شرایط زمانه و دوستی

بحث را با روایتی از امام صادق (صلوات الله علیه) شروع میکنیم که در مورد دوستی ها با توجه به شرایط زمانه است؛ در روایت دارد که حضرت فرمودند: «إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ»، 1 یعنی اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نیرنگ بودند اعتماد به افراد از روی ناتوانی است.
حضرت مسأله شرایط زمانی را مطرح میکند و می فرماید اگر زمانه طوری است که اولاً مرزشناسی کنار رفته است، جائر یعنی مرزشکن، نه مرز انسانی را رعایت میکنند و نه مرز الهی را، «إِذَا كَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ» و ثانیاً «وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ» جوِّ غالب در جامعه فریبکاری، حقه، نیرنگ و غدر شده است و در اجتماع فریب غلبه دارد که گاهی هم تعبیر به زرنگی میکنند، می گویند: فلانی خیلی زرنگ است چون خوب سر مردم کلاه میگذارد، واقعاً اینکه در روایات میگویند منکر به معروف و معروف به منکر تبدیل میشود، اتفاق می افتد. در این شرایط «فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ» با هر کس رابطه برقرار کنی بعد هم به او اعتماد کنی، دلیل بر ناتوانی تو است. آدم توانا هیچ وقت اینطور نیست،
آمیرود تحقیق میکند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادی، نفسانی و عملی زیر نظر میگیرد. توجه می کند مسائل اعتقادی و بینشیاش چگونه است؟ آیا با بینشهای صحیح و با معیارهای صحیح همسو است؟ همچنین از نظر نفسانی، افسارگسیخته است یا نه؟ از نظر عملی لاابالی است یا نه، شخصی است که مرزشناس است؟ انسان باید در این سه دوستش را آزمون کند .
در دنیای ما که به چشم داریم میبینیم که زمان جور است و ما خود به آدم های دغل باز و مکار عناوینی میدهیم که شامل مدح است مثل زرنگی می دهیم چطور میخواهیم از دست این قیبل آدم ها در امان بمانیم تازه همه این ها را میدانیم و باز بنای راز دل گفتن را با آنها میگذاریم و از همه وجودمان با آنها حرف میزنیم و این روال ادامه دارد تا اینکه یک ضربه محکم که از آنها چشیدیم تازه میفهمیم که با خودمان چه کرده ایم واقعا که امام چقدر دقیق و سنجیده توصیف کرده اند این عین ناتوانیست یعنی من در همه این ها در مانده ام حالا تو که به اصطلاح زرنگی بیا و مشکل مرا حل کن .
چقدر ما در اطرافمان داریم که فریاد و فغان ملت از نارو خوردن از دست رفیق گرمابه و گلستانشان بالا می رود واقعا چند در صد از ما انسانهایی که در همین عصر جور و نیرنگ زندگی میکنیم برای انتخاب دوست تحقیق میکنیم چه برسد به اینکه او را آزمایش هم بکنیم و همین نقص باعث متضرر شدن خود ما میشود پس باید این ناتوانی را در خود از بین ببریم تا جلوی نیاز گرفته شود
زمان های آزمودن دوست
ما در باب آزمایش روایاتی داریم که اینها را مطرح خواهم کرد،مثلاً در روایتی از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «فی الشدةِ یُختَبَرُ الصدیقُ»،2 کجا میتوانی بفهمی چه کسی دوست تو است؟ در گرفتاریهایی که برای تو پیش میآید. در روایت دیگری از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «عند زوال القدرة یَتَبَیَّنُ الصدیقُ مِن العدوِّ»،3 در هنگام زوال قدرت یعنی زوال توانایی، آنجا میفهمی چه کسی رفیق تو است، چه کسی رفیق تو نیست. این چیزی است که درخودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعیمان هم مطرح است که آیا این شخص فقط در شادی با بنده است، یا در غم و اندوه هم با بنده است؟ اینها نشانههای خوبی است، ولی خیال نکنید که تماماش همین است.
محبت یعنی دلبستگی و تسلیم :

شما باید دوستت را پیش از انتخاب بیازمایی یعنی تا وقتی شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگی به او بیجا و اشتباه است. گفتیم که مقدسترین و ارزشمندترین بُعد وجودی انسان، دل و قلب انسان است که از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشی بالاتر از عقل است، لذا ایمان را هم در ارتباط با قلب مطرح میکنند، یعنی اگر کارکرد عقل در قلب منعکس شود اینجا است که ارزش پیدا میکند و إلّا ارزشی ندارد.
میخواهم بگویم کار قلب اصلاً دلبستگی است، ایمان دلبستگی به خدا است. اینکه خیلی تأکیده شده است که ابتدا طرف را بیازمایی، برای این است که وقتی دلبستگی آمد مثل این است که انسان یک نوع تسلیم شدن پیدا میکند. مثل قضیه ایمان است که دلبستگی به خدا است، این منشأ میشود که انسان رضا به رضای الهی دهد، تسلیم او شود، به او توکل و اعتماد کند. در رفاقت هم همین گونه است، چون دلبستگی است تسلیم و رضا را در پی دارد، لذا در روایت تعبیر طمأنینه داشت.
سبب و محور محبت :
در معارفمان یک بحث دقیقتری راجع به رفاقت و دوستی داریم، بالاتر از آنچه که گفتیم و آن اینکه حالا من رفتم کسی را امتحان کردم، دیدم آدمی است که او از نظر نفسانیات و شهوت افسارگسیخته نیست، غضبش افسارگسیخته نیست و کلّاً انسان مرزشناس است، از نظر کارها و اعمال بیرونیاش آدم لاابالی نیست، آدم بیبند و باری نیست، چه بسا دیگران بگویند: آدم متدیّنی هم هست و از نظر شرعی رعایت جهات شرعی را هم میکند، آیا این دیگر آدم خاطر جمعی است؟ آیا اگر من با این رفاقت کنم دلهرهای ندارم که در ربط با امور مالی و آبرویی ام، کلاه سرم می گذارد یا از من کلاهبرداری می کند؟ چون از این دو حال خارج نیست. این همان تعبیری است که امام صادق(علیه السلام)کردند که زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنین خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعی، مادی و دنیایی آدم مورد اعتماد و اطمینان است و چه بسا از آنهایی هم نیست که فقط در شادی با من باشد، از آن کسانی نیست که در رفاقت بیوفا باشد.
البته این جهاتی که گفتم، همه مزیّت است که «فی الشدة یختبر الصدیق» نشانههای خوبی هم هست. امّا بحث در این است که آیا همین کافی است یا نه؟ آیا کافی است که من با او رفیق شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در بعد نشئة دنیایی چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایت ما هم اشاره دارد در این نشئه خوب است. اما درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است.
«دوست خوب» امّا بی فایده!
اما بُعد نفی؛ حالا میگویم چرا از یک بُعد خوب نیست، چون ما گفتیم رابطه تنگاتنگ منشأ محبت میشود. خود محبت یک علت و سبب میخواهد، درست است این رابطه محبت را میآفریند، اما سبب خود محبت چیست؟ از چه چیز این خوشت آمد؟ برای چه خوشت آمد؟ اینها دو مورد است. از چه چیز این خوشت آمد؟ چون مال مردمخور نیست. برای چه خوشت آمد؟ مهم این دومی است. اگر برای این خوشت آمده که در زندگی دنیایی سر تو کلاه نمیگذارد، خاطرت جمع است که مال تو را نمیخورد، آبروی تو را نمیبرد، اینها چیزهای بدی نیست، همه خوب است. امّا اگر محبّت برای این است، این محبت در بُعد معنوی و الهی ارزش ندارد.
اینها عین معارف ما است که اگر سبب رفاقت مسائل مادی است یعنی منشأ محبت، مادیت است، این محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روایات بیان کرده اند، روایت از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «ود أبناء الدنیا ینقطع لإنقطاع سببه و ود أبناء الآخرة یدوم لدوام سببه»4 اگر سبب محبت به این شخص مادیت بود، مادیت از بین میرود، این رفاقت فقط به درد زندگی دنیا می خورد، منشأ آن هم امور مالی بود، مال هم که همیشه نیست. شما در برزخ یا نشئه قیامت که میروی، خانه و زندگی و پول و اینها را همه را دنبال خودت میبری؟ بعد هم میگویی رفیقم مالم را نمیخورد؟! آنجا کلاه سرم نمیگذارد یا نه؟! باید یک سببی مطرح کنی و آن را محور قرار دهی که قطع شدنی نباشد، جاودانه باشد، همیشگی باشد، این رفاقت و محبت محدود به نشئه نشود. دنیا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
کدام دوستی، جاودانه است؟

در روایات داریم که کدام سبب است که هیچوقت از بین رفتنی نیست، من در گذشته هم اشاره داشتم. روایتی از علی(علیه السلام) است که فرمودند: «من لم تکن مودته فی الله فأحذره کل مودة مبنیه علی غیر ذات الله ضلال و الإعتماد علیها محال»،5 ببین سبب محبت چیست؟ اگر دیدی خدا نیست، دوستی ات ارزش و دوامی ندارد. مثل اینکه علی (علیه السلام)، قانون عقلی پیش کشیده است که هر رفاقتی بر محور غیر خدا گمراهی است و اعتماد به آن محال است.
ما روایات متعدده در باب حبّ فی الله و بغض فی الله داریم، آنهایی که اهلش هستند میدانند که آن روایات چه میخواهند بگویند. یعنی دوستی و دشمنی بر محور خدا باشد. با فلانی رفیقم؛ چون آدم مورد اعتمادی است و کذا و این حرفها، از نظر زندگی دنیایی به من ضرر نمیزند، نفع هم به من میرساند. با این دشمنم؛ برای اینکه این کمکم نمیکند. همه این حرف ها بر محور دنیا است.
اگر از این منظری که من گفتم، توجه کنید میبینید یک بُعد این حبّ هیچ ارزشی ندارد. آن حبّی ارزشمند است که دوام داشته باشد، محورش چیزی باشد که دائم و زوالناپذیر است. در میان تمام موجودات نیز آن کسی که زوال نمی پذیرد، الله تعالی است. لذا این حب و این دوستی جاودانه است، در هیچ نشیب و فرازی از بین نمیرود.
دوستی برای خدا

خداوند در آیه شریفه «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین»6 میفرماید که غیر متقین در قیامت دشمن می شوند. با مرگ تمام پیوندها قطع میشود، یعنی وقتی انسان از این دنیا رفت، تمام این پیوندها و علاقه ها قطع می شود، اما یک پیوند میماند، آن پیوندی که بر محور الله تعالی باشد باقی می ماند؛ لذا ما در بحث رفاقت میبینیم که تأکید می کنند مراقب باش رفیقت را برای خدا دوست داشته باشی، نه برای خودات.
یک وقت هست تو را برای خودم میخواهم، یک وقت تو را برای خدا میخواهم، اینها فرق میکند. اینهایی که اینجا هست برای خودم است؛ اینها خوب است نه اینکه بد باشد، روایتش را هم خواندم. چون این رفیق در سختی ها کمکم می کند، کلاه سرم نمیگذارد، همه چیزهایش درست است. اما این دلایل برای انتخاب دوست، معنایش این است که من دوست را برای خودم میخواهم؛ چون به من ضرر نمیزنی، نفع هم به من میرسانی. در دنیا بهتر از این رفیق میخواهی؟
متأسفانه همه ما در باب رفاقت عینک مادیت به چشمانمان داریم. رفیق را باید برای خدا بخواهم و خدا محور دوستی ما باشد. لذا آنجایی که داری آزمایش میکنی، همه اینها سر جای خودش، اما دست آخر، چون میخواهم با او پیوند درونی ببندم، باید این دوستی پیوند برای خدا باشد. این مهم است.
آیا کافی است که من با کسی رفیق شوم که اهل دوز و کلک نیست، دنبال مال و مقام من هم نیامده و خیالم از او راحت است؟ آیا اینها کافی است که من با او دوست شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در نشئه دنیا چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایتهایی هم داریم که خوبی این دوستی را در دنیا تأیید میکند. البته صحّت و درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است که چنین آدمی در دنیا کاملاً مورد اعتماد است.
امّا نکتة ظریفی که در روایات هم به آن اشاره شده، مطلب دیگری است؛ غیر از این ها، یعنی دوستی را با ملاحظات دیگری مفید و سودمند میداند آن هم دوستی متقین است بر پایه خدا محوری .
منبع : پایگاه اینترنتی آیت الله آقا مجتبی تهرانی
فرآروری : محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت ها :
1. بحارالأنوار، ج 75، ص 239
2. غررالحكم، ص 424
3. غررالحكم، ص 424
4. غررالحكم، صص 137و417
5. غررالحكم، ص 423
6.سورة مبارکة زخرف، آیه67
