فروش دنیا
به مظفر گفتند: اگر دنیا را بهت بدهند، چکار می کنی؟ گفت: می فروشم و می روم خارج.
خار
مظفر خار را از دستش درآورد، دید دارد خون می آید. دوباره خار را کرد توی دستش.
سرگرمی
بیژن جان چرا سرت را جلوی بخاری گرفته ای؟
چون آقا معلم گفته که هر وقت بیکار شدید سرتان را با یک چیزی گرم کنید!
تفاوت
من وقتی چای می خورم خوابم نمی برد.
من برعکس تو هستم. وقتی که خوابم می برد چای نمی خورم.
دلیل
قاضی: تو چرا همیشه از دیوار مردم بالا می روی؟
دزد: به این ها بگو که چرا همیشه در خانه هایشان بسته است!
جهت پرواز پرستوها
معلم: احمد، بگو ببینم، پرستوها کی به سمت جنوب پرواز می کنند؟
احمد: وقتی دمشان به سمت شمال باشد!
سیب زمینی
دکتر به دیوانه ها گفت: فرض کنید که سیب زمینی هستید که روی ماهی تابه دارد سرخ می شود.
دیوانه ها بالا وپایین پریدند، بجز یک نفر .
آقای دکتر پرسید : تو چرا بالا وپایین نمی پری؟
گفت: آخه من ته ماهی تابه چسبیده ام.
خنده یا گریه
پسر با گریه به طرف مادرش دوید وگفت: مامان جون، بابا با چکش روی انگشت خودش زد.
مادر: خوب این که گریه ندارد. کمی هم خنده دارد!
پسر: من هم اولش خندیدم . اما بابا توگوشم زد.
لطیفه های ریزه میزه_لطیفه های شیرین ایرانی
تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار
بخش کودک و نوجوان
مطالب مرتبط