوالى، لفظ ساخته شده كه مادى و در دسترس حس یا نزدیك به محسوس میباشد چنانكه میبینیم در مواردى كه مخاطب ما یكى از حواس را فاقد است،
چنانكه گذشت قرآن كریم كه مأخذ اساسى تفكر مذهبى اسلام است به ظواهر الفاظ خود در برابر شنوندگان خود حجیت و اعتبار داده است و همان ظواهر آیات، بیان پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را تالى بیان قرآن قرار میدهد و مانند آن حجت میسازد؛ چنانكه میفرماید: وَاَنْزَلَنْا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ
اگر بخواهیم از چیزهایى كه از راه همان حس مفقود درك میشود، سخن بگوییم دست به یك نوع تمثیل و تشبیه میزنیم مثلاً اگر بخواهیم به یك نابیناى مادرزاد از روشنایى و رنگ، مقصود خود را با نوعى از مقایسه و تشبیه و آوردن مثل مناسب ادا میكنیم، بنابراین، اگر فرض كنیم در جهان هستى، واقعیتهایى وجود دارد كه از ماده و آلایش ماده منزه است (كه واقعا هم هست!) و از گروه بشر در هر عصر یك یا چند تن انگشت شمار، استعداد درك و مشاهده آنها را دارند، چنین چیزهایى از راه بیان لفظى و تفكر عادى قابل تفهیم و درك نخواهد بود و جز با تمثیل و تشبیه نمیتوان به آنها اشاره كرد.
خداى متعال در كتاب خود میفرماید: ما این كتاب را از قبیل لفظ، خواندنى و عربى قرار دادیم شاید شما آن را تعقل كنید و بفهمید و همانا این كتاب نزد ما در لوح محفوظ كه اصل كتب آسمانى است، بسى بلند پایه و محكم اساس است (فهم عادى به آن نمیرسد و در آن رخنه نمیكند). (14)
و نیز میفرماید: ”تحقیقا این كتاب قرآنى است گرامى در كتابى كه از انظار عادى پنهان است، كسى به آن مس نمیكند مگر پاك شدگان". (15)
و همچنین در حق پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت وى میفرماید: ”خداى متعال میخواهد از شما اهل بیت هرگونه پلیدى را ببرد و شما را پاك گرداند". (16)
به دلالت این آیات، قرآن كریم از مرحلهاى سرچشمه میگیرد كه افهام مردم از رسیدن به آنجا و نفوذ كردن در آنجا زبون است، كسى را نمیرسد كه كمترین دركى در آنجا داشته باشد جز بندگانى كه خدا آنان را پاك گردانیده است و اهل بیت پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از آن پاكانند.
و در جاى دیگر میفرماید: ”اینان كه ایمان به قرآن نمیآورند تكذیب كردند چیزى را كه به علم او احاطه نیافتهاند و هنوز تأویل آن براى آنها مشهود نشده است (یعنى روز قیامت كه حقایق اشیأ بالعیان دیده میشود)". (17)
و باز در جاى دیگر میفرماید: ”روزى كه تأویل قرآن (همه قرآن) مشهود میشود، كسانى كه آن را فراموش كرده بودند به راستى و صدقِ دعوت نبوت، اعتراف خواهند كرد".(18)
با اندكی تصرف از: شیعه در اسلام - علاّمه طباطبائى
1- سوره نحل ، آیه 44.
2- سوره جمعه ، آیه 2.
3- سوره احزاب ، آیه 21.
4- مدرك روایت در بخش اول گذشت
5- نهج البلاغه ، خطبه 231 در پاورقى قرآن در اسلام نیز هست .
6- درالمنثور، ج 2، ص 6.
7- تفسیر صافى ، ص 8. بحار، ج 19، ص 28.
8- سوره شعراء، آیه 127.
9- سوره حجر، آیه 74.
10- تفسیر صافى ، ص 4.
11- سفینة البحار تفسیر صافى ، ص 15 و در تفاسیر مرسلاً از آن حضرت منقول است و در كافى و تفسیر عیاشى و معانى الاخبار، روایاتى در این معنا نقل شده است .
12- بحار، ج 1، ص 117.
13- سوره اعراف ، آیه 58
14- سوره زخرف ، آیه 3 و 4.
15- سوره واقعه ، آیه 79.
16- سوره احزاب ، آیه 33.
17- سوره یونس ، آیه 29.
18- سوره اعراف ، آیه 53.